indrawn

/ˌɪnˈdrɔːrn//ˌɪnˈdrɔːn/

معنی: منزوی، جذب کرده، تو کشیده، بداخل کشیده، جذب شده بدرون
معانی دیگر: درون کشیده، اندرکشیده، درروانه، محتاط

جمله های نمونه

1. She heard Mitch's swiftly indrawn breath.
[ترجمه گوگل]او صدای نفس تند میچ را شنید
[ترجمه ترگمان]صدای کشیده شدن میچ را شنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She heard his quick indrawn breath of surprise.
[ترجمه گوگل]نفس غافلگیرکننده سریع او را شنید
[ترجمه ترگمان]او نفس تند و ناگهانی او را شنید که از تعجب نفسش در سینه حبس شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. All that betrayed his surprise was a sharply indrawn breath.
[ترجمه گوگل]تنها چیزی که به تعجب او خیانت می کرد، یک نفس شدید بود
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که به حیرت او فرو رفت، یک نفس عمیق کشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was a brief silence like an indrawn breath.
[ترجمه گوگل]سکوت کوتاهی مثل نفسی که کشیده شد
[ترجمه ترگمان]سکوتی کوتاه مانند یک نفس کشیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She heard the indrawn breath hiss sharply through his teeth, and felt the wave of emotion that washed over him.
[ترجمه گوگل]او صدای خش خش تند نفس را از میان دندان هایش شنید و موجی از احساسات را که او را فرا گرفت
[ترجمه ترگمان]او شنید که نفسش به سرعت از میان دندان هایش بیرون آمد و موج احساساتی را که بر او چیره شده بود احساس کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She couldn't prevent her tiny indrawn breath.
[ترجمه گوگل]او نمی توانست جلوی نفس کوچکش را بگیرد
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست جلوی نفسش را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Each indrawn breath was a little throaty snore.
[ترجمه گوگل]هر نفسی که به داخل کشیده می‌شد، خروپف کوچکی بود
[ترجمه ترگمان]هر نفسی که می کشید صدای خر خر خر خر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She started, her indrawn breath a soft hiss.
[ترجمه گوگل]او شروع کرد، نفس درگیر او صدای خش خش آرامی بود
[ترجمه ترگمان]او شروع به حرکت کرد، نفسش آهسته و آهسته به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He could hear her sharply indrawn breath, the effort it took not to comment.
[ترجمه گوگل]او می‌توانست نفس‌های شدیداً کشیده‌اش را بشنود، تلاشی که لازم بود تا اظهارنظری نکند
[ترجمه ترگمان]او نفسش را در سینه حبس کرده بود، تلاشی که به نظر نمی رسید حرفی بزند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There were indrawn breaths at such plain speaking, but no actual rebuttals.
[ترجمه گوگل]در چنین صحبت های ساده ای نفس های کشیده می شد، اما هیچ رد واقعی وجود نداشت
[ترجمه ترگمان]در این دشت، هر دو نفس عمیق می کشیدند، اما هیچ rebuttals واقعی در کار نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Look, he cowardly, indrawn, it is the tragedy of a life really, although want a change, also be not changed.
[ترجمه گوگل]نگاه کن، او ترسو، درگیر، این تراژدی یک زندگی است واقعاً، اگرچه می‌خواهم تغییری داشته باشم، اما تغییر نمی‌کند
[ترجمه ترگمان]نگاه کنید، او ترسو و ترسو است، اما این تراژدی زندگی است، اگر چه می خواهد تغییر کند، هم چنین تغییر نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In recent years, adverse effect of excessive indrawn FDI has begun to emerge.
[ترجمه گوگل]در سال های اخیر، اثرات نامطلوب FDI جذب شده بیش از حد شروع به ظهور کرده است
[ترجمه ترگمان]در سال های اخیر اثر زیان آور سرمایه گذاری بزرگ خارجی افزایش یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was an indrawn breath of horror from the audience and then the anxious and everlasting titter .
[ترجمه گوگل]نفس ترسناکی از حضار شنیده شد و پس از آن صدایی مضطرب و جاودانه
[ترجمه ترگمان]از شنیدن صدای خنده مردم و بعد صدای خنده توام با شور و شعف ابدی شنیده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There was an indrawn breath of horror from the audience and then the anxious and titter.
[ترجمه گوگل]یک نفس ترسناک از تماشاگران و سپس مضطرب و تیتراژ شنیده شد
[ترجمه ترگمان]از طرف تماشاگران یک نفس عمیق کشیده شد و بعد صدای خنده و نگرانی در فضا پیچید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. 12-29 There was an indrawn breath of horror from the audience and then the anxious and everlasting titter.
[ترجمه گوگل]12-29 یک نفس ترسناک از تماشاگران و سپس تیتر مضطرب و ابدی شنیده شد
[ترجمه ترگمان]۲۹ - ۲۹ یک نفس عمیق از حضار و سپس خنده عصبی و تمام نشدنی ناشی از آن وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منزوی (صفت)
solitary, dissociable, cloistered, secluded, insular, retired, offish, indrawn

جذب کرده (صفت)
indrawn

تو کشیده (صفت)
indrawn

به داخل کشیده (صفت)
indrawn

جذب شده بدرون (صفت)
indrawn

تخصصی

[نساجی] جذب نموده - به داخل کشیده- جذب شده به داخل

انگلیسی به انگلیسی

• introverted, introspective, withdrawn
an indrawn breath is one in which you breathe in suddenly.

پیشنهاد کاربران

بپرس