inferior

/ˌɪnˈfɪriər//ɪnˈfɪərɪə/

معنی: پست، فرعی، درجه دوم، نا مرغوب، پایین رتبه
معانی دیگر: (از نظر جا) در پایین، پایینی، فرودین (در برابر فرازین)، زیرین، (از نظر مقام و رتبه) دون، دون پایه، زیردست، تابع، فرمانبردار، کهتر، پسمند، پسوا، چاکر، خوار، حقیر، (کالا و غیره - از نظر مرغوبیت) بد، بنجل، وازده، نازل، (کالبدشناسی) تحتانی، (نجوم - وابسته به سیارات میان خورشید و زمین) تنگ خورشیدی، (گیاه شناسی - در مورد تخمدان برخی گل ها - دارای کاسبرگ و گلبرگ و پرچم چسبیده به تارک) همبند، (چاپ) واقع در زیر خط

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: subordinate in rank, position, or degree.
مترادف: secondary, subordinate
متضاد: grand, superior, supreme, upper
مشابه: ancillary, junior, lower, minor, second-class, subservient, subsidiary, under

- Compared with a general, a captain is an inferior officer.
[ترجمه فرزاد] کاپیتان درمقایسه باژنرال در رتبه پایینتری قرار دارد.
|
[ترجمه گوگل] در مقایسه با یک ژنرال، یک کاپیتان یک افسر پست است
[ترجمه ترگمان] در مقایسه با یک ژنرال، یک فرمانده یک صاحب منصب عالیرتبه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: being low in position; near the bottom.
مترادف: lower
مشابه: last, low, mean, nether, subjacent, under

- These outcasts are of inferior rank in society.
[ترجمه گوگل] این طردشدگان در جامعه در درجه پایینی قرار دارند
[ترجمه ترگمان] این outcasts دارای رتبه پایین تر در جامعه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of lesser value, importance, or quality.
مترادف: base, low-grade, poor, second-rate, substandard, third-rate
متضاد: better, choice, excellent, fine, prime, superb, superior
مشابه: amateurish, awful, cheap, cheesy, coarse, cull, indifferent, lousy, low, mean, mediocre, scrub, secondary, shoddy, sleazy, subordinate, terrible, two-bit, unprofessional, wretched

- This coffee is inferior to our old brand.
[ترجمه فرزین] این قهوه نسبت به برند قدیمی ما نامرغوب تر است.
|
[ترجمه گوگل] این قهوه از برند قدیمی ما پایین تر است
[ترجمه ترگمان] این قهوه از نوع قدیمی ما کم تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in astronomy, designating a planet that is nearer to the sun than is the earth.
متضاد: superior
اسم ( noun )
مشتقات: inferiorly (adv.), inferiority (n.)
• : تعریف: one that is inferior to others.
مترادف: subordinate
متضاد: superior
مشابه: junior, secondary

- He was not allowed to play with children whom his parents considered his inferiors.
[ترجمه فرزین] او اجازه بازی با بچه هایی که والدینشان در سطح اجتماعی پایین تری قرار داشتند را نداشت.
|
[ترجمه گوگل] او اجازه نداشت با بچه هایی که والدینش آنها را پست تر از او می دانستند بازی کند
[ترجمه ترگمان] او اجازه نداشت با بچه هایی که پدر و مادرش زیردستان او را در نظر گرفته بودند بازی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. inferior furniture
مبل بنجل

2. inferior industrial products
فراورده های صنعتی نامرغوب

3. inferior rock strata
لایه های زیرین سنگی

4. an inferior pupil
شاگرد ضعیف

5. the inferior muscle of the eye
عضله ی زیرین چشم

6. lieutenant is inferior to colonel
ستوان مادون سرهنگ است.

7. to feel inferior
احساس حقارت کردن

8. to foist inferior merchandise on a customer
کالای بنجل به مشتری انداختن

9. he is socially inferior
او از نظر اجتماعی پست است.

10. almost any poem matched with his seems inferior
در مقایسه با شعر او تقریبا هر شعری پست می نماید.

