indolent

/ˈɪndələnt//ˈɪndələnt/

معنی: سست، تنبل
معانی دیگر: تن آسا، کیار، بی رگ، رخوت انگیز، بی حال کننده، سستی آور، (پزشکی) بی درد، کم درد، (پزشکی - زخم و غیره) دیرجوش، (پزشکی - بیماری که آهسته رشد می کند) کندرست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: indolently (adv.), indolence (n.)
(1) تعریف: inclined to avoid exertion or effort; lazy.
مترادف: idle, lazy, otiose, shiftless, slothful, sluggardly, sluggish
متضاد: assiduous, energetic, industrious
مشابه: dilatory, inert, laggard, lethargic, listless, no-account, slack

- He withdrew his support from his indolent son, saying it was time for him to accept adult responsibility.
[ترجمه الی] او دیگر پسر تن پرورش را حمایت نکرد و گفت وقت آن رسیده است که مسئولیت های بزرگسالی را بپذیرد.
|
[ترجمه گوگل] او حمایت خود را از پسر بی حال خود پس گرفت و گفت که زمان آن رسیده است که مسئولیت بزرگسالی را بپذیرد
[ترجمه ترگمان] او حمایت خود را از پسر تنبل خود بیرون کشید و گفت که زمان آن رسیده است که مسئولیت بزرگ سال را بپذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: caused or characterized by laziness.
مترادف: lazy
متضاد: energetic
مشابه: laggard

- His indolent repair of the roof allowed it to leak again after only a few months.
[ترجمه گوگل] تعمیر بی رویه سقف باعث شد که تنها پس از چند ماه دوباره نشت کند
[ترجمه ترگمان] تعمیر indolent سقف به آن اجازه داد که پس از چند ماه دوباره نشت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of a medical condition, slow in developing or causing little pain.
مشابه: painless

- If the tumor is indolent, you may not need treatment for months, or even years.
[ترجمه گوگل] اگر تومور ناتوان باشد، ممکن است ماه ها یا حتی سال ها به درمان نیاز نداشته باشید
[ترجمه ترگمان] اگر تومور تنبل است، شما ممکن است ماه ها و یا حتی چند سال به درمان نیاز نداشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an indolent tumor
غده ی بی درد

2. an indolent ulcer
زخم (معده ی) دیرجوش

3. the indolent heat of the afternoon
گرمای سست کننده ی بعدازظهر

4. leprosy is an indolent disease
جذام نوعی بیماری است که پیشرفت آن تدریجی می باشد.

5. old and fat and indolent
پیر و چاق و تنبل

6. He is old and fat and indolent.
[ترجمه گوگل]او پیر و چاق و بی حال است
[ترجمه ترگمان]پیر و تنبل و تنبل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. And then Bourbollon, that indolent fool, would launch military expeditions to retake the other five planets.
[ترجمه گوگل]و سپس بوربولون، آن احمق تنبل، اکتشافات نظامی را برای بازپس گیری پنج سیاره دیگر راه اندازی کرد
[ترجمه ترگمان]و بعد Bourbollon، آن احمق تنبل، ماموریت نظامی برای بازپس گیری پنج سیاره دیگر آغاز خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Easy-going and seemingly indolent, he was in fact a prodigious worker with an obsession for his job.
[ترجمه گوگل]او ساده‌رو و به ظاهر بی‌حال، در واقع کارگری شگفت‌انگیز بود که به شغلش علاقه داشت
[ترجمه ترگمان]به ظاهر تنبل و تنبل، در واقع او در واقع یک کارگر خارق العاده بود که به کار خود اشتغال داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The Bolshoi is full of indolent time-servers, more interested in feathering their nests than in Swan Lake.
[ترجمه گوگل]بولشوی مملو از سرورهای بی حال است که بیشتر به پر کردن لانه هایشان علاقه مند هستند تا دریاچه سوان
[ترجمه ترگمان]بولشوی پر از اوقات فراغت است - سرورها، بیشتر علاقه مند به تغییر زاویه nests نسبت به دریاچه قو هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. So intelligent, so indolent, so carefree!
[ترجمه افشون] خیلی باهوش تنبل و بیخیال
|
[ترجمه گوگل]خیلی باهوش، خیلی بی حال، خیلی بی خیال!
[ترجمه ترگمان]چه قدر تنبل و تنبل و تنبل!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These are in general extremely indolent and easily treatable cancers.
[ترجمه گوگل]اینها به طور کلی سرطان هایی هستند که به راحتی قابل درمان هستند
[ترجمه ترگمان]اینها به طور کلی تنبل هستند و به راحتی سرطان ها را قابل درمان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Learning at home encourages children to live an indolent life with lax discipline.
[ترجمه گوگل]یادگیری در خانه کودکان را تشویق می‌کند تا زندگی تنبلی با نظم و انضباط سست داشته باشند
[ترجمه ترگمان]آموختن در خانه کودکان را تشویق می کند که با نظم و مقررات سست و سست زندگی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. They are as heedless and as indolent as cats.
[ترجمه گوگل]آنها به اندازه گربه ها بی توجه و بی حوصله هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها مثل گربه بی اعتنا و تنبل هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He quickens the indolent, encourages the eager, and steadies the unstable.
[ترجمه گوگل]سست را زنده می کند، مشتاقان را تشویق می کند و ناپایدار را ثابت می کند
[ترجمه ترگمان]او تنبل و راحت طلب را زیاد می کند، اشتیاق را تشویق می کند و ناپایدار و ناپایدار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. You're too fastidious, and too indolent, and too rich.
[ترجمه گوگل]شما بیش از حد سختگیر، و بیش از حد تنبل، و بیش از حد ثروتمند هستید
[ترجمه ترگمان]تو خیلی fastidious، و خیلی تنبل و too
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Once two indolent people in the seats next to theirs delayed them, and the newsreel started.
[ترجمه گوگل]یک بار دو نفر بی‌حال که روی صندلی‌های کنارشان نشسته بودند، آنها را به تاخیر انداختند و فیلم خبری شروع شد
[ترجمه ترگمان]بعد از این که دو نفر از مردم تنبل در صندلی کنار آن ها قرار گرفتند آن ها را به تاخیر انداختند و the شروع شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

تنبل (صفت)
tardy, slow, idle, slouchy, sluggish, bone-idle, lazy, indolent, slothful, do-nothing, inactive, slothy, soporiferous

انگلیسی به انگلیسی

• slow, lazy, sluggish, inactive
someone who is indolent is lazy; a formal word.

پیشنهاد کاربران

( صفت ) : 1. سستی آور: ایجاد کننده درد کم 2. دیرجوش: مربوط به زخمی که به کندی ایجاد می شود و بهبود نمی یابد.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : indolence
✅️ صفت ( adjective ) : indolent
✅️ قید ( adverb ) : indolently
تنبل ، سست ، کون گشاد ، بی حال
✅ Very lazy
. You shouldn't be so indolent
نباید انقدر تنبل باشی !
@لَنگویچ
تن پرور. کون گشاد.
بی عارضه ( در پزشکی )
تنبل ، سست، بی حال، کند پیش رونده ( در پزشکی )
Lazy, idle, slothful, disinclined to work or exertion, slow to move
indolent people who have spent their lives in a corner idly

بپرس