infinity

/ˌɪnˈfɪnəti//ɪnˈfɪnɪti/

معنی: ابدیت
معانی دیگر: بیکرانی، نامتناهی بودن، بیحدی، بی اندازگی، بی انتهایی، (فضا یا فاصله یا مقدار یا زمان و غیره) بیکران، بی پایانی، (هندسه) نقطه ی بی نهایت، (ریاضی) ناپایانی، بی نهایت، infinitude ابدیت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: infinities
(1) تعریف: the character or condition of being infinite.
مشابه: everlasting

(2) تعریف: something boundless or beyond measure.
مشابه: everlasting, infinite

(3) تعریف: an indefinitely large amount or number.

(4) تعریف: in mathematics, the assumed limit of a limitless sequence or series.

(5) تعریف: measureless distance, or space located at the end of such distance.
مشابه: infinite

جمله های نمونه

1. the infinity of god's power
بی انتهایی قدرت خداوند

2. to infinity
علی غیر النهایه،تا بی نهایت،بی حد و حصر،بیکران

3. i have gone to the infinity of the world of thought
. . . تا بیکران عالم پندار رفته ام.

4. the space is a mysterious infinity
فضا یک بیکران اسرارآمیز است.

5. neither you nor i know the secrets of infinity
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

6. Theoretically, a line can extend into infinity.
[ترجمه گوگل]از نظر تئوری، یک خط می تواند تا بی نهایت گسترش یابد
[ترجمه ترگمان]از لحاظ تئوری، یک خط می تواند تا بی نهایت امتداد یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Hold infinity in the palm of your hand. And eternity in an hour.
[ترجمه گوگل]بی نهایت را در کف دست خود نگه دارید و ابدیت در یک ساعت
[ترجمه ترگمان] تو کف دستت یه نفس عمیق بکش تا ابدیت در یک ساعت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Parallel lines meet at infinity.
[ترجمه گوگل]خطوط موازی در بی نهایت به هم می رسند
[ترجمه ترگمان]خطوط موازی در بی نهایت تلاقی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The landscape seemed to stretch into infinity.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که چشم انداز تا بی نهایت کشیده شده است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که این منظره تا بی نهایت امتداد دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Below him, full fathom five; above, infinity.
[ترجمه گوگل]زیر او، درک کامل پنج; بالا، بی نهایت
[ترجمه ترگمان]زیرش، زیرش، پر از پنج، در طبقه بالا، بی نهایت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These permutations multiply towards infinity.
[ترجمه گوگل]این جایگشت ها به سمت بی نهایت ضرب می شوند
[ترجمه ترگمان]این دنیاها تا ابد تکثیر می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She had wanted the night to stretch into infinity - but of course it had not.
[ترجمه گوگل]او می خواست که شب تا بی نهایت کشیده شود - اما البته اینطور نبود
[ترجمه ترگمان]او شب را می خواست تا به ابدیت ادامه دهد - اما البته که چنین نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Regular payments stretching into infinity are definitely out of fashion.
[ترجمه گوگل]پرداخت‌های معمولی که تا بی‌نهایت کشیده می‌شوند، قطعاً از مد افتاده‌اند
[ترجمه ترگمان]پرداخت های منظمی که به بی نهایت کشیده می شوند قطعا مد نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Today the Tay was the colour of infinity and made me feel suddenly depressed.
[ترجمه گوگل]امروز تای رنگ بی نهایت بود و باعث شد من ناگهان احساس افسردگی کنم
[ترجمه ترگمان]امروز the رنگ بی نهایت داشت و باعث شد احساس افسردگی کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابدیت (اسم)
aeon, eternity, immortality, infinity, sempiternity, infinitude

تخصصی

[برق و الکترونیک] بی نهایت 1. یک عدد یا مقدار با بزرگی نامعین . 2. هر عدد بزرگتر از بیشترین مقداری که می تواند در ثبات رایانه ذخیره شود . در صورت محاسبه ی چنین عددی ف رایان متوقف می شود و علامت هشدار در مورد وقوع یک سر ریز را می دهد .
[مهندسی گاز] بی نهایت
[ریاضیات] بی نهایت

انگلیسی به انگلیسی

• immeasurableness, boundlessness; infinite space or size; infinite amount; eternity
infinity is a number that is larger than any other number and so can never be given an exact value.
infinity is also a point that is further away than any other point and so can never be reached.

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم fin
📌 این ریشه، معادل "end" و "form a boundary" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "end" یا "form a boundary" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 final: pertaining to an end
🔘 finale: an end to something, especially a performance or event
🔘 finish: to bring something to an end
🔘 infinite: having no end or limit
🔘 infinity: a mathematical entity having no end
🔘 infinitesimal: pertaining to something having no end to its smallness
🔘 confine: to provide a thorough boundary for or an end beyond which one cannot pass
🔘 definition: a boundary or end for the meaning of a word
🔘 indefinite: not having an end or boundary
🔘 fine: brought to a good end
🔘 refinery: an industrial plant where a crude substance is processed thoroughly to a usable end
🔘 finite: having an end or limit
🔘 finicky: pertaining to someone who has too many limiting boundaries

بینهایت ♾️
بی کرانش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : infinity / infinite
✅️ صفت ( adjective ) : infinite
✅️ قید ( adverb ) : infinitely
( فلسفه )
بی نهایت
بی کرانگی
جاودانگی
بی پایان
جاودانیّت
جاودان
ذات مقدس خداوند

بپرس