infidel

/ˈɪnfəˌdel//ˈɪnfɪdəl/

معنی: کافر، بیدین، بت پرست، شخص غیر مومن، بی ایمان، سست پیمان
معانی دیگر: نامسلمان، غیرمسیحی (کسی که مذهبی جز دین اکثریت دارد)، کفر آمیز، لامذهب، (کسی که به عقیده ی خاصی پایبند نیست) وی ستود، نامعتقد، ناباور، ناپایبند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: one who does not believe in or accept a religious faith, esp. that of Christianity or Islam.
متضاد: faithful
مشابه: unbeliever

- They set off to conquer and convert the infidels.
[ترجمه گوگل] برای تسخیر و تبدیل کافران به راه افتادند
[ترجمه ترگمان] آن ها شروع به تسخیر کردند و کافران را تبدیل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: unbelieving, esp. unaccepting of the Christian or Muslim faith.
مشابه: agnostic

- infidel nations
[ترجمه گوگل] ملل کافر
[ترجمه ترگمان] کشورهای کافر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. infidel books
کتاب های کفر آمیز

2. He lived among infidels/the infidel.
[ترجمه گوگل]در میان کفار زندگی کرد/ کافر
[ترجمه ترگمان]او در میان کافران و کافران زندگی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He promised to continue the fight against infidel forces.
[ترجمه گوگل]او قول داد که به مبارزه با نیروهای کافر ادامه دهد
[ترجمه ترگمان]او قول داد که مبارزه علیه نیروهای کفار را ادامه دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The infidels defiled the holy shrine.
[ترجمه گوگل]کفار حرم مطهر را نجس کردند
[ترجمه ترگمان]کافران به مقبره مقدس بی حرمتی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. One of the teens who visited Philadelphia this spring, Haidary told the Inquirer, "My grandmother prayed that I wouldn't go . . . because I'd be a lonely girl in a kafir [infidel] city.
[ترجمه گوگل]یکی از نوجوانانی که در بهار امسال از فیلادلفیا دیدن کرد، حیدری به پرسشگر گفت: «مادبزرگم دعا کرد که من نروم زیرا من دختری تنها در یک شهر کافر [کافر] خواهم بود
[ترجمه ترگمان]یکی از نوجوانانی که بهار امسال از فیلادلفیا بازدید کرد به the گفت: \" مادربزرگم دعا کرد که من نخواهم رفت؛ چون در یک شهر kafir (کافر)دختری تنها هستم \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To kill an infidel is not murder. It is the path to heaven.
[ترجمه گوگل]کشتن کافر قتل نیست راه بهشت ​​است
[ترجمه ترگمان] کشتن یه کافر، قتل نیست راه بهشت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To kill an infidel, the pope has said, is not murder.
[ترجمه گوگل]پاپ گفته است که کشتن یک کافر قتل نیست
[ترجمه ترگمان]پاپ گفته است: کشتن یک کافر قتل نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. You are weak infidel; my forces will ultimately bring you to your knees.
[ترجمه گوگل]تو کافر ضعیفی; نیروهای من در نهایت شما را به زانو در خواهند آورد
[ترجمه ترگمان]شما infidel ضعیفی هستید، نیروهای من در نهایت شما را به زانو خواهند آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He's a subversive infidel rebellious alike against his God and his king.
[ترجمه گوگل]او یک کافر خرابکار است که به طور یکسان علیه خدای خود و پادشاهش سرکشی می کند
[ترجمه ترگمان]او یک یاغی کافر و کافر، در برابر پروردگار و پادشاه او است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Bow before your god, infidel. I am the Master here.
[ترجمه گوگل]در برابر خدای خود سجده کن ای کافر من استاد اینجا هستم
[ترجمه ترگمان] جلوی خدای تو تعظیم کن، کافر من استاد اینجا هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Do you take me for a fool infidel?
[ترجمه گوگل]آیا مرا به کافر احمق می گیرید؟
[ترجمه ترگمان]تو منو به خاطر یه کافر احمق فرض می کنی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Stay away from my lands infidel, stay away.
[ترجمه گوگل]از دیار من دوری کن کافر، دور باش
[ترجمه ترگمان]از lands من فاصله بگیر و از اینجا دور شو
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. So, my Muslim son has become an infidel!
[ترجمه گوگل]پس پسر مسلمانم کافر شده است!
[ترجمه ترگمان]پس، پسر مسلمان من یک کافر شده است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You have not seen the last of me, infidel.
[ترجمه گوگل]آخر من را ندیده ای کافر
[ترجمه ترگمان] تو آخرین of رو ندیدی، کافر
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کافر (اسم)
infidel, unbeliever, pagan, kafir, kaffir

بیدین (اسم)
infidel, freethinker

بت پرست (اسم)
infidel, heathen, pagan, idolater

شخص غیر مومن (اسم)
infidel

بی ایمان (صفت)
unfaithful, faithless, infidel, unbelieving, unbeliever

سست پیمان (صفت)
disloyal, unfaithful, perfidious, infidel

انگلیسی به انگلیسی

• one who does not accept a particular religion; one who has no religion, heathen, non-believer
heathen, lacking religious faith, showing unbelief
an infidel is a person whose religion is different from that of the speaker; a literary word, used showing disapproval. count noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. ...the wicked opinions of her infidel son.

پیشنهاد کاربران

لاقید
کافر، بیدین، بی ایمان، شخص غیر مومن، ملحد
کافر ذمی

بپرس