indubitable

/ɪnˈdjuːbɪtəbl̩//ɪnˈdjuːbɪtəbl̩/

معنی: بی چون و چرا، بدون شک، بدون تردید
معانی دیگر: بی شک، بی شبهه، مسلم، یقین، بی گمان، بی دودلی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: indubitably (adv.), indubitability (n.), indubitableness (n.)
• : تعریف: without question; certain.
متضاد: doubtful, dubious, questionable
مشابه: absolute, beyond question, certain

- That there will be another eruption of the volcano is indubitable; the question is when.
[ترجمه گوگل] اینکه فوران دیگری از آتشفشان رخ خواهد داد، غیرقابل شک است سوال این است که چه زمانی
[ترجمه ترگمان] اینکه فوران دیگری از آتشفشان به وجود خواهد آمد، قطعی است؛ سوال این است که چه زمانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. His brilliance renders this film an indubitable classic.
[ترجمه گوگل]درخشش او این فیلم را به یک کلاسیک غیرقابل شک تبدیل می کند
[ترجمه ترگمان]درخشندگی و درخشندگی او این فیلم را به صورت یک اثر کلاسیک و قطعی در نظر می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The indubitable evidence we produced bore down our opponents in the debate.
[ترجمه گوگل]شواهد غیرقابل انکاری که ما ارائه کردیم، مخالفان ما را در این مناظره خسته کرد
[ترجمه ترگمان]اثبات قطعی و قطعی که ما تولید کردیم، رقبای ما را در این مناظره نادیده گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Indubitable evidences of an ancient custom of ritual regicide have been found over a great portion of the globe.
[ترجمه گوگل]شواهد غیرقابل انکاری از رسم باستانی کشتار آیینی در بخش بزرگی از کره زمین یافت شده است
[ترجمه ترگمان]مدارک مستند از رسم باستانی of، که در بخش بزرگی از کره زمین یافت شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He consoled himself with the thought of the induBitaBle Benefits to the spread of the Gospel.
[ترجمه گوگل]او خود را با فکر فواید غیرقابل قبول انتشار انجیل تسلی داد
[ترجمه ترگمان]خود را با اندیشه of indubitable در گسترش انجیل تسلی می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But indubitable that the Controlling is a necessary factor in the identifying process of Associated Relationship.
[ترجمه گوگل]اما قابل تردید نیست که کنترل عاملی ضروری در فرآیند شناسایی روابط مرتبط است
[ترجمه ترگمان]اما شکی نیست که کنترل یک عامل ضروری در شناسایی فرآیند شناسایی ارتباط مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is indubitable that at the arrival of each fresh Fosyte child he was quite upset.
[ترجمه گوگل]غیرقابل شک است که هنگام ورود هر کودک تازه فوسیتی او کاملاً ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]این مسلم است که در ورود هر بچه Fosyte، او کام لا ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The growth of the whole market is indubitable as expectancy.
[ترجمه گوگل]رشد کل بازار به عنوان انتظار غیرقابل شک است
[ترجمه ترگمان]رشد کل بازار به عنوان امید به امید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What is indubitable is that every effect must have a cause.
[ترجمه گوگل]چیزی که قابل تردید است این است که هر معلولی باید علتی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]آنچه مسلم و مسلم است این است که هر تاثیر باید علتی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It is indubitable that good region advantage and good investment environment are playing important role.
[ترجمه گوگل]این که مزیت منطقه خوب و محیط سرمایه گذاری خوب نقش مهمی ایفا می کند، غیرقابل شک است
[ترجمه ترگمان]شکی نیست که مزیت منطقه خوب و محیط سرمایه گذاری خوب نقش مهمی ایفا می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He is the music talented person, this is indubitable.
[ترجمه گوگل]او فردی با استعداد موسیقی است، این غیرقابل شک است
[ترجمه ترگمان]مسلم است که او یک فرد با استعداد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی چون و چرا (صفت)
incontrovertible, incontestable, peremptory, indisputable, indubitable

بدون شک (صفت)
undoubted, indubitable

بدون تردید (صفت)
undoubted, indubitable

انگلیسی به انگلیسی

• certain, unquestionable, obvious
something that is indubitable is definite and cannot be doubted; a formal word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Impossible to doubt; certain and evident ✔️🙌
🔍 مترادف: Unquestionable
✅ مثال: The indubitable evidence led to a swift conviction

بپرس