indignation

/ˌɪndɪgˈneɪʃn̩//ˌɪndɪɡˈneɪʃn̩/

معنی: خشم، غیظ، خلم
معانی دیگر: خشم (ناشی از بی اعتنایی یا توهین یا بیداد)، برآشفتگی، اوقات تلخی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: righteous anger in response to something considered unjust or unworthy.
مترادف: anger, ire, resentment, wrath
متضاد: forbearance
مشابه: displeasure, dudgeon, offense, outrage, pique, umbrage

- The insult to her family and her countrymen filled her with indignation.
[ترجمه گوگل] توهین به خانواده و هموطنانش او را پر از خشم کرد
[ترجمه ترگمان] توهین به خانواده اش و هم وطنانش او را از خشم پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. our indignation rouses at that spectacle
آن منظره خشم ما را بیشتر می کند.

2. virtuous indignation
خشم ناشی از وارستگی

3. flames of indignation
شعله های آزردگی و خشم

4. his voice rang with indignation
از شدت خشم فریادش بلند شد.

5. his injustice aroused the people's indignation
ظلم او خشم مردم را برانگیخت.

6. her insulting letter filled me with indignation
نامه ی توهین آمیز او خلق مرا بسیار تنگ کرد.

7. The class positively seethed with indignation when Julia won the award.
[ترجمه گوگل]وقتی جولیا جایزه را برد، کلاس به طور مثبت خشمگین شد
[ترجمه ترگمان]وقتی جولیا جایزه را برد، کلاس از خشم لبریز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. To his indignation, Charles found that his name was not on the list.
[ترجمه گوگل]چارلز با خشم خود متوجه شد که نام او در لیست نیست
[ترجمه ترگمان]شارل متوجه شد که اسم او در لیست نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The old gentleman was spluttering with indignation.
[ترجمه گوگل]پیرمرد با عصبانیت در حال پراکندگی بود
[ترجمه ترگمان]پیرمرد از فرط خشم از کوره در رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. His response was one of high indignation.
[ترجمه گوگل]پاسخ او خشم شدید بود
[ترجمه ترگمان]واکنش او یکی از indignation بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. There followed a great flood of indignation in the newspapers.
[ترجمه گوگل]سیل عظیمی از خشم در روزنامه ها به وجود آمد
[ترجمه ترگمان]در روزنامه ها سیل خشم و خشم به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The government expressed its indignation over the way the incident had been handled.
[ترجمه گوگل]دولت خشم خود را از نحوه رسیدگی به این حادثه ابراز کرد
[ترجمه ترگمان]دولت خشم و انزجار خود را در نحوه برخورد با آن نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was filled with indignation at the conditions under which miners were forced to work.
[ترجمه گوگل]او از شرایطی که معدنچیان مجبور به کار می شدند پر از خشم بود
[ترجمه ترگمان]او از شرایطی که معدنچیان مجبور به کار کردن بودند، از خشم پر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Her father spluttered indignation.
[ترجمه گوگل]پدرش با خشم پراکنده شد
[ترجمه ترگمان]پدرش عصبانی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He could scarcely keep in his indignation.
[ترجمه گوگل]او به سختی می توانست خشم خود را حفظ کند
[ترجمه ترگمان]به زحمت می توانست خشم خود را حفظ کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His plump face flushed with indignation.
[ترجمه گوگل]صورت چاقش از خشم سرخ شد
[ترجمه ترگمان]صورت فربهش از فرط خشم سرخ شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Her indignation at such rough treatment was understandable.
[ترجمه گوگل]عصبانیت او از چنین رفتار خشن قابل درک بود
[ترجمه ترگمان]خشم و خشمش نسبت به این رفتار خشن قابل درک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خشم (اسم)
bate, resentment, irritation, temper, anger, rage, wrath, fury, indignation, ire, ramp, rampage, tantrum, choler, furiosity, furiousness, furore, teen, heebie-jeebies

غیظ (اسم)
resentment, anger, rage, wrath, fury, indignation, dudgeon, tantrum

خلم (اسم)
resentment, anger, indignation, snot, snivel

انگلیسی به انگلیسی

• anger, wrath; exasperation, resentment
indignation is shock and anger.

پیشنهاد کاربران

1. رنجش . نارضایی 2. خشم. عصبانیت
مثال:
he bridled his indignation
او خشم اش را کنترل کرد.
رنجش
آزردگی خاطر
خشم ( ناشی از بی اعتنایی یا توهین یا بیداد ) ، برآشفتگی
:SYN
anger, wrath
. e. g
. . .
Among those who publicly spoke out to defend her decision to become an adult performer was British - Lebanese author Nasri Atallah, who stated, "The moral indignation . . . is wrong for two reasons. First and foremost, as a woman, she is free to do as she pleases with her body. As a sentient human being with agency, who lives halfway across the world, she is in charge of her own life and owes absolutely nothing to the country where she happened to be born
...
[مشاهده متن کامل]

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : indignify
✅️ اسم ( noun ) : indignity / indignation
✅️ صفت ( adjective ) : indignant
✅️ قید ( adverb ) : indignantly
...
[مشاهده متن کامل]

❗️نکته: فعل indignify یک فعل منسوخ است و دیگر استفاده نمی شود اما اسم، صفت و قید آن به طور کاملا رایج استفاده می شوند

بپرس