infirm

/ˌɪnˈfɜːrm//ɪnˈfɜːm/

معنی: ضعیف، ناتوان، علیل، نااستوار، رنجور، ضعیف کردن
معانی دیگر: بی بنیه، انگشتال، ناتندرست، نزار، مردد، دودل، بی اراده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: infirmly (adv.), infirmness (n.)
(1) تعریف: weak or ill, as from old age.
مترادف: feeble, ill, weak
متضاد: able-bodied, hale, healthy
مشابه: ailing, decrepit, doddering, failing, frail, helpless, poorly, sick, sickly, unhealthy, unsound

(2) تعریف: lacking firmness of mind or intentions; wavering.
مترادف: faltering, wavering
متضاد: firm
مشابه: inconstant, indecisive, irresolute, undecided, unstable

جمله های نمونه

1. infirm of purpose
بی اراده

2. infirm of purpose
(شکسپیر) ضعیف در تصمیم گیری

3. the nurse infatuated the infirm old man and took his money
پرستار دل پیرمرد علیل را ربود و پول هایش را گرفت.

4. the old man was quite infirm
پیرمرد بسیار رنجور بود.

5. She was too elderly and infirm to remain at home.
[ترجمه گوگل]او خیلی مسن و ناتوان بود که نمی توانست در خانه بماند
[ترجمه ترگمان]او بیش از آن پیر و ناتوان بود که در خانه بماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Her grandmother is elderly and infirm.
[ترجمه گوگل]مادربزرگش مسن و ناتوان است
[ترجمه ترگمان]مادر بزرگش پیر و ناتوان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His already infirm body was racked by high fever.
[ترجمه گوگل]بدنش که قبلاً ناتوان بود تب شدیدی داشت
[ترجمه ترگمان]بدنش از شدت تب بالا رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He was over eighty years of age, infirm and totally blind.
[ترجمه گوگل]او بیش از هشتاد سال سن داشت، ناتوان و کاملاً نابینا
[ترجمه ترگمان]او بیش از هشتاد سال سن داشت رنجور و کام لا کور
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They single out an old, young, or infirm animal and only then start the chase.
[ترجمه گوگل]آنها یک حیوان پیر، جوان یا ناتوان را جدا می کنند و تنها پس از آن تعقیب را آغاز می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها یک حیوان پیر، جوان و ناتوان را تک و تنها شکار می کنند و بعد شکار را شروع می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The old and infirm who were too feeble to keep up with the band were left behind to die.
[ترجمه گوگل]افراد مسن و ناتوانی که برای همگام شدن با گروه ضعیف تر از آن بودند، رها شدند تا بمیرند
[ترجمه ترگمان]پیر و بیمار که ضعیف تر از آن بودند که به گروه موسیقی ادامه دهند، باقی مانده بودند تا بمیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was too infirm to hold a steady job.
[ترجمه گوگل]او بیش از آن ناتوان بود که نمی توانست شغل ثابتی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]اون خیلی ضعیف بود که یه شغل ثابت نگه داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Initially developed for the infirm or elderly, Ensure has made inroads among aging baby boomers, thanks to aggressive marketing.
[ترجمه گوگل]Ensure که در ابتدا برای افراد ناتوان یا مسن توسعه داده شد، به لطف بازاریابی تهاجمی، توانسته است در میان بچه های سالخورده نفوذ کند
[ترجمه ترگمان]اطمینان حاصل کنید که در ابتدا برای افراد ناتوان و ناتوان رشد کرده و به خاطر بازاریابی تهاجمی در بین نسل پیر متولدین نسل انفجار قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They can help those who have become ill, infirm, disturbed, or aged with a minimum of institutional care.
[ترجمه گوگل]آنها می توانند با حداقل مراقبت های سازمانی به کسانی که بیمار، ناتوان، ناآرام یا مسن شده اند کمک کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند به افرادی که بیمار، ناتوان، مضطرب، یا مسن با حداقل مراقبت سازمانی شده اند، کمک کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Let the sails be rags and the sailors infirm and sickly.
[ترجمه گوگل]بادبانها کهنه و ملوانان ناتوان و بیمار باشند
[ترجمه ترگمان]بادبان ها پاره می شوند و ملوانان ضعیف و بیمار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's old and infirm, and his movements are getting slower and slower.
[ترجمه گوگل]او پیر و ناتوان است و حرکاتش کندتر و کندتر می شود
[ترجمه ترگمان]پیر و پیر است و حرکات او آهسته تر و کندتر پیش می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ضعیف (صفت)
light, lean, anemic, weak, faint, weakly, feeble, flagging, anile, asthenic, slack, atonic, infirm, fragile, pusillanimous, sappy, puny, feeblish, languid, shaky, rickety, languorous, weakish, wonky, powerless

ناتوان (صفت)
weak, feeble, asthenic, unable, incapable, impotent, invalid, sickly, infirm

علیل (صفت)
sick, ill, valetudinarian, invalid, bedfast, bedrid, pimping, infirm, bedridden, valetudinary

نااستوار (صفت)
unstable, infirm, instable, fast and loose, invertebrate

رنجور (صفت)
painful, ill, sickly, infirm, wretched

ضعیف کردن (فعل)
diminish, feeble, slack, emaciate, weaken, debilitate, infirm, impair, enfeeble, devitalize, loosen, relax, unloose

انگلیسی به انگلیسی

• weak, feeble; in poor health, ailing; indecisive; unstable; not valid
a person who is infirm is weak or ill; a formal word. adjective here but can also be used as a plural noun. e.g. ...the needs of the old and infirm.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : infirmity / infirmary
✅️ صفت ( adjective ) : infirm
✅️ قید ( adverb ) : _
۱ - ( معمولا در مورد افراد سالمند ) ضعیف و ناتوان از نظر فیزیکی، رنجور ، دارای کهولت
۲ - کسی که فاقد اراده و شخصیت محکم است one who is lacking firmness of will or character
The disease is much more dangerous for elderly and infirm than for kids.

بپرس