infantile

/ˈɪnfəntəl//ˈɪnfəntaɪl/

معنی: ابتدایی، بچگانه، مربوط بدوران کودکی
معانی دیگر: کودکانه، خردسالانه، وابسته به نوزاد، کودک مانند، غیرعاقلانه، (به ویژه در زمین شناسی) در مراحل اولیه، در دوران آغازین، جوان، بچگی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: infantility (n.)
(1) تعریف: like or suitable to an infant, esp. in behavior; babyish or childish.
مترادف: babyish
متضاد: adult
مشابه: childish, green, immature, jejune, juvenile, puerile

(2) تعریف: of or pertaining to infants, infancy, or the earliest stage of development.
مشابه: formative, inchoate, incipient, nascent, natal, newborn, puerile

جمله های نمونه

1. infantile diseases
بیماری های نوزادان

2. infantile mountain range
رشته کوه های جوان

3. the groom's behavior was very infantile
رفتار داماد خیلی بچگانه بود.

4. Some infantile actions survive into adulthood.
[ترجمه گوگل]برخی از اعمال کودکانه تا بزرگسالی زنده می مانند
[ترجمه ترگمان]برخی از اقدامات کودکانه در بزرگسالی زنده می مانند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. This kind of humour is infantile and boring.
[ترجمه گوگل]این نوع طنز کودکانه و کسل کننده است
[ترجمه ترگمان]این نوع شوخ طبعی، کودکانه و خسته کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I remember I would be told infantile stories, altogether appropriate to my infantile station.
[ترجمه گوگل]یادم می‌آید برایم داستان‌های نوزادی می‌گفتند، کاملاً مناسب ایستگاه کودکی‌ام
[ترجمه ترگمان]به یاد دارم داستان های بچه گانه او، که به طور کلی مناسب ایستگاه infantile بود، نقل خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To mention infantile sexuality is now commonplace, although far from being fully acceptable or comprehensible to many people.
[ترجمه گوگل]ذکر تمایلات جنسی کودکان در حال حاضر امری عادی است، اگرچه برای بسیاری از مردم کاملاً قابل قبول یا قابل درک نیست
[ترجمه ترگمان]اشاره به تمایلات جنسی آن ها، اکنون مبتذل است، هرچند که تا آنجا که قابل قبوله یا قابل ادراک برای افراد بسیاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Essence remains in its infantile state, whilst the human entity grows.
[ترجمه گوگل]جوهر در حالت کودکی خود باقی می ماند، در حالی که موجود انسانی رشد می کند
[ترجمه ترگمان]جوهر در حالت کودکانه خود باقی می ماند، در حالی که ماهیت بشر رشد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Congenital - infantile fibrosarcoma is a rare tumor with which clinicians should be familiar.
[ترجمه گوگل]فیبروسارکوم مادرزادی - نوزادی تومور نادری است که پزشکان باید با آن آشنا باشند
[ترجمه ترگمان]fibrosarcoma با ناهنجاری های مادرزادی، یک تومور نادر است که متخصصان بالینی باید با آن آشنا باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her unconscious looks wander to her husband with infantile dependency.
[ترجمه گوگل]نگاه های ناخودآگاه او با وابستگی کودکانه به سوی شوهرش می چرخد
[ترجمه ترگمان]ناخودآگاه او با توجه کودکانه به شوهرش نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Children disorders: restless syndrome, infantile autism, weaken in intelligence, poor develop.
[ترجمه گوگل]اختلالات کودکان: سندرم بی قرار، اوتیسم نوزادی، ضعیف شدن هوش، رشد ضعیف
[ترجمه ترگمان]اختلالات کودکان: سندرم بی قراری، اوتیسم کودکان، ضعیف شدن در هوش، رشد ضعیف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Objectives To explore feature of clinical pathology for infantile pseudstumorous acidophilia urocystitis.
[ترجمه گوگل]اهداف بررسی ویژگی آسیب شناسی بالینی برای اوروسیستیت اسیدوفیلی شبه توموری نوزادان
[ترجمه ترگمان]اهداف برای کشف ویژگی آسیب شناسی بالینی برای pseudstumorous acidophilia infantile
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Master the differentiation, diagnosis and cautions of Infantile Enuresis and Infantile Malnutrition.
[ترجمه گوگل]در تمایز، تشخیص و احتیاطات شب ادراری نوزادان و سوء تغذیه نوزادان تسلط داشته باشید
[ترجمه ترگمان]تمایز، تشخیص و هشدار سو تغذیه Infantile و سو تغذیه Infantile
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. To determine whether cryptogenic infantile spasms had abnormal structural grey matter. To reveal the etiology of cryptogenic infantile spasms and investigate the pathogenesis.
[ترجمه گوگل]برای تعیین اینکه آیا اسپاسم نوزادان کریپتوژنیک ماده خاکستری ساختاری غیرطبیعی دارد یا خیر برای آشکار ساختن علت اسپاسم نوزادان کریپتوژن و بررسی پاتوژنز
[ترجمه ترگمان]برای تعیین اینکه آیا spasms infantile، ماده خاکستری ساختاری غیر عادی داشت یا خیر برای آشکار کردن علت of cryptogenic و تحقیق بر روی بیماری زایی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابتدایی (صفت)
abecedarian, elementary, primary, initial, preliminary, rudimentary, infantile

بچگانه (صفت)
little, silly, juvenile, young, childlike, childish, puerile, infantile, small-fry

مربوط بدوران کودکی (صفت)
infantile

انگلیسی به انگلیسی

• childish; puerile; babyish; immature; of or pertaining to infants
you use infantile to describe the diseases or behaviour of very young children; a formal use.
someone who is infantile behaves in a foolish and childish way.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Characteristic of a child; immature 👶
🔍 مترادف: Childish
✅ مثال: His infantile behavior embarrassed his friends at the formal event
نوزادی ( مربوط به دوران نوزادی )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : infantilize
✅️ اسم ( noun ) : infantilism
✅️ صفت ( adjective ) : infantile
✅️ قید ( adverb ) : _
کودکی
infantile ( adj ) = بچگانه، کودکانه، کودکی، شیرخوارگی، نوزادی، طفولیت
Definition =معمول برای کودک و بنابراین برای بزرگسال نامناسب است/نوزادان یا کودکان بسیار کوچک را تحت تأثیر قرار می دهد/
infantile behaviour = رفتار کودکانه، رفتار بچگانه
...
[مشاهده متن کامل]

infantile jokes = شوخی های بچگانه
Don't be so infantile = انقدر بچگانه رفتار نکنید.
infantile diseases = بیماریهای نوزادی
infantile eczema = اگزمای کودکی
infantile paralysis = فلج اطفال
examples:
1 - certain head injuries can cause infantile behaviour.
برخی از آسیب های سر می تواند باعث رفتار بچگانه شود.
2 - These children are more likely to be diagnosed with infantile autism.
این کودکان به احتمال زیاد مبتلا به اوتیسم صفولیت هستند.
3 - There were only 242 cases of infantile AIDS last year, down 73 percent from last year.
در سال گذشته تنها 242 مورد ابتلا به ایدز نوزادی ( شیرخوارگی ) وجود داشته که 73 درصد کمتر از سال گذشته است.
4 - He began to giggle in an infantile way.
او به طور بچگانه شروع به خندیدن کرد.
5 - I find his threats infantile and stupid.
من تهدیدهای او را بچگانه و احمقانه می دانم.

شیرخوارگی
Well, I wasn't playing as a infantile
خوبه هم بازی دوران بچگیت نبودم
نوباوگی
مربوط به دوران کودکی

بپرس