• (2)تعریف: the character or condition of lacking strength or being infirm. • مترادف: debilitation, weakness • متضاد: health • مشابه: decrepitude, indisposition, malaise
• (3)تعریف: a weakness or defect of morals or character. • مترادف: failing, fault, flaw, frailty, weakness • مشابه: defect, foible, immorality, imperfection
جمله های نمونه
1. Old age and infirmity had begun to catch up with him.
[ترجمه گوگل]پیری و ناتوانی شروع کرده بود به او [ترجمه ترگمان]پیری و سستی او را فرا گرفته بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. In spite of his age and infirmity, he still writes plays and novels.
[ترجمه گوگل]با وجود سن و سال و ناتوانی اش، همچنان نمایشنامه و رمان می نویسد [ترجمه ترگمان]با وجود سن و سال، هنوز هم نمایشنامه و رمان می نویسد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. We all fear disability or infirmity.
[ترجمه زینب] همه ی ما از ناتوانی و کسالت میترسیم
|
[ترجمه گوگل]همه ما از ناتوانی یا ناتوانی می ترسیم [ترجمه ترگمان]همه ما از ناتوانی یا ناتوانی می ترسیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Too early death, or severe infirmity, or excessive distance could eliminate any possibility of a significant relationship.
[ترجمه گوگل]مرگ زودهنگام، ناتوانی شدید، یا فاصله زیاد می تواند هر گونه احتمال رابطه معنادار را از بین ببرد [ترجمه ترگمان]مرگ زودرس، یا ضعف شدید، یا فاصله بیش از حد می تواند امکان رابطه معنی دار را از بین ببرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Even then, in her secret years of infirmity, Euphemia Bawn preferred to make good with the saints.
[ترجمه گوگل]حتی در آن زمان، در سالهای ناتوانی مخفیانه، Euphemia Bawn ترجیح داد با مقدسین خوب باشد [ترجمه ترگمان]حتی در آن زمان، در سال های نهانی of، Euphemia ترجیح می داد که با مقدسین بسیار خوب رفتار کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. A long-standing illness, disability or infirmity was reported by almost a quarter.
[ترجمه گوگل]تقریباً یک چهارم یک بیماری، ناتوانی یا ناتوانی طولانی مدت گزارش شده است [ترجمه ترگمان]بیماری طولانی مدت، ناتوانی یا ضعف، تقریبا یک چهارم گزارش شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Each may provide assistance in times of infirmity or sickness or in the provision of baby-sitting or other services.
[ترجمه گوگل]هر کدام ممکن است در مواقع ناتوانی یا بیماری یا در ارائه خدمات نگهداری از نوزاد یا سایر خدمات کمک کنند [ترجمه ترگمان]هر یک ممکن است در زمان های ضعف یا بیماری و یا در ارائه خدمات یا سایر خدمات کمک کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Whoever causes bodily pain, disease or infirmity to any person is said to cause hurt.
[ترجمه گوگل]هر کس باعث درد بدن، بیماری یا ناتوانی برای کسی شود، گفته می شود که باعث آسیب می شود [ترجمه ترگمان]هر کس که موجب درد جسمانی، بیماری یا ضعف هر کسی باشد، موجب آزار او می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. I have the germs of every human infirmity in me.
[ترجمه گوگل]من میکروب هر ناتوانی انسانی را در خود دارم [ترجمه ترگمان]من the هر انسانی را در وجودم دارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Bad temper is his worst infirmity.
[ترجمه گوگل]بدخلقی بدترین ضعف اوست [ترجمه ترگمان]اخلاق بد، بدترین نقص اوست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The infirmity that felling is so by oneself with need to be depended on!
[ترجمه گوگل]ناتوانی که قطع کردن آن به خودی خود است و باید به آن تکیه کرد! [ترجمه ترگمان]همان infirmity که به زمین افتاده و نیاز به آن دارد که به آن تکیه کند! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The state of being weak or feeble; infirmity.
[ترجمه گوگل]حالت ضعیف یا ضعیف بودن؛ ناتوانی [ترجمه ترگمان]حالت ضعف یا ضعیف بودن، ضعف [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. The old woman was suffering from age and infirmity.
[ترجمه گوگل]پیرزن از سن و سال و ناتوانی رنج می برد [ترجمه ترگمان]پیرزن از سن و سال رنج می برد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. His own infirmity was not the result of the English climate.
[ترجمه گوگل]ناتوانی خود او نتیجه آب و هوای انگلیسی نبود [ترجمه ترگمان]ضعف و ناتوانی خودش نتیجه آب و هوای انگلستان نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Infirmity often comes with old age.
[ترجمه گوگل]ناتوانی اغلب با پیری همراه است [ترجمه ترگمان]infirmity اغلب با سنی قدیمی همراه می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید