inferring

جمله های نمونه

1. he was inferring that he had no room for all of us
او داشت به طور غیر مستقیم می گفت که جا برای همه ی ما ندارد.

پیشنهاد کاربران

استنتاج کردن، استنباط کردن، پی بردن به
استنباط کردن
استنتاج، استنباط، نتیجه گیری، برداشت

بپرس