inductor

/ˌɪnˈdəktər//ˌɪnˈdəktə/

معنی: واسطه، واسطه القاء
معانی دیگر: (شخص) برگمارنده، گمارگر، منصوب کننده (به کار یا مقامی)، (شیمی - ماده ای که واکنش آهسته ی شیمیایی را تند می کند) تندساز، (برق) القاگر، توختگر، فیزیک واسطه القاء

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a device that generates an electromotive force in an electric circuit by electromagnetic induction; coil.

(2) تعریف: one who inducts, as into office or military service.

جمله های نمونه

1. The so-called iron-core inductor, inductance refers to media for the electrical circuit components of soft iron, steel and other iron core inductor coil media.
[ترجمه گوگل]سلف هسته آهنی، اندوکتانس به رسانه ای برای اجزای مدار الکتریکی آهن نرم، فولاد و سایر رسانه های سیم پیچ سلف هسته آهن اشاره دارد
[ترجمه ترگمان]سلف نشتی به اصطلاح سلف نشتی، به رسانه ها برای اجزای مدار الکتریکی فلز نرم، فولاد و دیگر سیم پیچ سلف نشتی اشاره دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Some optimization designs were made with the on-chip inductor and the RF switches to get the maximum Q-value.
[ترجمه گوگل]برخی از طرح‌های بهینه‌سازی با سلف روی تراشه و سوئیچ‌های RF برای به دست آوردن حداکثر Q-value ساخته شدند
[ترجمه ترگمان]برخی طراحی های بهینه سازی با سلف روی تراشه و سوئیچ های RF برای بدست آوردن حداکثر ارزش Q ساخته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A capacitor at high frequency acts like an inductor and resistor in series combination with the capacitor plates.
[ترجمه گوگل]یک خازن در فرکانس بالا مانند یک سلف و مقاومت در ترکیب سری با صفحات خازن عمل می کند
[ترجمه ترگمان]خازن در فرکانس بالا مانند سلف و مقاومت در ترکیب سری با صفحات خازن عمل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Therefore, the inductor is certainly hygric.
[ترجمه گوگل]بنابراین، سلف مطمئناً بهداشتی است
[ترجمه ترگمان]بنابراین، سلف قطعا hygric است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. CHIP INDUCTOR, CHIP BEAD, SMD POWER INDUCTOR . COILS, TRANSFORMER.
[ترجمه گوگل]سلف تراشه، مهره تراشه، سلف برق SMD کویل، ترانسفورماتور
[ترجمه ترگمان]\"تراشه مرگ، تراشه مرگ\" \" SMD POWER \" \" coils \"،\" transformer \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. An inductor alternator is a special kind of synchronous generator in which Both the field and the output winding are on the stator.
[ترجمه گوگل]دینام سلف نوع خاصی از ژنراتور سنکرون است که در آن هم میدان و هم سیم پیچ خروجی روی استاتور قرار دارند
[ترجمه ترگمان]آلترناتور سلف نوعی از ژنراتور سنکرون است که در آن هر دو میدان و سیم پیچ خروجی در استاتور قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The introduction of PFC inductor current critical continuous mode Boost converter, DC/DC-level model using quasi-resonant flyback converters.
[ترجمه گوگل]معرفی مبدل تقویت کننده حالت پیوسته بحرانی جریان سلف PFC، مدل سطح DC/DC با استفاده از مبدل های فلای بک شبه تشدید
[ترجمه ترگمان]مقدمه استفاده از مبدل بوست PFC اکتیو بحرانی جاری، یک مدل سطح DC \/ DC با استفاده از مبدل های شبه - تشدید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In a word, during using the diathermanous inductor, it must be observed as well as checked.
[ترجمه گوگل]در یک کلام در حین استفاده از سلف دیاترمن باید رعایت و همچنین بررسی شود
[ترجمه ترگمان]در یک کلمه، در طول استفاده از سلف diathermanous، باید مشاهده شود و همچنین بررسی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. WARNING: Never transmit while changing the INDUCTOR switch.
[ترجمه گوگل]هشدار: هنگام تعویض سوئیچ سلف هرگز ارسال نکنید
[ترجمه ترگمان]هشدار: هرگز هنگام تغییر سوئیچ inductor انتقال ندهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. A novel spiral inductor resonator bandpass filter based on LTCC is proposed in this paper.
[ترجمه گوگل]یک فیلتر باند رزوناتور القاگر مارپیچی جدید بر اساس LTCC در این مقاله پیشنهاد شده است
[ترجمه ترگمان]در این مقاله یک فیلتر spiral سلف به نام resonator bandpass بر پایه LTCC پیشنهاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The invention discloses a mutual inductor assembly tooling, and in particular relates to a disassembling tooling of a secondary patch board of a mutual inductor.
[ترجمه گوگل]این اختراع یک ابزار مونتاژ سلف متقابل را آشکار می کند، و به ویژه به ابزار جداسازی یک تخته پچ ثانویه یک سلف متقابل مربوط می شود
[ترجمه ترگمان]اختراع فاش می کند که یک تجهیز الکتریکی متقابل تجهیز شده، و به طور خاص به یک تجهیز disassembling از یک تخته وصله ثانویه از یک سلف متقابل مربوط می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Deduction shows that a series inductor can be applied as the inter-stage matching network between the two stages.
[ترجمه گوگل]استنتاج نشان می دهد که یک سلف سری می تواند به عنوان شبکه تطبیق بین مرحله ای بین دو مرحله اعمال شود
[ترجمه ترگمان]قیاس، نشان می دهد که یک سلف سری می تواند به عنوان یک شبکه تطبیق بین دو مرحله ای بین دو مرحله اعمال شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Here, the generator armature inductor is used as the boost inductor with the average current control method.
[ترجمه گوگل]در اینجا از سلف آرمیچر ژنراتور به عنوان سلف تقویت کننده با روش کنترل جریان متوسط ​​استفاده می شود
[ترجمه ترگمان]در اینجا، سلف مولد آرماتور به عنوان سلف ارتقا با روش کنترل جریان متوسط مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. One winding wi adjustable inductance. Adjustable mutual inductor can be specified.
[ترجمه گوگل]یک سیم پیچ با اندوکتانس قابل تنظیم سلف متقابل قابل تنظیم را می توان مشخص کرد
[ترجمه ترگمان]یک سیم پیچ با اندوکتانس قابل تنظیم سلف متقابل Adjustable می تواند مشخص شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The resistance of an inductor is so small that it is negligible.
[ترجمه گوگل]مقاومت یک سلف آنقدر کم است که ناچیز است
[ترجمه ترگمان]مقاومت یک سلف به قدری ناچیز است که قابل اغماض نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واسطه (اسم)
medium, go-between, middleman, inductor

واسطه القاء (اسم)
inductor

تخصصی

[شیمی] القاگر، سلف، (ماده اى که واکنش آهسته ى شیمیایی را تند می کند) تندساز
[کامپیوتر] سلف ؛ سیم پیچ القایی
[برق و الکترونیک] القاگر، سلف، سیم پیچ
[مهندسی گاز] القاءکننده
[ریاضیات] مقاومت القایی، القاء کننده، سلف

انگلیسی به انگلیسی

• circuit or device in which an electromotive force can be generated (electricity)

پیشنهاد کاربران

inductor ( فیزیک )
واژه مصوب: القاگر
تعریف: پیچه‏ای که معمولاً بر روی هستۀ مغناطیسی پیچیده می‏شود
سلف

بپرس