صفت ( adjective )
مشتقات: indistinctly (adv.), indistinctness (n.)
مشتقات: indistinctly (adv.), indistinctness (n.)
• (1) تعریف: not clearly defined or delineated; vague; blurred.
• مترادف: bleary, blurred, fuzzy, misty, murky, obscure, vague
• متضاد: distinct, emphatic, sharp
• مشابه: ambiguous, cloudy, dim, dubious, equivocal, faint, filmy, general, hazy, indefinite, muddy, nebulous, shadowy, thick
• مترادف: bleary, blurred, fuzzy, misty, murky, obscure, vague
• متضاد: distinct, emphatic, sharp
• مشابه: ambiguous, cloudy, dim, dubious, equivocal, faint, filmy, general, hazy, indefinite, muddy, nebulous, shadowy, thick
- My memory of him is indistinct.
[ترجمه گوگل] خاطره من از او نامشخص است
[ترجمه ترگمان] حافظه من از او نامشخص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حافظه من از او نامشخص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: not clearly perceived or perceiving.
• مترادف: muffled, mumbled, muttered
• متضاد: distinct
• مشابه: cloudy, dim, fleeting, inaudible, murky, nebulous, obscure, thick, vague
• مترادف: muffled, mumbled, muttered
• متضاد: distinct
• مشابه: cloudy, dim, fleeting, inaudible, murky, nebulous, obscure, thick, vague
- At certain points in the recording, the words were indistinct.
[ترجمه گوگل] در نقاط خاصی از ضبط، کلمات نامشخص بودند
[ترجمه ترگمان] در برخی موارد ضبط شده، کلمات نامفهوم بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در برخی موارد ضبط شده، کلمات نامفهوم بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He has indistinct vision in his left eye.
[ترجمه گوگل] او دید نامشخصی در چشم چپ دارد
[ترجمه ترگمان] تصویری نامشخص در چشم چپش دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تصویری نامشخص در چشم چپش دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید