indicator

/ˈɪndəˌketər//ˈɪndɪkeɪtə/

معنی: نماینده، اندازه، مقیاس، شاخص، اندیکاتور
معانی دیگر: (شخص یا اسباب) نشانگر، نشان دهنده، نمایگر (سنجه یا کنتور یا عقربه یا میزان سنج و غیره)، شناسانه، تعیین کننده، (شیمی - مواد گوناگونی که برای تعیین میزان اسیدی یا قلیایی بودن و یا آغاز و پایان واکنش های شیمیایی و غیره به کار می روند و این عمل را با ایجاد تغییر رنگ انجام می دهند) شناساگر، معرف، شناسگر، (زیست بوم شناسی - گونه ی گیاه یا جانور که وجود آن نشانه ی وجود ویژگی های خاصی در آن پرگیر است) آگهسازه، فشار سنج

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person or object that indicates.
مشابه: indication, symptom

- A fever is often an indicator of illness.
[ترجمه گوگل] تب اغلب نشانه بیماری است
[ترجمه ترگمان] تب معمولا نشانه بیماری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an instrument such as a gauge, meter, or dial that shows the performance of a piece of equipment.
مشابه: telltale

(3) تعریف: one of the various statistical measures that show the relative stability of an economic system.

جمله های نمونه

1. traffic indicator
(انگلیس) چراغ راهنما،راهنما (امریکا: directional signal)

2. litmus is an indicator of the presence of acid in a solution
لیتموس نشانه وجود اسید در محلول است.

3. an arrival and departure indicator in an airport
نشانگر ورود و خروج هواپیماها در فرودگاه

4. Level of education is actually quite a poor indicator of ability to run a business well.
[ترجمه مریم] در حقیقت یکی از شاخص های ضعیف برای توانایی راه انداختن خوب یک کسب و کار، سطح آموزش و پرورش است.
|
[ترجمه گوگل]سطح تحصیلات در واقع یک شاخص بسیار ضعیف برای توانایی اداره خوب یک تجارت است
[ترجمه ترگمان]سطح آموزش و پرورش در واقع یک شاخص ضعیف توانایی اداره یک کسب وکار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Litmus paper can be used as an indicator of the presence of acid in a solution.
[ترجمه گوگل]از کاغذ تورنسل می توان به عنوان نشانگر وجود اسید در محلول استفاده کرد
[ترجمه ترگمان]کاغذ Litmus را می توان به عنوان شاخصی برای حضور فسفریک اسید در محلول مورد استفاده قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These atmospheric waves are a reliable indicator of weather changes.
[ترجمه گوگل]این امواج جوی شاخص قابل اعتمادی از تغییرات آب و هوا هستند
[ترجمه ترگمان]این امواج جوی یک شاخص قابل اعتماد از تغییرات آب و هوا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These tests are a reliable indicator of future performance.
[ترجمه گوگل]این تست ها شاخص قابل اعتمادی از عملکرد آینده هستند
[ترجمه ترگمان]این تست ها یک شاخص قابل اعتماد برای عملکرد آتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Gold prices are often seen as an indicator of inflation.
[ترجمه گوگل]قیمت طلا اغلب به عنوان شاخص تورم در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]قیمت طلا اغلب به عنوان شاخص تورم دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. These warts can serve as an indicator of other infections.
[ترجمه گوگل]این زگیل ها می توانند به عنوان شاخص سایر عفونت ها عمل کنند
[ترجمه ترگمان]این warts می توانند به عنوان شاخصی برای عفونت های دیگر عمل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Commodity prices can be a useful indicator of inflation, he claimed.
[ترجمه گوگل]او مدعی شد که قیمت کالاها می تواند یک شاخص مفید برای تورم باشد
[ترجمه ترگمان]او مدعی شد که قیمت کالاها می تواند شاخص مفیدی از تورم باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The eyes can be a sensitive indicator of health.
[ترجمه گوگل]چشم ها می توانند شاخص حساس سلامتی باشند
[ترجمه ترگمان]چشم ها می توانند یک شاخص حساس از سلامتی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His left - hand / right - hand indicator is flashing.
[ترجمه گوگل]نشانگر دست چپ / راست او چشمک می زند
[ترجمه ترگمان]نشانه سمت چپ و سمت راست او در حال چشمک زدن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The monthly trade figures are seen as an indicator of the health of the economy.
[ترجمه گوگل]ارقام تجارت ماهانه به عنوان شاخصی از سلامت اقتصاد در نظر گرفته می شود
[ترجمه ترگمان]ارقام تجاری ماهانه به عنوان شاخص سلامت اقتصاد دیده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. These figures give a reliable and objective indicator of changing trends in people's lifestyles.
[ترجمه گوگل]این ارقام یک شاخص قابل اعتماد و عینی از تغییر روند در سبک زندگی مردم را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]این ارقام نشان دهنده یک شاخص قابل اعتماد و عینی از تغییر گرایش در زندگی مردم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The light bar indicator uses the processing power of a Palm handheld computer to cut down on expense.
[ترجمه گوگل]نشانگر نوار نور از قدرت پردازش یک کامپیوتر دستی Palm برای کاهش هزینه استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]شاخص بار نور از قدرت پردازش یک کامپیوتر دستی پالم برای کاهش هزینه استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نماینده (اسم)
proxy, representation, deputation, agent, factor, doer, representative, envoy, delegate, deputy, assignee, envoi, exponent, symptom, indicant, delegacy, indicator

