indifferently


ازروی بی علاقگی، ازروی خون سردی، بدون طرفداری، بطور بی اهمیت

جمله های نمونه

1. He looked indifferently upon subjects that did not interest him.
[ترجمه گوگل]او با بی تفاوتی به موضوعاتی که برایش جالب نبود نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]با بی اعتنایی به چیزهایی که توجهش را جلب نمی کرد نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. "Not that it matters," said Tench indifferently.
[ترجمه گوگل]تنچ با بی تفاوتی گفت: نه این که مهم باشد
[ترجمه ترگمان]Tench با بی تفاوتی گفت: \" این موضوع اهمیتی ندارد \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He knows his Latin grammar indifferently, and cannot construe easily.
[ترجمه گوگل]او دستور زبان لاتین خود را بی تفاوت می داند و نمی تواند به راحتی تفسیر کند
[ترجمه ترگمان]او زبان لاتین خود را با بی قیدی می داند و نمی تواند به آسانی این طور استنباط کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He did do his work but indifferently.
[ترجمه گوگل]او کار خود را انجام داد اما بی تفاوت
[ترجمه ترگمان]کارش را با بی تفاوتی انجام می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Indifferently magnificent, it sneered back at my eager camera lens, which could only fit in a pitiful few floors.
[ترجمه گوگل]به طرز بی تفاوتی باشکوه، به لنز دوربین مشتاق من که فقط در چند طبقه رقت انگیز جای می گرفت، با تمسخر نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]با شکوه و با شکوه به لنز دوربین مشتاق من نگاه کرد، که فقط می توانست در چند طبقه رقت انگیز جا بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The team played indifferently today.
[ترجمه گوگل]تیم امروز بی تفاوت بازی کرد
[ترجمه ترگمان]تیم امروز با بی تفاوتی بازی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Ballantyne grunted indifferently Mitchell put his cup to his mouth.
[ترجمه گوگل]بالانتاین بی تفاوت غرغر کرد میچل فنجانش را روی دهانش گذاشت
[ترجمه ترگمان]Ballantyne با بی قیدی غرغری کرد و فنجانش را روی دهانش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The house was damp and decayed, indifferently furnished -- evidently, recently occupied and temporarily used.
[ترجمه گوگل]خانه نمناک و پوسیده بود، به طرز بی تفاوتی مبله شده بود - ظاهراً اخیراً اشغال شده و به طور موقت مورد استفاده قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]خانه مرطوب و خراب و با بی قیدی بود - ظاهرا به تازگی اشغال شده بود و به طور موقت مورد استفاده قرار می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She was able to look at the handwriting indifferently.
[ترجمه گوگل]او توانست بی تفاوت به دست خط نگاه کند
[ترجمه ترگمان]می توانست با بی اعتنایی به خط نگاه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her commanding dark eyes regarded the world indifferently and fearlessly.
[ترجمه گوگل]چشمان تیره فرمانروای او جهان را بی تفاوت و بی باک می نگریست
[ترجمه ترگمان]چشمان سیاهش بدون ترس به دنیا نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He indifferently upon subjects that did not interest him.
[ترجمه گوگل]او نسبت به موضوعاتی که برایش جالب نبود بی تفاوت بود
[ترجمه ترگمان]او به موضوعات بی اعتنا بود که توجهش را جلب نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The peculiarly rusty and disheveled and indifferently tailored character of Japhson's suits are!
[ترجمه گوگل]شخصیت خاص زنگ زده و ژولیده و بی تفاوت دوخت کت و شلوارهای جافسون هستند!
[ترجمه ترگمان]این کت و شلوار مخصوص کت و شلوار peculiarly و کت و شلوار مخصوص کت و شلوار Japhson است!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Did you know that, you indifferently froze I that reluctant smiling face.
[ترجمه گوگل]آیا می دانستی که بی تفاوت آن چهره خندان بی میل را منجمد کردی
[ترجمه ترگمان]از این موضوع خبر داشتی؟ با بی اعتنایی به چهره خندان و خندان من منجمد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Failure comes to those who indifferently allow themselves to become FAILURE CONSCIOUS.
[ترجمه گوگل]شکست به سراغ کسانی می‌آید که بی‌تفاوت به خود اجازه می‌دهند هشیار شکست شوند
[ترجمه ترگمان]عدم موفقیت به کسانی می رسد که با بی تفاوتی به خود اجازه می دهند که به شکست FAILURE تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• apathetically; unconcernedly, disinterestedly; impartially

پیشنهاد کاربران

مثال:
I certainly don't pass by these things indifferently.
من قطعا از کنار این چیزها با بی تفاوتی عبور نمی کنم.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : indifference
✅️ صفت ( adjective ) : indifferent
✅️ قید ( adverb ) : indifferently
تصادفی
بی تفاوتی

بپرس