inducement

/ˌɪnˈduːsmənt//ɪnˈdjuːsmənt/

معنی: وسیله، کشش، موجب، انگیزه
معانی دیگر: انگیزان، وادارساز، نیوشانگر، مشوق، توخت، واداری، وادارسازی، ناچارسازی، نیوشانگری، مسبب

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of inducing.
مترادف: encouragement, persuasion
مشابه: causation, impulsion

(2) تعریف: something used to persuade someone to a course of action; incentive.
مترادف: goad, incentive, influence, stimulus
متضاد: deterrent
مشابه: carrot, come-on, impetus, motive, reason, stimulant

- The free use of a company car was a strong inducement for him to take the job.
[ترجمه گوگل] استفاده رایگان از خودروی شرکتی انگیزه ای قوی برای او برای تصدی این شغل بود
[ترجمه ترگمان] استفاده رایگان از یک خودرو برای او انگیزه قدرتمندی بود که این کار را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the students had little inducement to study hard
شاگردان انگیزه ی زیادی نداشتند که سخت درس بخوانند.

2. The higher payments were offered as an inducement.
[ترجمه گوگل]پرداخت های بالاتر به عنوان انگیزه ارائه شد
[ترجمه ترگمان]پرداخت های بالاتر به عنوان یک تشویق پیشنهاد شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There is little inducement for them to work harder.
[ترجمه گوگل]انگیزه کمی برای آنها وجود دارد که بیشتر تلاش کنند
[ترجمه ترگمان]حتی inducement هم هست که بیشتر کار کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I gave the beggar some money as an inducement to leave immediately.
[ترجمه گوگل]من به گدا مقداری پول به عنوان انگیزه دادم تا فوراً برود
[ترجمه ترگمان]من به گدایی پول دادم که فورا از اینجا بیرون برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He hasn't much inducement to study English.
[ترجمه گوگل]او انگیزه زیادی برای مطالعه زبان انگلیسی ندارد
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که او انگلیسی یاد بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They offer every inducement to foreign businesses to invest in their states.
[ترجمه گوگل]آنها هر انگیزه ای را برای کسب و کارهای خارجی برای سرمایه گذاری در ایالت های خود ارائه می دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها هر انگیزه را به تجارت های خارجی ارائه می کنند تا در ایالات خود سرمایه گذاری کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The prices are the main inducement - everything is much cheaper here than at the mall.
[ترجمه گوگل]قیمت ها انگیزه اصلی هستند - همه چیز در اینجا بسیار ارزان تر از بازار است
[ترجمه ترگمان]قیمت ها انگیزه اصلی هستند - همه چیز در اینجا بسیار ارزان تر از مرکز خرید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The government want to use this as an inducement for developing countries to open up their markets.
[ترجمه گوگل]دولت می خواهد از این به عنوان انگیزه ای برای کشورهای در حال توسعه برای باز کردن بازارهای خود استفاده کند
[ترجمه ترگمان]دولت می خواهد از این به عنوان مشوقی برای کشورهای در حال توسعه برای گشودن بازارهای خود استفاده کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Similarly, promotion continued as a further inducement for some.
[ترجمه گوگل]به طور مشابه، ارتقاء به عنوان یک انگیزه بیشتر برای برخی ادامه یافت
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، ترفیع به عنوان انگیزه بیشتر برای برخی ادامه یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The inducement to give is greater, but by the same token there is a cost to the Exchequer in lost revenue.
[ترجمه گوگل]انگیزه برای دادن بیشتر است، اما به همین ترتیب، هزینه ای برای خزانه در درآمد از دست رفته وجود دارد
[ترجمه ترگمان]انگیزه دادن بیشتر است، اما در همین راستا، یک هزینه برای Exchequer در درآمد از دست رفته وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. In other words, the initial credit inducement may become accepted as the norm, thus shunting all cash inflows forwards.
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، انگیزه اعتباری اولیه ممکن است به عنوان یک هنجار پذیرفته شود، در نتیجه تمام جریان‌های نقدی ورودی به جلو باز می‌گردد
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، تشویق اعتبار اولیه ممکن است به عنوان یک هنجار پذیرفته شود، بنابراین جریان نقدینگی را به سمت جلو هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A considerable inducement was offered, but the refusal rate was high.
[ترجمه گوگل]مشوق قابل توجهی ارائه شد، اما میزان امتناع بالا بود
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد قابل توجهی به او پیشنهاد شده بود، اما نرخ جواب منفی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Result: an almost irresistibly seductive inducement to work harder and more efficiently.
[ترجمه گوگل]نتیجه: یک انگیزه اغوا کننده تقریبا غیرقابل مقاومت برای کار سخت تر و کارآمدتر
[ترجمه ترگمان]نتیجه: یک انگیزه بسیار اغوا کننده که تلاش می کند سخت تر و موثرتر عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The mechanism and inducement of plant inducible resistance induced by the beet armyworm were introduced.
[ترجمه گوگل]مکانیسم و ​​القای مقاومت القایی گیاهی ناشی از کرم ارتشی چغندر معرفی شد
[ترجمه ترگمان]مکانیسم و تشویق مقاومت inducible گیاه ناشی از چغندر قند، معرفی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Love is a high inducement for the individual to ripen.
[ترجمه گوگل]عشق انگیزه بالایی برای رسیدن فرد است
[ترجمه ترگمان]عشق انگیزه بالایی برای رسیدن فرد به آن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وسیله (اسم)
instrument, handle, recourse, makeshift, organ, appliance, medium, facility, inducement, make-do

کشش (اسم)
attraction, tract, reach, extension, tension, tug, magnetism, draw, haul, gravitation, traction, pull, strain, twitch, inducement, haulage, towage, twitch grass

موجب (اسم)
cause, reason, motive, inducement

انگیزه (اسم)
cause, motive, stimulant, stimulus, goad, motivation, mover, inducement, incentive, impetus, incitation, propellant, propellent

تخصصی

[ریاضیات] موجب، القاء، انگیزش

انگلیسی به انگلیسی

• act of inducing; something which persuades or motivates, incentive, encouragement
an inducement is something which might persuade someone to do a particular thing.

پیشنهاد کاربران

✍️چیزی که کسی را ترغیب یا وادار به انجام کاری می کند، اغلب برای توصیف انگیزه ها یا مشوق ها استفاده می شود.
✍️✍️هر نوع تشویق یا انگیزه ای که کسی را به اقدام وادار می کند.
👇مترادف؛
Incentive
...
[مشاهده متن کامل]

Motivation
Encouragement
Temptation
Incitement
👇مثال؛
The company offered a bonus as an inducement for employees to work overtime.
There was no inducement for him to accept the job offer.
The promise of a reward served as a strong inducement for the children to complete their chores.

در ترید به معنای تله است.
به کندلی که بصورت اسپایک قبل از مناطق عرضه و تقاضا زده میشه تا تریدرهای کم صبر وارد معاملات اشتباه بشن و پولشونو ضرر بدن و بعدش قیمت مسیر درست رو طی خواهد کرد.
در ترید به معنای تله است.
به کندلی میگویند که بصورت اسپایک قبل از مناطق عرضه و تقاضا زده میشه تا تریدرهای کم صبر وارد معاملات اشتباه بشن و پولشونو ضرر بدن و بعدش قیمت مسیر درست رو طی خواهد کرد.
ترغیب و تشویق
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : induce
✅️ اسم ( noun ) : inducement
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
وسوسه
جذابیت
temptation
Draw
Pull
attraction
bribe
carrot
sweetener
تلقین، پیشنهاد، القا، تحریک
انگیزه - مشوق

بپرس