11. These products are inferior to those we bought last year.
[ترجمه محمد عابدینی] این تولیدات از آنهایی که ما سال گذشته خریده بودیم سطح پایینتر ( بنجل تر ) هستند.
|
[ترجمه گوگل]این محصولات نسبت به محصولاتی که سال گذشته خریدیم پایین تر هستند
[ترجمه ترگمان]این محصولات از آن هایی هستند که سال گذشته خریده بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A colonel is inferior to a general.
[ترجمه گوگل]یک سرهنگ از یک ژنرال پست تر است
[ترجمه ترگمان]یک سرهنگ پایین تر از یک ژنرال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She considered everyone her intellectual inferior.
[ترجمه گوگل]او همه را از نظر فکری پستتر خود می دانست
[ترجمه ترگمان]او همه را از نظر فکری پایین تر از خود می دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The rank of captain is inferior.
[ترجمه گوگل]درجه کاپیتان پایین تر است
[ترجمه ترگمان]درجه یک فرمانده پایین تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She liked to pull her rank on her inferior.
[ترجمه گوگل]او دوست داشت رتبه خود را به پایین تر از خود بکشد
[ترجمه ترگمان]دوست داشت درجه او را پایین تر از خود بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. If children were made to feel inferior to other children their confidence declined.
[ترجمه گوگل]اگر کودکان نسبت به سایر کودکان احساس حقارت کنند، اعتماد به نفس آنها کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]اگر کودکان نسبت به سایر بچه ها احساس حقارت می کردند، اعتماد به نفس آن ها کاهش می یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

پست (صفت)
humble, abject, base, ignoble, vile, poor, mean, contemptible, despicable, inferior, lowly, slight, small, little, subservient, base-born, brutish, infamous, villainous, vulgar, caddish, shoddy, bathetic, pimping, low, brummagem, cheap, menial, lousy, currish, sordid, dishonorable, runty, servile, footy, wretched, poky, hokey-pokey, lowborn, ungenerous, lowbred, low-level, shabby, picayune, pint-size, pint-sized, scurvy, snippy, third-rate

فرعی (صفت)
inferior, by, accessory, accessorial, subsidiary, secondary, ancillary, subordinate, derivative, additional, adjunct, tributary, subaltern, petty, sideway, extrinsic, extraneous

درجه دوم (صفت)
inferior, quadratic, second-class

نا مرغوب (صفت)
poor, inferior, downscale, ill-conditioned

پایین رتبه (صفت)
inferior, minor, low-order

تخصصی

[نساجی] پست - نامرغوب - غیرکافی - نامناسب - بی کفایت - فرعی - درجه دوم - دست دوم - پست تر- نامساوی - متوسط - میانه - پائین تر - دیرتر - بعدها - آخری - پائین - مادون
[ریاضیات] زیرین، پائینی، اسفل

انگلیسی به انگلیسی

• person who ranks lower than another, subordinate
subordinate, of low rank; of lesser importance; near the bottom; poor in quality, substandard; located under or below
someone or something that is inferior is not as good or important as other people or things.
your inferiors are people who have a lower position or status than you.

پیشنهاد کاربران

بی کیفیت
اشخاص ذی ربط
ناقص
متوسط در ترکیب Inferior poets یعنی شاعران متوسط
پایین تر
دست دوم - نا مرغوب - جنس دوم - پست - فرعی - تحتانی - حقیر و خوار - نوکر
that was the moment my wife realized how inferior I was. The very moment I felt so inferior I decided to leave her

کم مرتبه ناچیز بی ارزش
نامرغوب
نامطلوب
تحتانی
ر. ک مبانی علوم اعصاب شناختی، ت کمال خرازی
پست ، پایین تر ، فرو مایه ، پایین دست ، دست کم
پست ، پستر ، فرو مایه ، زیر دست. . . .
مربوط به طبقه ی پایین اجتماعی
از نظر اجتماعی پایین تر
بنام خدا
با سلام،
inferior تحتانی
inferior to : مادون چیزی بودن
فرودست
ناچیز
بنجل

خود کمتر بینی
پست تر ، پست ، بی ارزش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس