indoctrinate

/ˌɪnˈdɑːktrəˌnet//ɪnˈdɒktrɪneɪt/

معنی: اغشتن، اشباع کردن، تلقین کردن، اموختن
معانی دیگر: ارشاد کردن، آیین آموزی کردن، آموزاندن، تعالیم مذهبی یا حزبی را اموختن به

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: indoctrinates, indoctrinating, indoctrinated
مشتقات: indoctrination (n.), indoctrinator (n.)
(1) تعریف: to instruct in a particular set of ideas or beliefs.

- The pamphlets are used to indoctrinate the populace as to the aims of the government.
[ترجمه گوگل] از این جزوه ها برای القای اهداف دولت به مردم استفاده می شود
[ترجمه ترگمان] این نشریات برای آموختن توده مردم به اهداف حکومت مورد استفاده قرار می گیرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to cause to accept a particular doctrine or viewpoint.

- The followers are indoctrinated so that they do not question the leader.
[ترجمه گوگل] پیروان تلقین می شوند تا رهبر را زیر سوال نبرند
[ترجمه ترگمان] پیروان این مساله را تلقین می کنند که آن ها رهبر را مورد سوال قرار ندهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. they indoctrinate young people with subversive ideologies
آنان مرام های ویرانگر به جوانان تلقین می کنند.

2. People were indoctrinated not to question their leaders.
[ترجمه گوگل]به مردم تلقین شده بود که رهبران خود را زیر سوال نبرند
[ترجمه ترگمان]به مردم تلقین می شد که از رهبرانشان سوال نکنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Some parents were critical of attempts to indoctrinate children in green ideology.
[ترجمه گوگل]برخی از والدین از تلاش برای تلقین به ایدئولوژی سبز به کودکان انتقاد داشتند
[ترجمه ترگمان]برخی از والدین از تلاش برای آموزش دادن به کودکان در ایدئولوژی سبز انتقاد می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They have been indoctrinated by television to believe that violence is normal.
[ترجمه گوگل]تلویزیون به آنها تلقین کرده است که باور کنند خشونت طبیعی است
[ترجمه ترگمان]آن ها توسط تلویزیون ایجاد شده اند تا باور کنند که خشونت طبیعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They have those political opinions because they've been indoctrinated all their lives.
[ترجمه گوگل]آنها این عقاید سیاسی را دارند زیرا در تمام زندگی خود به آنها تلقین شده است
[ترجمه ترگمان]آن ها این عقاید سیاسی را دارند زیرا آن ها همه زندگی خود را ایجاد کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I wouldn't say that she was trying to indoctrinate us.
[ترجمه گوگل]نمی‌توانم بگویم که او می‌خواست به ما تلقین کند
[ترجمه ترگمان]من که نگفتم اون داره سعی می کنه به ما یاد بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Citizens were indoctrinated into believing that their leader was the source of all wisdom and goodness.
[ترجمه گوگل]به شهروندان تلقین شده بود که معتقد باشند رهبر آنها سرچشمه همه خرد و خوبی هاست
[ترجمه ترگمان]شهروندان به این باور بودند که رهبر آن ها منبع همه حکمت و نیکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Furthermore, the way the Soviet authorities went about indoctrinating the people in atheist dogma was counterproductive.
[ترجمه گوگل]بعلاوه، روشی که مقامات شوروی برای تلقین مردم به عقاید الحادی در پیش گرفتند، نتیجه معکوس داشت
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، شیوه ای که مقامات اتحاد جماهیر شوروی در مورد indoctrinating مردم در عقاید ملحد انجام دادند، نتیجه ای معکوس نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In other countries it was a vehicle for selling processed peas or indoctrinating the masses.
[ترجمه گوگل]در کشورهای دیگر وسیله ای برای فروش نخود فرآوری شده یا تلقین توده ها بود
[ترجمه ترگمان]در کشورهای دیگر این یک وسیله برای فروش نخود فرآوری شده یا indoctrinating توده ها بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Training seminars and retreats are held to indoctrinate recruits.
[ترجمه گوگل]سمینارهای آموزشی و اعتکاف برای تلقین به نیروهای استخدامی برگزار می شود
[ترجمه ترگمان]سمینارهای آموزشی و عقب نشینی برای آموزش نیروهای تازه برگزار می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Indoctrinate the importance of always having a feasible Master Schedule in place.
[ترجمه گوگل]اهميت داشتن هميشه يك برنامه زمانبندي اصلي عملي را تلقين كنيد
[ترجمه ترگمان]اهمیت همیشه داشتن یک برنامه اصلی منطقی در محل را مشخص کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The writer wants to indoctrinate the readers with the idea.
[ترجمه گوگل]نویسنده می خواهد این ایده را به خوانندگان تلقین کند
[ترجمه ترگمان]نویسنده می خواهد خوانندگان را با این ایده جذب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The writer wants to indoctrinate the readers with the views that it considers correct.
[ترجمه گوگل]نویسنده می خواهد دیدگاه هایی را که درست می داند به خوانندگان القا کند
[ترجمه ترگمان]نویسنده می خواهد خوانندگان را با نظراتی که در نظر گرفته اصلاح کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You cannot even being yourself, needless to indoctrinate others.
[ترجمه گوگل]شما حتی نمی توانید خودتان باشید، بدون نیاز به تلقین به دیگران
[ترجمه ترگمان]تو حتی نمی تونی خودت باشی، نیازی به این نیست که به دیگران تلقین کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اغشتن (فعل)
imbrue, gaum, smear, welter, imbue, indoctrinate, inoculate, saturate

اشباع کردن (فعل)
steep, imbibe, imbrue, glut, ingraft, impregnate, imbue, indoctrinate, saturate, inundate, suffuse

تلقین کردن (فعل)
suggest, insinuate, insufflate, inculcate, indoctrinate

اموختن (فعل)
learn, study, wit, teach, indoctrinate

انگلیسی به انگلیسی

• teach, instruct; instruct in a particular doctrine or set of beliefs; brainwash
if you indoctrinate someone, you teach them a particular belief with the aim that they will not consider other beliefs; used showing disapproval.

پیشنهاد کاربران

یعنی تعلیم دادن کسی به منظور انتقال ( در واقع به خوردش دادن ) یک سری از عقاید سیاسی یا مذهبی به وی، به طوری که حتی به عقاید دیگه فکر هم نکنه و صرفا همون هایی که بهش یاد دادن قبول کنه. . . در واقع به جور شستشوی مغزی
( آیین و اعتقادات ) را به کسی خوراندن/در مغز کسی فرو کردن
مجبور کردن افراد برای پذیرفتن چیزی
تَراعقیدهاندن = عقیده ایی از خود به دیگری انتقالیدن.
القا کردن
تعلیم دادن
ترگمانِ بهربهر این واژه؛یک؛ اندر دُکتُرینیدن، از اندر به معنای به توی و دُکتُرین به معنایِ مجموعه باورهای سیاسی یا دینی که کلیسا یا نهادهای دینی و سیاسی به پیرَوانشان می آموزند. دو؛ نیدُکتُرینیدَن، از نیـ ni در پارسی باستان و اوستایی و سنسکریت که به معنای به توی و به پایین است و واژه دُکتُرین
...
[مشاهده متن کامل]

معنای واژه اندر دکترینیدن یا نیدکترینیدن چونین است؛ مجبور کردن کسی به پذیرفتن باورهایی و اجازه ندادن به وی که باور دیگری بپذیرد.
اگر فعل دو واژه ای می خواهیدمی توانید بگویید؛ باورمند کردن، یا باور پذیرانیدن که به معنای قبولانیدن باوری به کسی است.
ترجمه کردن این واژه با فعلی یکپارچه چون نیدکترینیدن یا فعلی دوپاره چون اندر دکترینیدن توانایمان می کند که واژهindoctrination را نیز به آسانی ترجمه کنیم به نیدکترینش یا اندردکترینش که این دو از باورمندسازی و باورپذیرانی بهتر اند.

شستشوی مغزی دادن

بپرس