indurate

/ˈɪndjʊəˌreɪt//ˈɪndjʊəreɪt/

معنی: بی حس کردن، سخت کردن، پینه خورده کردن، پوست کلفت کردن
معانی دیگر: سفت کردن یا شدن، (پوست دست و غیره) پینه خورده کردن، بی حس و حال کردن، پینه خوردن، محکم و پابرجا کردن، مستقر کردن، (نادر) سخت، پینه خورده

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: indurates, indurating, indurated
(1) تعریف: to make hard in texture; harden.
مشابه: cake, firm

- Our shovels were useless, as the clay had been indurated by the heat of the sun.
[ترجمه گوگل] بیل های ما بی فایده بودند، زیرا خاک رس در اثر گرمای خورشید مقاوم شده بود
[ترجمه ترگمان] بیل و کلنگ ما بی فایده بود، زیرا خاک رس ما از گرمای خورشید indurated شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make hard in feeling; desensitize; inure.

(3) تعریف: to confirm or establish.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become hard; harden.

(2) تعریف: to become confirmed or established.
صفت ( adjective )
• : تعریف: insensitive or inured; callous.
مشابه: callous

جمله های نمونه

1. Great heat indurates clay.
[ترجمه گوگل]گرمای زیاد خاک رس را مقاوم می کند
[ترجمه ترگمان]حرارت فوق العاده خاک رس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He is indurated to humble fare.
[ترجمه گوگل]او به کرایه فروتنی مقاوم است
[ترجمه ترگمان]کرایه اتاق محقر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The usage is now firmly indurated.
[ترجمه گوگل]استفاده در حال حاضر به طور محکم تحمل شده است
[ترجمه ترگمان]استفاده از این روش در حال حاضر به شدت مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Greediness indurated his heart.
[ترجمه گوگل]طمع قلبش را فراگرفت
[ترجمه ترگمان]greediness قلبش را صاف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. At surgical exploration, and indurate mass consisting of abscess within the omentum was identified.
[ترجمه گوگل]در اکتشاف جراحی، توده سفت متشکل از آبسه در داخل امنتوم شناسایی شد
[ترجمه ترگمان]در کاوش جراحی، و توده indurate متشکل از دمل درون the شناسایی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. To verify the curative effect of He - Ne laser in the treatment of acne indurate cystica.
[ترجمه گوگل]بررسی اثر درمانی لیزر He-Ne در درمان آکنه سیستیکای ایندورات
[ترجمه ترگمان]برای بررسی تاثیر curative لیزر - در درمان آکنه indurate cystica استفاده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The sculpture was so realistic that it seemed that at any moment the indurate marble form.
[ترجمه گوگل]مجسمه آنقدر واقع گرایانه بود که به نظر می رسید هر لحظه سنگ مرمر سخت شکل می گیرد
[ترجمه ترگمان]مجسمه سازی چنان واقع گرایانه بود که به نظر می رسید هر لحظه مجسمه مرمر indurate شکل می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The water filter is made of cast iron, cast steel, brass and stainless steel with small figure. It is indurate and easy to install.
[ترجمه گوگل]فیلتر آب از چدن، چدن، برنج و فولاد ضد زنگ با فیگور کوچک ساخته شده است مقاوم است و نصب آن آسان است
[ترجمه ترگمان]فیلتر آب از چدن، چدن، فولاد و فولاد ضد زنگ با شکل کوچک ساخته شده است نصب آن آسان و آسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. To verify the curative effect of He-Ne laser in the treatment of acne indurate cystic.
[ترجمه گوگل]برای بررسی اثر درمانی لیزر He-Ne در درمان آکنه کیستیک
[ترجمه ترگمان]برای تایید اثر curative لیزر - Ne در درمان آکنه indurate cystic
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی حس کردن (فعل)
abirritate, stun, paralyze, desensitize, benumb, amortize, amortise, indurate

سخت کردن (فعل)
intensify, harden, braze, indurate, ossify

پینه خورده کردن (فعل)
indurate

پوست کلفت کردن (فعل)
indurate

انگلیسی به انگلیسی

• make hard, harden; make stubborn or unfeeling; become callous or hardened, become accustomed

پیشنهاد کاربران

زمین شناسی: Indurated rock : سنگ سفت و سخت شده، سیمانی شده و تولیدی پس از دیاژنز
جون سخت کردن, مقاوم کردن, قابل تاب و توان و تحمل کردن

بپرس