infelicitous

/ɪnfəˈlɪsɪtəs//ɪnfəˈlɪsɪtəs/

معنی: شوم، ناموفق، نا مناسب، نالایق، بد بخت، غیر مقتضی، نحس، سیاه بخت
معانی دیگر: نامبارک، منحوس، نامیمون، بی موقع، نابجا

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: infelicitously (adv.)
• : تعریف: inappropriate or unfortunate; inopportune.
متضاد: felicitous
مشابه: unhappy

جمله های نمونه

1. There are, moreover, infelicitous instances of any discourse type.
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، موارد نادرستی از هر نوع گفتمانی وجود دارد
[ترجمه ترگمان]به علاوه، نمونه های infelicitous از هر نوع گفتمان وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The infelicitous typesetting was due to illegible copy.
[ترجمه گوگل]حروفچینی نادرست به دلیل کپی ناخوانا بود
[ترجمه ترگمان]حروف حروف چینی شده به علت ناخوانا بودن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This infelicitous term partly refers to offering consumers a discount to build their own furniture.
[ترجمه گوگل]این اصطلاح نادرست تا حدودی به ارائه تخفیف به مصرف کنندگان برای ساخت مبلمان خود اشاره دارد
[ترجمه ترگمان]این عبارت infelicitous تا حدی به پیشنهاد تخفیف به مصرف کنندگان برای ساخت مبل خود اشاره دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There are several infelicitous remarks in this article.
[ترجمه گوگل]در این مقاله چند نکته نابجا وجود دارد
[ترجمه ترگمان]چندین نکته در این مقاله وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The reasons why there're so many problems in the physical theory not only come from improper concept of nature in philosophy but also from infelicitous logic location of time and space.
[ترجمه گوگل]دلایل وجود مشکلات بسیار در نظریه فیزیکی نه تنها از مفهوم نادرست طبیعت در فلسفه ناشی می شود، بلکه از موقعیت منطقی نادرست زمان و مکان نیز ناشی می شود
[ترجمه ترگمان]به همین دلیل مشکلات زیادی در تئوری فیزیکی وجود دارد که نه تنها از مفهوم نادرست طبیعت در فلسفه نشات می گیرد بلکه از مکان منطق infelicitous زمان و مکان نیز نشات می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

شوم (صفت)
bad, ghastly, grim, forbidding, ominous, fateful, inauspicious, dire, ill-fated, unlucky, infelicitous, saturnine

ناموفق (صفت)
ill-fated, failed, unsuccessful, unlucky, infelicitous, untoward

نا مناسب (صفت)
improper, malapropos, incompatible, foreign, inappropriate, inopportune, incommensurate, inapt, inutile, timeless, infelicitous, untoward, unfit, unsuitable, ill-sorted, unapt, inapplicable, incompetent, irrelative, maladapted, unrighteous, unhandsome, unmeet

نالایق (صفت)
improper, villainous, unworthy, good-for-nothing, infelicitous

بد بخت (صفت)
gray, ill-fated, sorry, woeful, unhappy, unblessed, unlucky, infelicitous, wretched, unfortunate, miserable, ill-starred

غیر مقتضی (صفت)
inappropriate, infelicitous, inadvisable, inexpedient

نحس (صفت)
unlucky, infelicitous, malevolent

سیاه بخت (صفت)
unlucky, infelicitous, miserable

انگلیسی به انگلیسی

• unhappy; unlucky, unfortunate; unsuitable, inappropriate

پیشنهاد کاربران

بپرس