اندازه (اسم)
tract, limit, extent, measure, bulk, volume, span, size, gage, gauge, deal, scale, quantity, quantum, magnitude, measurement, meter, indicator, dimension

مقیاس (اسم)
measure, criterion, gauge, scale, yardstick, meter, indicator

شاخص (اسم)
index, showing, dial, indicator, gnomon

اندیکاتور (اسم)
indicator

تخصصی

[حسابداری] شاخص
[شیمی] (مواد گوناگونی که براى تعیین میزان اسیدى یا قلیایی بودن و یا آغاز و پایان واکنش هاى شیمیایی و غیره به کار می روندو این عمل را با ایجاد تغییر رنگ انجام می دهند) شناساگر، معرف، شناسگر
[عمران و معماری] شاخص - نشانگر - شاخص - نماینده - نمودار - نمایشگر
[کامپیوتر] نماینده ؛ علامت
[برق و الکترونیک] نشانگر لامپ پرتو کاتدی یا وسیله ی دیگری که اطلاعات ارسالی یا دریافتی از منابعی نظیر گیرنده ی رادار را نمایش می دهد .
[مهندسی گاز] نشان دهنده، معرف، نماینده
[زمین شناسی] شناساگر شناساگر ماده ای است که وجود مواد شیمیایی و یا یونهای مختلف را با تغییر رنگ نشان می دهد. شناساگر اسید و باز ترکیبی است مثل فنول فتالیین که با تغییر رنگ به شناسایی محلول مورد نظر کمک می کند.
[بهداشت] شاخص - نشانگر - شناساگر
[نساجی] شناساگر - اندیکاتور - معرف - معرف شیمیایی- معرف رنگی
[ریاضیات] شاخص
[پلیمر] شناساگر، معرف، نشانگر
[آمار] 1. نشانگر 2. نماگر

انگلیسی به انگلیسی

• person or thing that indicates or points out; pointer; instrument which shows the performance of a machine; sign, signal, symptom
an indicator of something tells you whether it exists or what it is like; a formal use.
a car's indicators are the lights used to show when it is turning left or right.

پیشنهاد کاربران

یاداور ، نشان
اشاره
نماگر ( اقتصادی )
نماگر
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : indicate
✅️ اسم ( noun ) : indication / indicative / indicator
✅️ صفت ( adjective ) : indicative / indicatory
✅️ قید ( adverb ) : indicatively
در معادل هایی که آقای سید محراب میرکریمی داده اند چند اشتباه وجود دارد:
۱ - صفحه ی نشانگر آمپرها: آمپر واحد جریان الکتریکی است و مثلاً �آمپر سوخت� اصطلاحی فنی نیست. به جای بهتر است از �نشان گر سوخت� استفاده شود.
...
[مشاهده متن کامل]

۲ - fuel injection system: کاربُراتور نیست بلکه �سیستم تزریق سوخت� است که با کاربوراتور تفاوت دارد.
۳ - alternator: آلترناتور همان دینام نیست بلکه ماشین الکتریکی با تکنولوژی بالاتری نسبت به آن است که با گشتی در اینترنت می توان تفاوت های آن دو را یافت.
۴ - steering wheel؛ فرمان نیست بلکه غربیلک فرمان است.
ضمناً این معادل هایی که داده اند ارتباطی با این مدخل ندارد و می توانند در مقابل مدخلی مانند: automotive parts بدهند.

