inflame

/ˌɪnˈfleɪm//ɪnˈfleɪm/

معنی: سو زاندن، سوزش کردن، به هیجان اوردن، بر افروختن، دارای اماس کردن، ملتهب کردن، اتش گرفتن، عصبانی و ناراحت کردن، مشتعل کردن، سوزش دادن
معانی دیگر: (خشم یا شهوت و غیره) به شدت تحریک کردن، بر انگیختن، به جوش و خروش آوردن، بر افروخته کردن، برانگیزاندن، (بافت یا اندام یا سازواره را) آماساندن، پف آلود و سرخ کردن، ورم کردن، ملتهب کردن یا شدن، پیله کردن، آماسیدن، افروختن، فروزاندن، گیراندن، (آتش) روشن شدن یا کردن، طب دارای اماس کردن، متراکم کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inflames, inflaming, inflamed
(1) تعریف: to excite, arouse, or intensify (the emotions or passions).
مترادف: arouse, enkindle, excite, ignite, intensify, kindle
متضاد: appease, calm
مشابه: agitate, anger, electrify, enliven, fire, fire up, heat, incite, infect, intoxicate, irritate, madden, provoke, rouse, stimulate, stir up, whip up

(2) تعریف: to cause or produce redness and swelling in (tissue) as an infection.
مشابه: fever, irritate, suppurate, swell

(3) تعریف: to set fire to; kindle.
مترادف: enkindle, fire, ignite, kindle
متضاد: extinguish
مشابه: burn, torch
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become emotionally aroused.
مترادف: arouse, kindle
مشابه: enkindle, heat, rouse

- A mob inflames easily.
[ترجمه گوگل] یک اوباش به راحتی ملتهب می شود
[ترجمه ترگمان] یه اوباش خیلی زود از کوره در میرن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. in his speech he tried to inflame the workers
در نطق خود کوشید که کارگران را بشوراند.

