infest

/ˌɪnˈfest//ɪnˈfest/

معنی: هجوم کردن در، ول نکردن، فراوان بودن در
معانی دیگر: (به تعداد زیاد هجوم آوردن و یا به طور زیان آور ساکن شدن در جایی) هجوم آوردن، (به ویژه در مورد حشرات یا چیزهای ناخوشایند و انگل) فرا گرفتن، درآلودن، پربودن از، انگل شدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: infests, infesting, infested
مشتقات: infestation (n.), infester (n.)
(1) تعریف: to spread in or overrun as a nuisance or danger.
مشابه: invade, overrun

- Cockroaches infested the kitchen.
[ترجمه گوگل] سوسک ها به آشپزخانه هجوم آوردند
[ترجمه ترگمان] سوسک در آشپزخانه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to be a parasite in.

- Roundworms infested the children.
[ترجمه گوگل] کرم های گرد به بچه ها حمله کردند
[ترجمه ترگمان] roundworms در برابر بچه ها قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fleas that infest cats
کک هایی که انگل گربه می شوند

2. The prison is infested with rats.
[ترجمه گوگل]زندان پر از موش است
[ترجمه ترگمان]زندان پر از موش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The kitchen was infested with ants.
[ترجمه گوگل]آشپزخانه پر از مورچه بود
[ترجمه ترگمان]آشپزخانه پر از مورچه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. These parasites infest the gills of freshwater fish.
[ترجمه گوگل]این انگل ها به آبشش ماهی های آب شیرین حمله می کنند
[ترجمه ترگمان]این انگل و آبشش ماهی آب شیرین
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The back yard was infested by rats.
[ترجمه گوگل]حیاط پشتی پر از موش بود
[ترجمه ترگمان]حیاط پشتی پر از موش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The road further south was infested with bandits.
[ترجمه گوگل]جاده ای که به سمت جنوب می رود مملو از راهزنان بود
[ترجمه ترگمان]جاده جنوب پر از راهزن ها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The kitchen was infested with cockroaches.
[ترجمه گوگل]آشپزخانه پر از سوسک بود
[ترجمه ترگمان] آشپزخونه پر از سوسک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This is a crocodile - infested swamp.
[ترجمه گوگل]این یک باتلاق آلوده به کروکودیل است
[ترجمه ترگمان] این یه باتلاق crocodile
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The kitchens were discovered to be infested with cockroaches.
[ترجمه گوگل]کشف شد که آشپزخانه ها آلوده به سوسک هستند
[ترجمه ترگمان]آشپزخانه ها را کشف کردند که پر از سوسک باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The apartments were infested with rats and roaches.
[ترجمه گوگل]آپارتمان ها پر از موش ها و سوسک ها بود
[ترجمه ترگمان]آپارتمان پر از موش و سوسک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The barn was infested with rats.
[ترجمه گوگل]انبار پر از موش بود
[ترجمه ترگمان]انبار پر از موش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Crime and drugs are infesting the inner cities.
[ترجمه گوگل]جرایم و مواد مخدر در داخل شهرها هجوم آورده است
[ترجمه ترگمان]جنایت و مواد مخدر در درونشهرها infesting
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The landscape is drab and infested with brick ovens.
[ترجمه گوگل]منظره بی‌رحمانه و پر از تنورهای آجری است
[ترجمه ترگمان]چشم انداز آن ملال آور و پر از ovens آجری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Crime infests that poor neighbourhood.
[ترجمه گوگل]جنایت در آن محله فقیرنشین هجوم می آورد
[ترجمه ترگمان]جنایت و جنایت در آن حوالی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The boll weevil infests cotton fields and millionaires go bankrupt.
[ترجمه گوگل]شپشک غوزه در مزارع پنبه نفوذ می کند و میلیونرها ورشکست می شوند
[ترجمه ترگمان]The boll، مزارع پنبه و میلیونرها ورشکسته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هجوم کردن در (فعل)
infest

ول نکردن (فعل)
infest

فراوان بودن در (فعل)
infest

انگلیسی به انگلیسی

• overrun in large numbers, swarm in or about in a troublesome manner; invade, harass
when insects, rats, or other animals infest a plant or a place, they spread in large numbers and cause damage.

پیشنهاد کاربران

{آفت. حشرات. انگل و غیره} هجوم بردن. حمله کردن. آلوده کردن. فرا گرفتن، ، پربودن از
مثال:
There are no roads and no towns, only rainforest and the river ( which is infested with crocodiles ) .
هیچ جاده و شهری وجود ندارد تنها جنگلهای بارانی و رودخانه است که پر از تمساح است.
هجوم آوردن
انبوه بودن از حشرات یا حیوانات
مثال
Rat - infested به معنی انبوه موش ها
Shark - infested به معنی انبوه کوسه ها
التهاب
آلوده

بپرس