قسمت های مختلف ماشین به انگلیسی:
hood ( American ) / bonnet ( British ) = کاپوت
headlight / headlamp ( British ) = چراغ جلو
taillight / rear light ( British ) = چراغ عقب
front bumper = سپر جلو
...
[مشاهده متن کامل]

rear bumper = سپر عقب
windscreen ( British ) / windshield ( American ) = شیشه جلو
rear window = شیشه عقب
side window = شیشه بغل
windscreen wiper ( British ) / windshield wiper ( American ) = برف پاک کن
roof = سقف
sunroof = پنجره سقفی
roofrack = باربند

trunk ( American ) / boot ( British ) = صندوق عقب
antenna ( American ) / aerial ( British ) = آنتن
tailpipe / exhaust / exhaust pipe = لوله اگزوز
wing ( British ) / fender ( American ) = گلگیر
tire ( American ) / tyre ( British ) = چرخ
hubcap / wheel cover / wheel trim = قالپاق
spare tire / spare tyre = لاستیک زاپاس
chassis = شاسی
number plate ( British ) / license plate ( American ) = پلاک
gas pedal ( American ) / accelerator ( British ) = پدال گاز
brake pedal = پدال ترمز
clutch = کلاچ
emergency brake ( American ) / handbrake ( British ) = ترمز دستی
brake pad = لنت ترمز
wing mirror ( British ) / side - view mirror ( American ) = آینه بغل
rear - view mirror = آینه وسط
steering wheel = فرمان
horn = بوق
ignition = استارت
gear lever ( British ) / gear stick ( British ) / gear shift ( American ) = دسته دنده
instrument panel = صفحه نشانگر آمپر ها
milometer ( British ) / mileometer ( British ) / odometer ( American ) / the clock ( informal ) = کیلومتر شمار
speedometer = سرعت سنج
fuel gauge = آمپر سوخت
tachometer / rev counter = تاکومتر، دور سنج موتور
satnav / sat nav ( satellite navigation ) = مسیریاب، مکان یاب
glove compartment / glove box = جعبه داشبورد
dashboard = داشبورد
seat belt = کمربند ایمنی
door handle = دستگیره در
cooler = کولر
heater = بخاری
air vent = دریچه کولر ( و بخاری )
headrest = پشت سری صندلی
visor = آفتاب گیر
driver's seat = صندلی راننده
passenger seat = صندلی شاگرد
stop light / brake light = چراغ ترمز
reversing light ( British ) / backup light ( American ) = چراغ دنده عقب
turn signal ( American ) / indicator ( British ) / blinker ( informal ) = راهنما
oil filter = فیلتر روغن
air filter = فیلتر هوا
radiator = رادیاتور
fuel tank = باک بنزین
gas cap / filler cap = درپوش باک بنزین
spark plug / sparking plug = شمع
fuel injection system = کاربُراتور
radiator hose = شلنگ رادیاتور
fan belt / serpentine belt / alternator belt = تسمه پروانه، تسمه دینام
timing belt = تسمه تایم
alternator = دینام
cylinder = سیلندر
piston = پیستون
gearbox = گیربکس
coolant = مایع خنک کننده
airbag = کیسه هوا
automatic transmission ( AT ) = دنده اتوماتیک
manual transmission ( MT ) = گیربکس دستی، دنده دستی

شاخص
مشخصه
نشان دهنده
شاخص ، علامت
indicator ( علوم مهندسی )
واژه مصوب: نشانگر 2
تعریف: وسیله‏ای که وضعیت مشخص فیزیکی را نشان دهد
در خودرو به معنای آمپر/نمایشگر میباشد ( آمپر/نمایشگر سوخت، سرعت، دور موتور و . . . )
سنجه =ابزار/واحد/متغیری که میتوان بوسیله آن متغیر دیگری را اندازه گیری کردمثلاً متر سنجه ای برای اندازه گیری فاصله ( به عنوان یک متغیر ) است
سیگنال ( در اقتصاد )
معرف ، شناساگر
در شیمی به معرف هایی مانند : متیل اورانژ و . . . گویند ، که در تیتراسیون ها کاربرد دارد.
چراغ راهنمای خودرو
نشانه، شاخص، نشانگر، معرف
شاخص

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس