اسم ( noun )
• : تعریف: a child in the first months of life, esp. before he or she can walk.
• مشابه: baby
• مشابه: baby
- The fathers smiled at their infants in the hospital nursery window.
[ترجمه neda.taghavi] پدران از پشت شیشه ی پرستاری بیمارستان، به نوزادان خود لبخند زدند.|
[ترجمه گوگل] پدران در پنجره مهد کودک به نوزادان خود لبخند زدند[ترجمه ترگمان] پدران در کودکان کودکان خود به کودکان خود لبخند می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This medication cannot be given to infants.
[ترجمه گوگل] این دارو را نمی توان به نوزادان داد
[ترجمه ترگمان] این دارو را نمی توان به نوزادان داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این دارو را نمی توان به نوزادان داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: of, for, or pertaining to infants.
• مشابه: baby
• مشابه: baby
- Infant mortality is on the rise in these countries.
[ترجمه گوگل] مرگ و میر نوزادان در این کشورها رو به افزایش است
[ترجمه ترگمان] مرگ و میر نوزادان در حال افزایش در این کشورها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مرگ و میر نوزادان در حال افزایش در این کشورها است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: young or early; still growing or developing.
• مشابه: baby, young
• مشابه: baby, young