indiscipline

/ɪnˈdɪsɪplɪn//ɪnˈdɪsɪplɪn/

معنی: سرکشی، بی انضباطی، بی انتظامی
معانی دیگر: بی بندو باری

جمله های نمونه

1. Indiscipline among the troops eventually led to a riot.
[ترجمه گوگل]بی انضباطی در میان نیروها در نهایت به شورش منجر شد
[ترجمه ترگمان]درگیری میان سربازان در نهایت منجر به شورش شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There is growing evidence of indiscipline among the troops.
[ترجمه گوگل]شواهد فزاینده ای از بی انضباطی در میان سربازان وجود دارد
[ترجمه ترگمان]شواهد فزاینده ای در مورد عدم انضباط در میان نیروهای نظامی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The report identifies the causes of violence and indiscipline in schools.
[ترجمه گوگل]این گزارش علل خشونت و بی انضباطی در مدارس را شناسایی می کند
[ترجمه ترگمان]این گزارش علل خشونت و بی نظمی در مدارس را شناسایی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Clinton's past indiscipline helped to elect Bush.
[ترجمه گوگل]بی انضباطی گذشته کلینتون به انتخاب بوش کمک کرد
[ترجمه ترگمان]indiscipline گذشته کلینتون به انتخاب بوش کمک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. For this they could blame their own indiscipline as much as Llanelli's eagerness to take advantage of it.
[ترجمه گوگل]برای این، آنها می توانند بی انضباطی خود را به اندازه اشتیاق Llanelli برای استفاده از آن سرزنش کنند
[ترجمه ترگمان]برای این کار، indiscipline خود را به اندازه شور و شوق their سرزنش می کردند که از آن استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Just as important, it was a piece of indiscipline that illustrated the almost casual way Labour is conducting this campaign.
[ترجمه گوگل]به همان اندازه مهم، این یک قطعه بی انضباطی بود که شیوه تقریبا معمولی حزب کارگر را در این کمپین نشان می داد
[ترجمه ترگمان]به همان اندازه که اهمیت داشت، یک قطعه از بی نظمی بود که نشان می داد روش تقریبا اتفاقی حزب کارگر در حال اجرای این مبارزه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. But after experiencing this period of fiscal indiscipline, I believe the atmosphere in Washington has changed.
[ترجمه گوگل]اما پس از تجربه این دوره بی انضباطی مالی، من معتقدم جو در واشنگتن تغییر کرده است
[ترجمه ترگمان]اما پس از تجربه این دوره از بی نظمی مالی، من معتقدم که جو در واشنگتن تغییر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In fact the dangers of indiscipline increase with temptation.
[ترجمه گوگل]در واقع خطرات بی انضباطی با وسوسه افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]در حقیقت خطرات ناشی از عدم انضباط با وسوسه ای افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. That leads to another possible problem: indiscipline.
[ترجمه گوگل]که منجر به یک مشکل احتمالی دیگر می شود: بی انضباطی
[ترجمه ترگمان]این مساله منجر به یک مشکل دیگر می شود: بی نظمی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The school was given three months to sort out the problem of indiscipline.
[ترجمه گوگل]به مدرسه سه ماه فرصت داده شد تا مشکل بی انضباطی را حل کند
[ترجمه ترگمان]به این مدرسه سه ماه فرصت داده شد تا مشکل بی نظمی را حل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The central committee ideology department accused Kharchev of unnecessary interference in the internal affairs of churches and of financial indiscipline.
[ترجمه گوگل]بخش ایدئولوژی کمیته مرکزی خرچف را به دخالت بی مورد در امور داخلی کلیساها و بی انضباطی مالی متهم کرد
[ترجمه ترگمان]اداره مرکزی کمیته مرکزی Kharchev را به دخالت غیر ضروری در امور داخلی کلیساها و عدم انضباط مالی متهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Education and knowledge without hard work do not necessarily guarantee success, and imprudence, indiscipline and emotional impulsivity contribute to failure. Dr T. P. Chia
[ترجمه گوگل]آموزش و دانش بدون سخت کوشی لزوماً موفقیت را تضمین نمی کند و بی تدبیری، بی انضباطی و تکانشگری عاطفی به شکست کمک می کند دکتر تی پی چیا
[ترجمه ترگمان]تحصیل و دانش بدون کار سخت لزوما موفقیت را تضمین نمی کنند و imprudence، عدم انضباط و impulsivity عاطفی به شکست کمک می کنند دکتر تی پی چیا
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A freedom is generated which has its phases of indiscipline, licence, chaos.
[ترجمه گوگل]آزادی ایجاد می شود که دارای مراحل بی انضباطی، مجوز، هرج و مرج است
[ترجمه ترگمان]آزادی ایجاد می شود که مراحل بی نظمی، مجوز، هرج و مرج و هرج و مرج را در بر دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They also demanded the right to form a union and insisted on the reinstatement of policemen sacked earlier for indiscipline.
[ترجمه گوگل]آنها همچنین خواستار حق تشکیل اتحادیه شدند و بر بازگرداندن پلیس هایی که قبلاً به دلیل بی انضباطی اخراج شده بودند، اصرار داشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین خواستار تشکیل اتحادیه شدند و اصرار داشتند که انتصاب ماموران پلیس به دلیل عدم انضباط حکمفرما شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Guilt ridden [Sentence dictionary], parents then indulge their children with gifts and indiscipline.
[ترجمه گوگل]والدین با احساس گناه [فرهنگ جملات]، فرزندان خود را با هدایا و بی انضباطی اغراق می کنند
[ترجمه ترگمان]گناه توسط فرهنگ لغت حکم صادر شده است و سپس والدین با هدایا و عدم انضباط به فرزندان خود زیاده روی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرکشی (اسم)
disobedience, obstinacy, rebellion, contumacy, inspection, mutiny, insubordination, recalcitrance, recalcitrancy, indiscipline

بی انضباطی (اسم)
indiscipline

بی انتظامی (اسم)
indiscipline

انگلیسی به انگلیسی

• disorder, chaos; lack of control; quality of lacking discipline; disobedience; misbehavior
indiscipline is a lack of discipline.

پیشنهاد کاربران

بپرس