indisposition

/ˌɪndɪspəˈzɪʃn̩//ˌɪndɪspəˈzɪʃn̩/

معنی: سقم
معانی دیگر: کسالت، ناخوشی، بهم خوردگی، بی میلی، بیزاری، عدم امادگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition of being physically indisposed; illness, usu. minor.

(2) تعریف: unwillingness or aversion.
متضاد: predisposition

جمله های نمونه

1. He cursed himself inwardly for this sudden indisposition, which had come at the worst possible moment.
[ترجمه گوگل]او در درون خود را به خاطر این بی حوصلگی ناگهانی که در بدترین لحظه ممکن رخ داده بود، نفرین کرد
[ترجمه ترگمان]خود را به خاطر این ناخوشی ناگهانی نفرین کرد که در آن لحظه به بدترین حالت ممکن رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Apparently indisposition had, in March 1748 prevented him from working on a plan for winter shelter of orange trees.
[ترجمه گوگل]ظاهراً بی علاقگی در مارس 1748 او را از کار بر روی طرحی برای پناهگاه زمستانی درختان پرتقال باز داشت
[ترجمه ترگمان]ظاهرا کسالت داشت، در مارس ۱۷۴۸ او را از کار بر روی طرحی برای پناه دادن به درختان پرتقال منع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I felt a certain indisposition to face reality.
[ترجمه گوگل]احساس عدم تمایل خاصی برای مواجهه با واقعیت داشتم
[ترجمه ترگمان]به این نتیجه رسیدم که باید با واقعیت روبرو شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She has fully recovered from her recent indisposition.
[ترجمه گوگل]او به طور کامل از بی حالی اخیر خود بهبود یافته است
[ترجمه ترگمان] اون کاملا از این بیماری اخیر حالش خوب شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The major manifestations included constipation, indisposition, pain in anal region, hematochezia and submucous hemispherical mass.
[ترجمه گوگل]تظاهرات عمده شامل یبوست، ناتوانی، درد در ناحیه مقعد، هماتوشزی و توده نیمکره زیر مخاطی بود
[ترجمه ترگمان]اشکال عمده شامل یبوست، کسالت، درد در منطقه مقعدی، hematochezia و submucous کروی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His hesitancy revealed his basic indisposition.
[ترجمه گوگل]دودلی او بی‌نظمی اساسی او را آشکار کرد
[ترجمه ترگمان]تردید او کسالت اساسی او را آشکار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If have indisposition or have any problem again with I rerpond.
[ترجمه گوگل]اگر ناتوانی دارم یا دوباره مشکلی دارم پاسخ می دهم
[ترجمه ترگمان]اگر ناخوشی داشته باشم یا مشکلی با خودم داشته باشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It'suddenly dawned upon her that Bertha's indisposition was assumed.
[ترجمه گوگل]ناگهان به او فهميد كه بي حوصلگي برتا فرض شده است
[ترجمه ترگمان]ناگهان بر او معلوم شد که بیماری بر تا گمان می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Rachel told her the only thing she could: that her sister had a mild indisposition, and I was her understudy. Sentence dictionary
[ترجمه گوگل]راشل تنها چیزی را که می‌توانست به او گفت: خواهرش بی‌ارزشی خفیف داشت و من دانش‌آموز او بودم فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]را شل تنها چیزی که می توانست به او گفت این بود که خواهرش یک کسالت خفیف دارد و من عضو ثانوی او بودم لغت نامه از جمله
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In the twelve years since Miss Watson's coming, she had neither overslept nor had a day's indisposition.
[ترجمه گوگل]در دوازده سالی که از آمدن خانم واتسون می‌گذرد، او نه بیش از حد خوابیده بود و نه یک روز بی‌قراری
[ترجمه ترگمان]دوازده سال بعد از آمدن میس واتسون هیچ خوابی ندیده بود و حتی یک روز هم دچار کسالت نشده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Governor was not able to be present through indisposition caused by a chill.
[ترجمه گوگل]فرماندار به دلیل بی قراری ناشی از سرما نتوانست حضور داشته باشد
[ترجمه ترگمان]استاندار نتوانست علت کسالت ناشی از بیماری را تشخیص دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She is the kind of person who will keep to her bed for the slightest indisposition.
[ترجمه گوگل]او از آن دسته افرادی است که برای کوچکترین ناراحتی در رختخواب خود می ماند
[ترجمه ترگمان]او از آن نوع اشخاصی است که کوچک ترین کسالت و ناخوشی به او دست خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The prime minister retired to bed early because of a slight indisposition; it is nothing serious.
[ترجمه گوگل]نخست‌وزیر به دلیل کمی بی‌حالی زودتر به رختخواب رفت چیز جدی نیست
[ترجمه ترگمان]وزیر اول به خاطر کسالت مختصری به رختخواب رفت، موضوع مهمی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سقم (اسم)
deviance, irregularity, anomaly, indisposition, illness, sickness

انگلیسی به انگلیسی

• minor illness; unwillingness, reluctance
indisposition is slight illness which prevents you from doing something you had planned to do; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس