inexpensive

/ˌɪnɪkˈspensɪv//ˌɪnɪkˈspensɪv/

معنی: ارزان، صرفه جو، کم خرج
معانی دیگر: کم بها، کم هزینه، معقول، ساده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inexpensively (adv.), inexpensiveness (n.)
(1) تعریف: low or moderate in cost.
مترادف: low-cost
متضاد: expensive
مشابه: cheap, economical, low-priced, moderate, reasonable, reduced

- an inexpensive pair of shoes
[ترجمه گوگل] یک جفت کفش ارزان قیمت
[ترجمه ترگمان] یک جفت کفش ارزان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: charging relatively low prices.
متضاد: expensive

- an inexpensive shop
[ترجمه گوگل] یک مغازه ارزان قیمت
[ترجمه ترگمان] یک مغازه ارزان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an inexpensive carpet
فرش کم بها

2. an inexpensive meal
خوراک ارزان

3. an inexpensive trip
مسافرت کم هزینه

4. coal is a relatively inexpensive fuel
زغالسنگ سوخت نسبتا ارزانی است.

5. our double-barreled desire is to buy products that are inexpensive and good
خواست دوگانه ی ما آن است که محصولات ارزان و خوب بخریم.

6. The houses are small and inexpensive, ideal for first-time buyers.
[ترجمه A.A] ای خونه ها کوچک و مقرون به صرفه هستند، ایده آل برای خریدارنی که دفعه اولشونه
|
[ترجمه گوگل]خانه ها کوچک و ارزان هستند و برای اولین خریدار ایده آل هستند
[ترجمه ترگمان]این خانه ها کوچک و ارزان هستند و برای خریداران بار اول ایده آل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We stocked a wide range of inexpensive wines.
[ترجمه گوگل]ما طیف گسترده ای از شراب های ارزان قیمت را ذخیره کردیم
[ترجمه ترگمان]ما مجموعه وسیعی از شرابه ای ارزان قیمت را پر کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She found a small, inexpensive motel on the outskirts of the town; it was barren and unlovely.
[ترجمه گوگل]او یک متل کوچک و ارزان قیمت در حومه شهر پیدا کرد عقیم و دوست داشتنی بود
[ترجمه ترگمان]یک هتل کوچک ارزان قیمتی در حومه شهر پیدا کرد؛ بی حاصل و کریه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Painting is a relatively inexpensive way to enhance your home.
[ترجمه گوگل]نقاشی روشی نسبتاً ارزان برای زیباتر کردن خانه شما است
[ترجمه ترگمان]نقاشی روشی نسبتا ارزان برای افزایش منزل شما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Fast, inexpensive and reliable, C-Stat is capable of reducing statistics to simple terms without sacrificing power or range features.
[ترجمه گوگل]سریع، ارزان و قابل اعتماد، C-Stat قادر است آمار را به اصطلاحات ساده کاهش دهد، بدون اینکه ویژگی های قدرت یا برد را به خطر بیندازد
[ترجمه ترگمان]سریع، ارزان و قابل اعتماد، C - Stat قادر به کاهش آمار به شرایط ساده بدون قربانی کردن قدرت یا ویژگی های برد می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Fruit is fairly inexpensive in Japan because they buy cut-price oranges and apples from South Africa.
[ترجمه گوگل]میوه در ژاپن نسبتاً ارزان است زیرا آنها پرتقال و سیب با قیمت پایین را از آفریقای جنوبی می خرند
[ترجمه ترگمان]میوه در ژاپن نسبتا ارزان است، چرا که آن ها پرتقال ها و سیب ها را از آفریقای جنوبی می خرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The acetylcholine sweat spot test is an easy, inexpensive, time saving test for detecting autonomic neuropathy.
[ترجمه گوگل]تست نقطه عرق استیل کولین یک تست آسان، ارزان و صرفه جویی در زمان برای تشخیص نوروپاتی اتونومیک است
[ترجمه ترگمان]تست نقطه استیل کولین یک تست ساده و کم هزینه برای تشخیص ناخوشی autonomic است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It does so using comparatively inexpensive materials, and brings the prospect of obtaining cheap electricity from sunlight a step nearer.
[ترجمه گوگل]این کار را با استفاده از مواد نسبتاً ارزان انجام می دهد و چشم انداز دستیابی به برق ارزان را از نور خورشید یک قدم نزدیک تر می کند
[ترجمه ترگمان]این کار با استفاده از مواد نسبتا ارزان انجام می شود و دورنمای بدست آوردن برق ارزان از نور خورشید یک گام به نزدیک تر را به ارمغان می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Relatively inexpensive items could be included in a general household policy, but obtain separate cover for more valuable rugs.
[ترجمه گوگل]اقلام نسبتاً ارزان را می‌توان در سیاست کلی خانوار گنجاند، اما برای فرش‌های ارزشمندتر پوشش جداگانه‌ای تهیه کنید
[ترجمه ترگمان]موارد نسبتا ارزان را می توان در یک سیاست کلی خانواده در نظر گرفت، اما پوشش جداگانه برای rugs با ارزش بیشتر بدست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Yet even for inexpensive recreation pursuits we still find a strong positive correlation of participation with income.
[ترجمه گوگل]با این حال، حتی برای سرگرمی‌های ارزان قیمت، هنوز همبستگی مثبت قوی بین مشارکت با درآمد پیدا می‌کنیم
[ترجمه ترگمان]با این وجود حتی برای اهداف تفریحی کم هزینه، ما هنوز یک همبستگی مثبت قوی از مشارکت با درآمد پیدا می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارزان (صفت)
brummagem, cheap, inexpensive, gimcrack, jitney, cut-rate, hand-me-down

صرفه جو (صفت)
parsimonious, frugal, inexpensive, provident, providential, thrifty, sparing, penny-wise

کم خرج (صفت)
inexpensive

انگلیسی به انگلیسی

• low-priced, cheap, economical
something that is inexpensive does not cost much.

پیشنهاد کاربران

پایین، کم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : inexpensive
✅️ قید ( adverb ) : inexpensively
ارزان
مقرون
ارزان - به صرفه
کم قیمت
Opposite of expensive.
ارزان.
مقرون به صرفه

بپرس