infighting

/ˈɪnˌfaɪtɪŋ//ˈɪnfaɪtɪŋ/

معنی: جنگ دست به یقه، اصطکاک و مبارزات داخلی
معانی دیگر: زد و خورد از فاصله ی کم، (مشت بازی) مشت زنی از نزدیک

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: infighter (n.)
(1) تعریف: combat at close range, as in boxing.

(2) تعریف: conflict or rivalry, often concealed, within an organization or group.
مشابه: faction

- Infighting was adversely affecting the running of the company.
[ترجمه گوگل] دعواهای داخلی بر اداره شرکت تأثیر منفی گذاشت
[ترجمه ترگمان] درگیری داخلی به طور معکوس بر اجرای این شرکت تاثیر گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Years of infighting among the leaders have destroyed the party.
[ترجمه گوگل]سال ها درگیری درونی بین رهبران حزب را نابود کرده است
[ترجمه ترگمان]سال ها درگیری میان رهبران این حزب را از بین برده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I gather a lot of political infighting went on before he got the top job.
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم قبل از اینکه او شغل اصلی را بدست آورد، دعواهای سیاسی زیادی در جریان بود
[ترجمه ترگمان]من بسیاری از مبارزات سیاسی سیاسی را قبل از اینکه به مقام اول برسد، جمع می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Would they be as interesting as infighting and name-calling?
[ترجمه گوگل]آیا آنها به اندازه دعوای درونی و نام بردن جالب خواهند بود؟
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها به اندازه مبارزه داخلی و نام گذاری جذاب خواهند بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Exhausted by infighting, humiliated by his foes, he seemed on the verge of losing his struggle with parliament.
[ترجمه گوگل]او که از درگیری های درونی خسته شده بود و توسط دشمنانش تحقیر شده بود، به نظر می رسید در آستانه شکست در مبارزه با پارلمان است
[ترجمه ترگمان]او که از جنگ داخلی فرسوده شده بود و توسط دشمنانش تحقیر شده بود، در آستانه از دست دادن مبارزه خود با پارلمان به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Despite the policy agreements, the infighting over the succession to both Mitterrand and Mauroy had not at that point been resolved.
[ترجمه گوگل]علیرغم توافقات سیاسی، درگیری های درونی بر سر جانشینی میتران و موروی در آن مرحله حل نشده بود
[ترجمه ترگمان]علی رغم توافقنامه های سیاسی، نزاع بر سر جانشینی برای هر دو \"Mitterrand\" و \"Mauroy\" در آن نقطه رفع نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This had provoked Democratic infighting in the Senate.
[ترجمه گوگل]این امر باعث درگیری درونی دموکرات ها در سنا شده بود
[ترجمه ترگمان]این مساله باعث تحریک درگیری های دموکراتیک در مجلس سنا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Factional infighting have weaken the party structure.
[ترجمه گوگل]درگیری های درونی جناحی ساختار حزب را تضعیف کرده است
[ترجمه ترگمان]درگیری داخلی باعث تضعیف ساختار حزب شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Staff infighting, backbiting and the like seem to be the rule rather than the exception.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد دعوای کارکنان، غیبت و امثال اینها به جای استثنا قاعده است
[ترجمه ترگمان]افراد درگیر جنگ، غیبت و غیبت، به نظر می رسد که این قانون به جای استثنا قانون باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. October - Balkenende's government collapses, brought down by infighting in List Pim Fortuyn Party.
[ترجمه گوگل]اکتبر - دولت بالکننده سقوط کرد که با درگیری های داخلی در حزب لیست پیم فورتوین سرنگون شد
[ترجمه ترگمان]اکتبر - دولت Balkenende بر زمین می افتد و با درگیری در فهرست حزب Fortuyn Fortuyn سرکوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Most players would be fed up with the infighting that structured the Lakers off season.
[ترجمه گوگل]اکثر بازیکنان از درگیری های درونی که لیکرز را در خارج از فصل ساختار می دهد خسته شده اند
[ترجمه ترگمان]بیشتر بازیکنان از درگیری هایی که تیم لیکرز را در فصل های خلوت تشکیل می داد، تغذیه می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fractious infighting left the cartel in disarray. Prices collapsed.
[ترجمه گوگل]درگیری‌های داخلی باعث آشفتگی کارتل شد قیمت ها سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]درگیری داخلی باعث شد تا این کارتل دچار بی نظمی شود قیمت ها فرو ریخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The infighting over top jobs is taking its toll.
[ترجمه گوگل]دعوای درونی بر سر مشاغل برتر در حال تاثیرگذاری است
[ترجمه ترگمان]درگیری بر سر مشاغل مهم عوارضی را در بر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But Freud's group fell victim to political infighting, and some of his closest adherents (such as Alfred Adler and Carl Jung) split from the group with bitter feelings.
[ترجمه گوگل]اما گروه فروید قربانی درگیری های سیاسی شد و برخی از نزدیک ترین هواداران او (مانند آلفرد آدلر و کارل یونگ) با احساسات تلخ از گروه جدا شدند
[ترجمه ترگمان]اما گروه فروید قربانی درگیری های سیاسی شد و برخی از نزدیک ترین یاران او (مانند آلفرد آدلر و کارل یونگ)با احساسات تلخ از این گروه جدا شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. That, plus infighting or palace coups inside the Kremlin, where Russia's real political competition takes place.
[ترجمه گوگل]این، به علاوه دعواهای داخلی یا کودتاهای کاخ در داخل کرملین، جایی که رقابت سیاسی واقعی روسیه در آن جریان دارد
[ترجمه ترگمان]به علاوه نبرد داخلی یا کودتای کاخ در داخل کرملین، جایی که رقابت سیاسی واقعی روسیه اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جنگ دست به یقه (اسم)
handgrip, infighting

اصطکاک و مبارزات داخلی (اسم)
infighting

انگلیسی به انگلیسی

• close combat, hand-to-hand combat (boxing); rivalry between associates
in-fighting is rivalry or quarrelling between members of the same organization.

پیشنهاد کاربران

خودی زنی ( خودزنی نه، که خودت را بزنی. خودی زنی یعنی یکی رو از گروه خودت بزنی. در واقع درگیری و کشمکش بین اعضای یک گروه )
noun
[noncount] : fighting or disagreement among the members of a group or organization
◀️political infighting
◀️ Regime riot guards infighting
جنگ
مبارزات داخلی

درگیری اعضای یک خانواده ی سلطنتی بر سر قدرت
جنگ تن به تن

شکاف درونی
کشمکش
اصطکاک، زد و خورد، مبارزه

بپرس