2. Reducing the number of staff is certain to inflame the already angry medical profession.
[ترجمه گوگل]کاهش تعداد پرسنل مطمئناً حرفه پزشکی را که قبلاً عصبانی شده بود، ملتهب می کند
[ترجمه ترگمان]کاهش تعداد پرسنل در آتش زدن حرفه پزشکی خشمگین در حال حاضر مشخص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Insults only served to inflame the feud.
[ترجمه شایان] توهین ها فقط به شعله ور شدن دعوا دامن میزند
|
[ترجمه گوگل]توهین‌ها فقط برای شعله‌ور ساختن دشمنی کار می‌کردند
[ترجمه ترگمان]Insults فقط برای شعله ور کردن دشمنی کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Her question seemed to inflame him all the more.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که سؤال او بیش از پیش او را برانگیخته است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این سوال بیش از پیش آزارش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The latest revelations are set to inflame public opinion still further.
[ترجمه گوگل]آخرین افشاگری ها قرار است افکار عمومی را بیش از پیش تحریک کند
[ترجمه ترگمان]آخرین موارد، آتش زدن افکار عمومی را بیشتر شعله ور می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His move appeared certain to inflame passions in a country noted for the frequently intemperate attitude of its people towards party politics.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسید که حرکت او باعث شعله‌ور شدن احساسات در کشوری می‌شود که به دلیل نگرش غالباً غیرمنتظره مردمش نسبت به سیاست‌های حزبی شناخته می‌شود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که حرکت او باعث شعله ور شدن احساسات در کشوری شده است که به خاطر رفتار تند و تند مردم نسبت به سیاست های حزب مورد توجه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The acquisition of the clubs only served to inflame the disagreements between Branson and Nik Powell.
[ترجمه گوگل]خرید باشگاه ها فقط باعث شعله ور شدن اختلافات بین برانسون و نیک پاول شد
[ترجمه ترگمان]کسب این باشگاه ها تنها تحریک کننده اختلاف بین برانسون و Nik پاول بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The test results showed that the MCA compound inflame retardant have good inflame - retarding effect for HIPS.
[ترجمه گوگل]نتایج آزمایش نشان داد که ترکیب MCA بازدارنده التهاب دارای اثر ضد التهابی خوبی برای HIPS است
[ترجمه ترگمان]نتایج آزمایش نشان داد که آتش زبانه آتش retardant آتش زبانه آتش خوبی برای effect دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Mars will not inflame those credit card balances any longer, so that That IS good news.
[ترجمه گوگل]مریخ دیگر آن موجودی کارت اعتباری را تشدید نخواهد کرد، بنابراین این خبر خوبی است
[ترجمه ترگمان]مریخ دیگر balances کارت اعتباری را دیگر آتش نخواهد زد، به طوری که این خبر خوبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He spoke, not to inflame, not to upbraid, but to convince.
[ترجمه گوگل]او صحبت کرد، نه برای تحریک، نه برای سرزنش، بلکه برای متقاعد کردن
[ترجمه ترگمان]حرف می زد، نه به سرزنش، نه به سرزنش کردن، بلکه برای متقاعد کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Our lack of response seemed to inflame the colonel.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که عدم پاسخ ما باعث التهاب سرهنگ شده بود
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که فقدان پاسخ ما، آن سرهنگ را شعله ور می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The testimony would inflame the jurors, and lead them astray from the facts of the case.
[ترجمه گوگل]شهادت هیئت منصفه را برافروخت و آنها را از حقایق پرونده منحرف کرد
[ترجمه ترگمان]این شهادت هیات منصفه را تحریک می کند و آن ها را از حقایق پرونده گمراه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. No doubt it will inflame fears about our demise on Dec . 2 20
[ترجمه گوگل]بدون شک ترس از مرگ ما در دسامبر را تشدید خواهد کرد 2 20
[ترجمه ترگمان]بدون شک، در مورد مرگ ما در دسامبر، باعث ایجاد ترس و وحشت خواهد شد ۲ ۲۰
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Rabindranath Tagore had reprovingly warned him that the fire that consumed foreign clothing might also inflame minds, and Gandhi was afraid.
[ترجمه گوگل]رابیندرانات تاگور به طرز سرزنش آمیزی به او هشدار داده بود که آتشی که لباس های خارجی را می بلعد ممکن است ذهن ها را نیز ملتهب کند و گاندی می ترسید
[ترجمه ترگمان]Rabindranath Tagore به او هشدار داده بود که آتشی که لباس های خارجی را مصرف می کند ممکن است آتش ذهن را شعله ور کند و گاندی ترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سوزاندن (فعل)
cinder, bite, burn, cauterize, corrode, cremate, scorch, inflame, incinerate, sear, stunt

سوزش کردن (فعل)
prickle, smart, burn, inflame

به هیجان اوردن (فعل)
inflame, electrify, enflame, impassion

بر افروختن (فعل)
fire, glow, kindle, inflame, enflame, overheat, enkindle, ignify, provoke, relume

دارای اماس کردن (فعل)
inflame, enflame

ملتهب کردن (فعل)
inflame, enflame

اتش گرفتن (فعل)
light, fire, ignite, inflame, enflame

عصبانی و ناراحت کردن (فعل)
inflame, enflame

مشتعل کردن (فعل)
furnace, explode, inflame

سوزش دادن (فعل)
irritate, inflame

انگلیسی به انگلیسی

• excite, incite, arouse, instigate; anger, enrage, irritate; redden, cause swelling in the body; light, set on fire; burst into flame; fill with passion
if something inflames you, it makes you very angry or excited.

پیشنهاد کاربران

ملتهب کردن، ایجاد التهاب:
Asthma is a chronic condition that inflames the inside walls of the airways.
ترجمه: آسم یک بیماری مزمن است که باعث ایجاد التهاب در دیواره های درونی مجاری تنفسی می شود.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : inflame
✅️ اسم ( noun ) : inflammation / inflammable / inflammability
✅️ صفت ( adjective ) : inflammatory / inflammable / inflamed
✅️ قید ( adverb ) : _
enflame
fire
flame
شعله ور کردن

بپرس