indisposed

/ˌɪndɪˈspoʊzd//ˌɪndɪˈspəʊzd/

معنی: منزجر کننده
معانی دیگر: دچار کسالت (یا مرض خفیف)، ناخوش، بهم خورده، اندکی ناخوش، بیمیل، بیزار

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: indisposedness (n.)
(1) تعریف: slightly and temporarily ill, as with indigestion or a cold.
متضاد: well

- Her parents had been against the marriage from the start, and they were now indisposed to help the couple with their financial problems.
[ترجمه گوگل] والدین او از همان ابتدا با ازدواج مخالف بودند و اکنون تمایلی به کمک به این زوج برای مشکلات مالی خود نداشتند
[ترجمه ترگمان] والدین او از ابتدا مخالف ازدواج بودند و اکنون تمایلی به کمک به زوج با مشکلات مالی خود نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not willing or inclined; averse (usu. fol. by to).
متضاد: disposed, prone, willing
مشابه: averse, loath, reluctant

جمله های نمونه

1. Sheila Jones is indisposed, so the part of the Countess will be sung tonight by Della Drake.
[ترجمه گوگل]شیلا جونز نامناسب است، بنابراین قسمت کنتس امشب توسط دلا دریک خوانده خواهد شد
[ترجمه ترگمان]خانم \"شیلا جونز\" مریضه، پس قسمتی از کونتس tonight با دلا Drake \"خونده میشه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. One of them was indisposed with a cold and couldn't come.
[ترجمه گوگل]یکی از آنها سرما خورده بود و نمی توانست بیاید
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها احساس سرما می کرد و نمی توانست بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She has a headache and is rather indisposed.
[ترجمه گوگل]او سردرد دارد و نسبتاً بی قرار است
[ترجمه ترگمان]سرش درد می کند و کمی ناخوش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She has a headache and is indisposed.
[ترجمه گوگل]او سردرد دارد و ناتوان است
[ترجمه ترگمان]سردرد داره و حال بهم زنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She is indisposed with a cold.
[ترجمه گوگل]او به سرماخوردگی مبتلا نیست
[ترجمه ترگمان]او از سرما ناراحت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I felt indisposed to help him.
[ترجمه گوگل]احساس می کردم نمی خواهم به او کمک کنم
[ترجمه ترگمان]دلم می خواست کمکش کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He is indisposed to join the mobile medical team.
[ترجمه گوگل]او تمایلی به پیوستن به تیم پزشکی سیار ندارد
[ترجمه ترگمان]او تمایلی به پیوستن به تیم پزشکی متحرک ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was indisposed to help us.
[ترجمه گوگل]او تمایلی به کمک به ما نداشت
[ترجمه ترگمان]اون اصلا دلش نمی خواست به ما کمک کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Large sections of the potential audience seemed indisposed to attend.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که بخش بزرگی از مخاطبان بالقوه تمایلی به حضور نداشتند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که بخش های بزرگی از مخاطبان بالقوه تمایلی به شرکت در این جلسه ندارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Contact with realities indisposed him to any more idle speculations.
[ترجمه گوگل]تماس با واقعیت ها او را در معرض هرگونه گمانه زنی بیهوده دیگری قرار داد
[ترجمه ترگمان]تماس با واقعیات او را به حال خود رها کرده بود تا کاره ای پوچ و پوچ را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The speaker was regrettably indisposed.
[ترجمه گوگل]متأسفانه متأسفانه متأسفانه متحیر شد
[ترجمه ترگمان]این سخنران تا حدودی ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Because Skarowsky was indisposed, Karajan stepped in to conduct the Salzburg Festival.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که اسکاروفسکی ناتوان بود، کارایان برای اجرای جشنواره سالزبورگ وارد عمل شد
[ترجمه ترگمان]چون Skarowsky در حال indisposed بود، کارایان برای اجرای فستیوال سالزبورگ پا گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Mrs Rawlins is temporarily indisposed.
[ترجمه گوگل]خانم رالینز موقتاً بیمار است
[ترجمه ترگمان]خانم رالی موقتا بیمار شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She is indisposed with a headache.
[ترجمه گوگل]او مستعد سردرد است
[ترجمه ترگمان]سرش درد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His wife says he's indisposed, But I know he's drunk.
[ترجمه گوگل]همسرش می گوید که او بی حال است، اما من می دانم که او مست است
[ترجمه ترگمان]زنش می گوید که مریض است، اما من می دانم که او مست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

منزجر کننده (صفت)
disgusting, invidious, indisposed

انگلیسی به انگلیسی

• ill, sick, not feeling well; reluctant, unwilling. adverse
if someone, especially a performer or important person, is indisposed, they are suffering from a slight illness; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس