inessential

/ˌɪnɪˈsenʃl̩//ˌɪnɪˈsenʃl̩/

معنی: غیر ضروری، غیر واجب، غیر اصلی، بی ذات
معانی دیگر: غیر اساسی، غیر حیاتی، ناکیاده، بی چیستی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: not necessary; unimportant.
متضاد: all-important, basic, essential, vital
مشابه: nonessential, superfluous, unnecessary
اسم ( noun )
• : تعریف: something that is not necessary.
متضاد: essential, necessary

جمله های نمونه

1. We have omitted footnotes which we judged inessential to the text.
[ترجمه گوگل]ما پاورقی هایی را حذف کرده ایم که آنها را برای متن غیر ضروری می دانستیم
[ترجمه ترگمان]ما footnotes را که inessential را به متن judged حذف کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In naturalistic novels such inessential things as a minor character's physiognomy and costume are depicted in minute detail.
[ترجمه گوگل]در رمان‌های ناتورالیستی، چیزهای غیرضروری مانند قیافه و لباس شخصیت‌های فرعی با جزئیات جزئی به تصویر کشیده می‌شوند
[ترجمه ترگمان]در رمان های naturalistic برخی چیزهای غیر اساسی مانند یک چهره و لباس جزئی به طور دقیق به تصویر کشیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Leave inessential equipment behind.
[ترجمه گوگل]تجهیزات غیر ضروری را پشت سر بگذارید
[ترجمه ترگمان]تجهیزات غیر اولیه را پشت سر بگذارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Where they contradicted each other in inessential points there might be room for debate and uncertainty.
[ترجمه گوگل]جایی که آنها در موارد غیر ضروری با یکدیگر تناقض داشتند، ممکن است جایی برای بحث و عدم اطمینان وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]جایی که آن ها با یکدیگر در نقاط غیر اساسی مخالفت می کنند ممکن است جایی برای بحث و عدم اطمینان وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Many people consider air conditioning inessential here.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم تهویه مطبوع را در اینجا غیر ضروری می دانند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم تهویه هوا را در اینجا مورد توجه قرار می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These references are not just inessential vestiges of the initially intersubjective character of language, capable of being weeded out by devising an artificially subjective language for sense data.
[ترجمه گوگل]این ارجاعات فقط بقایای غیر ضروری خصلت بین الاذهانی اولیه زبان نیستند، که می توانند با ابداع زبانی ذهنی مصنوعی برای داده های حسی از بین بروند
[ترجمه ترگمان]این منابع تنها بقایای یک زبان intersubjective ابتدایی زبان نیستند، قادر به حذف آن ها با ابداع یک زبان ذهنی مصنوعی برای داده های حسی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Simply because failure meant a stripping away of inessential.
[ترجمه گوگل]صرفاً به این دلیل که شکست به معنای از بین بردن چیزهای غیرضروری بود
[ترجمه ترگمان]تنها به خاطر این بود که عدم موفقیت برای دور شدن از inessential بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We usually pay attention to some inessential details, but throw away what are more invaluable.
[ترجمه گوگل]ما معمولاً به برخی از جزئیات غیر ضروری توجه می کنیم، اما آنچه ارزشمندتر است را دور می اندازیم
[ترجمه ترگمان]ما معمولا به برخی از جزئیات غیر ضروری توجه می کنیم، اما آنچه را که بسیار ارزشمند هستند دور بیندازید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Once they are included in the explanation participation drops out as an inessential part of many consent situations.
[ترجمه گوگل]هنگامی که آنها در توضیح گنجانده می شوند، مشارکت به عنوان یک بخش ضروری در بسیاری از موقعیت های رضایت حذف می شود
[ترجمه ترگمان]زمانی که آن ها در فرآیند توضیح حضور داشته باشند، مشارکت به عنوان بخشی غیر ضروری از بسیاری از وضعیت های رضایت حذف می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. As wages declined, less money was available for purchasing inessential goods, so the prices of these would rise less steeply.
[ترجمه گوگل]با کاهش دستمزدها، پول کمتری برای خرید کالاهای غیرضروری در دسترس بود، بنابراین قیمت این کالاها با شدت کمتری افزایش می یافت
[ترجمه ترگمان]همانطور که دستمزدها کاهش یافت، پول کمتری برای خرید کالاهای اساسی در دسترس بود، بنابراین قیمت این کالاها با شیبی تند کم تر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The ability to distinguish between structure and detail, essential and inessential is a function of one's knowledge of a subject.
[ترجمه گوگل]توانایی تشخیص ساختار و جزئیات، ضروری و غیر ضروری، تابعی از دانش فرد از یک موضوع است
[ترجمه ترگمان]توانایی تمایز بین ساختار و جزییات، ضروری و غیر اساسی یک تابع از دانش یک فرد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Remember: no one ever tells you they are under worked or that their contribution is inessential.
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید: هیچ کس هرگز به شما نمی گوید که کارشان کم است یا اینکه مشارکت آنها ضروری نیست
[ترجمه ترگمان]به یاد داشته باشید: هیچ کس به شما نمی گوید که آن ها تحت فشار قرار گرفته اند یا این که مشارکت آن ها غیر ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Make a pile for each different type of record, and use the opportunity to discard everything inessential.
[ترجمه گوگل]برای هر نوع رکورد مختلف یک انباشته درست کنید و از این فرصت استفاده کنید تا همه چیز غیرضروری را کنار بگذارید
[ترجمه ترگمان]یک دسته برای هر نوع پرونده متفاوت بسازید، و از این فرصت برای حذف همه چیز غیر ضروری استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Simply because failure meant a stripping away of the inessential.
[ترجمه گوگل]صرفاً به این دلیل که شکست به معنای از بین بردن چیزهای ضروری بود
[ترجمه ترگمان]فقط به خاطر این که از دست رفتن از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

غیر ضروری (صفت)
useless, irrelevant, dispensable, unessential, undue, unnecessary, inessential, uncalled-for

غیر واجب (صفت)
dispensable, unnecessary, inessential

غیر اصلی (صفت)
unessential, inessential, extraneous

بی ذات (صفت)
inessential

تخصصی

[ریاضیات] غیر اساسی، غیر ضروری

انگلیسی به انگلیسی

• not essential, not vital, can be done without, not crucial
something that is inessential is unnecessary.
the inessentials are the things that you do not really need.

پیشنهاد کاربران

بپرس