indignant

/ˌɪnˈdɪɡnənt//ɪnˈdɪɡnənt/

معنی: خشمگین، اوقات تلخ، رنجیده، متغیر، ازرده
معانی دیگر: خشمگین (به ویژه به سبب بی اعتنایی یا توهین یا بیداد)، برآشفته، حاکی از آزردگی شدید، اوقات تل

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: indignantly (adv.)
• : تعریف: feeling or showing anger in response to something considered unjust or unworthy.
مترادف: angry, incense, irate, sore, wrathful
متضاد: acquiescent
مشابه: annoyed, exasperated, furious, hot, irritated, peeved, resentful, up in arms

- She gave an indignant reply when asked if she was lying.
[ترجمه گوگل] وقتی از او پرسیدند که آیا دروغ می‌گوید، پاسخی با عصبانیت داد
[ترجمه ترگمان] در جواب از او پرسید که آیا دروغ می گوید یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. he wrote an indignant letter to the paper
نامه ی پرخشم و گلایه ای به روزنامه نوشت.

2. i was very indignant over his behavior
رفتار او خیلی به من برخورد.

3. I was indignant because I felt that I had been punished unfairly.
[ترجمه گوگل]من عصبانی بودم زیرا احساس می کردم ناعادلانه مجازات شده ام
[ترجمه ترگمان]از این که احساس می کردم به ناحق تنبیه شده ام خشمگین شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He is indignant at suggestions that they were secret agents.
[ترجمه گوگل]او از پیشنهاداتی مبنی بر اینکه آنها مامور مخفی بوده اند خشمگین است
[ترجمه ترگمان]از suggestions که ماموران مخفی هستند خشمگین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She waxes righteously indignant if anyone tries to contradict her.
[ترجمه گوگل]اگر کسی بخواهد با او مخالفت کند، به درستی خشمگین می شود
[ترجمه ترگمان]انگار کسی سعی می کند با او مخالفت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was most indignant with me when I suggested she might try a little harder.
[ترجمه گوگل]زمانی که به او پیشنهاد دادم ممکن است کمی بیشتر تلاش کند از من عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]او از من بیشتر متنفر بود وقتی که گفتم شاید کمی بیشتر تلاش کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I got an indignant reply from Mr Norris.
[ترجمه گوگل]من یک پاسخ عصبانی از آقای نوریس دریافت کردم
[ترجمه ترگمان]از طرف آقای نوریس یک جواب عصبانی به من داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Even a written apology failed to placate the indignant hostess.
[ترجمه گوگل]حتی یک عذرخواهی کتبی هم نتوانست میزبان خشمگین را آرام کند
[ترجمه ترگمان]حتی یک عذرخواهی کتبی هم نتوانسته بود زن میزبان خشمگین را آرام کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They were quite indignant at his remarks.
[ترجمه گوگل]آنها از اظهارات او کاملاً خشمگین بودند
[ترجمه ترگمان]از سخنان او سخت خشمگین بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was terribly indignant at what he saw as false accusations.
[ترجمه گوگل]او به طرز وحشتناکی از آنچه به عنوان اتهامات نادرست می دید خشمگین بود
[ترجمه ترگمان]از چیزی که به عنوان اتهامات دروغین می دید سخت خشمگین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They were indignant that they hadn't been invited.
[ترجمه گوگل]از اینکه دعوت نشده بودند عصبانی بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها از اینکه دعوت نشده بودند خشمگین بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The indignant passengers beat the pickpocket up.
[ترجمه گوگل]مسافران خشمگین جیب بر را کتک زدند
[ترجمه ترگمان]مسافران خشمگین آن جیب بر را کتک می زدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He became very indignant when it was suggested he had made a mistake.
[ترجمه گوگل]وقتی گفته شد اشتباه کرده است، بسیار عصبانی شد
[ترجمه ترگمان]وقتی پیشنهاد کرد که اشتباه کرده باشد سخت خشمگین شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The indignant customer complained to the manager.
[ترجمه گوگل]مشتری عصبانی از مدیر شکایت کرد
[ترجمه ترگمان]مشتری خشمگین از مدیر شکایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خشمگین (صفت)
angry, exasperate, furious, indignant, irate, fierce, wroth, wrathful, rabid, snappish, snuffy

اوقات تلخ (صفت)
angry, indignant, glum, stuffy

رنجیده (صفت)
angry, indignant, glum, sulky, fed-up

متغیر (صفت)
uncertain, angry, floating, erratic, mercurial, transitive, fitful, indignant, variable, changing, changeable, changed, shifty, checkered, vicissitudinous, unsteady

ازرده (صفت)
indignant, irksome

انگلیسی به انگلیسی

• irate, angry, furious; exasperated, resentful
if you are indignant, you are shocked and angry, often because you consider you have been treated unfairly.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Feeling or showing anger or annoyance at what is perceived as unfair treatment 😠
🔍 مترادف: Resentful
✅ مثال: He felt indignant when he was accused of cheating, as he had worked hard for his grades.
عصبانی. متغیر. براشفته. خشمگین
مثال:
Thereupon Moses returned to his people, indignant and grieved
بی درنگ موسی برآشفته و محزون به سوی قوم خود بازگشت.
�فَرَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا�
عصبانی شدن - عصبانی شدن همراه با احقاق حق و درست کردن بی عدالتی یا نادرستی ها
https://www. translateen. com/sentence/indignant - in - sentence - examples/
حرص خوردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : indignify
✅️ اسم ( noun ) : indignity / indignation
✅️ صفت ( adjective ) : indignant
✅️ قید ( adverb ) : indignantly
...
[مشاهده متن کامل]

❗️نکته: فعل indignify یک فعل منسوخ است و دیگر استفاده نمی شود اما اسم، صفت و قید آن به طور کاملا رایج استفاده می شوند

angry and surprised because you feel insulted or unfairly treated
دیکشنری لانگمن
با خشم فرق داره. . .
شاید آزردگی و رنجش معادل بهتری باشه. . .
خشمگین , برآشفته
– I was very indignant over his behavior
– They were quite indignant at his remarks
– He became very indignant when it was suggested he had made a mistake
شاکی
خشمگین
خشمگینانه

بپرس