indication

/ˌɪndəˈkeɪʃn̩//ˌɪndɪˈkeɪʃn̩/

معنی: اشاره، نشان، نشانه، قرینه، بروز، علامت، دلالت
معانی دیگر: نشان دهنده، گواه، الزام، بایستگی، (پزشکی) توصیه، تجویز، عمل نشان دادن، نمایه گری، اشعار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: anything that indicates, such as a sign.
مترادف: indicator, manifestation, sign, signal, symptom
مشابه: connotation, denotation, evidence, herald, lead, promise, show, suggestion, token, trace

(2) تعریف: the act of indicating.
مترادف: manifestation, showing, signification
مشابه: implication

(3) تعریف: a symptom of a particular medical condition.
مترادف: symptom
مشابه: evidence, show

جمله های نمونه

1. she gave no indication of whether she had heard me or not
نشانه ای از این که حرف مرا شنیده است یا نه،بروز نداد.

2. her frown was an indication of her displeasure
اخم کردن او نشانه ی ناخشنودی او بود.

3. his behavior was an indication of his rudeness and incredible density
رفتار او نشانی از بی ادبی و حماقت باورنکردنی او بود.

4. postpartum hemorrhage is the chief indication for the use of this drug
خونریزی پس از زایمان دلیل اصلی برای به کار بردن این دارو است.

5. Dark green leaves are a good indication of healthy roots.
[ترجمه گوگل]برگ های سبز تیره نشانه خوبی از ریشه های سالم هستند
[ترجمه ترگمان]برگ های سبز تیره نشانه خوبی از ریشه های سالم هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Rising interest rates were an outward indication of the change in government attitude to economic controls.
[ترجمه گوگل]افزایش نرخ بهره نشانه ظاهری تغییر نگرش دولت نسبت به کنترل های اقتصادی بود
[ترجمه ترگمان]افزایش نرخ بهره نشانه ای از تغییر در نگرش دولت به کنترل های اقتصادی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He searched Hill's impassive face for some indication that he understood.
[ترجمه گوگل]او چهره هول را جستجو کرد تا نشانه هایی از درک او پیدا کند
[ترجمه ترگمان]چهره تاثر ناپذیر او را جستجو کرد تا نشان دهد که منظور او را دریافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There's every indication that the operation has been a success.
[ترجمه گوگل]همه نشانه هایی وجود دارد که عملیات موفقیت آمیز بوده است
[ترجمه ترگمان]همه نشانه ها حاکی از موفقیت این عملیات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There is every indication that it is true.
[ترجمه گوگل]همه نشانه هایی وجود دارد که درست است
[ترجمه ترگمان]همه نشانه ها حاکی از حقیقت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They gave no indication of how the work should be done.
[ترجمه گوگل]آنها هیچ اشاره ای به نحوه انجام کار ندادند
[ترجمه ترگمان]آن ها هیچ نشانه ای از نحوه انجام کار نشان ندادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Can you give me some indication as to your intentions?
[ترجمه گوگل]آیا می توانید در مورد نیت خود به من اشاره کنید؟
[ترجمه ترگمان]میشه یه مقدار اطلاعات به من بدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This is a much better indication of what a school is really like.
[ترجمه گوگل]این نشان می دهد که یک مدرسه واقعا چگونه است
[ترجمه ترگمان]این یک نشانه بهتر از این است که مدرسه واقعا چه شکلی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He shows every indication of wanting to accept the post.
[ترجمه گوگل]او همه نشانه هایی از تمایل به پذیرش این پست را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]او به هر نشانه ای که می خواهد پست را بپذیرد نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is no indication which way the vote could go.
[ترجمه گوگل]هیچ نشانه ای وجود ندارد که رای به کدام سمت می رود
[ترجمه ترگمان]هیچ نشانه ای وجود ندارد که کدام راه برای رای دادن وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اشاره (اسم)
slur, inkling, action, gesture, mention, hint, indication, allusion, warning, innuendo, suggestion, manifest, ensign, beck, symbol, gest, insinuation, referral

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

نشانه (اسم)
allegory, proof, indication, token, sign, mark, emblem, symptom, reminiscence, presage, omen, impress, sacrament, marker, portent

قرینه (اسم)
analogy, symmetry, indication, proportion

بروز (اسم)
outbreak, indication, detection

علامت (اسم)
significant, tally, indication, label, token, sign, index, mark, insignia, signal, emblem, symptom, omen, tag, tick, docket, intimation, milestone, ostent, portent

دلالت (اسم)
implication, indication, symbolization

تخصصی

[عمران و معماری] اثر - نشانه
[برق و الکترونیک] اعلام، نشان دادن
[مهندسی گاز] آثاروعلائم، نشانه
[حقوق] قرینه، اعلام، اظهار
[نساجی] شاخص
[ریاضیات] نشان، راهنمایی، نشانه، دلالت، اشاره، اطلاعات

انگلیسی به انگلیسی

• something which indicates, sign, mark, signal, suggestion, symptom; act of indicating or showing
an indication is a sign which gives you an idea of what someone feels, what is happening, or what is likely to happen.

پیشنهاد کاربران

شاخص، معیار
نشانه، اشاره
مثال: His temperature was an indication of illness.
دمای او نشانه ای از بیماری بود.
نکته
overall indication
نمادی کلی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : indicate
✅️ اسم ( noun ) : indication / indicative / indicator
✅️ صفت ( adjective ) : indicative / indicatory
✅️ قید ( adverb ) : indicatively
کاربرد، اندیکاسیون
The positive side of this , however , is that
it may actually be an indication that the movement is gaining in popularity.
نشان ، نشانه، اشاره
[پزشکی] اندیکاسیون، مورد مصرف، مورد استعمال
درست بودن، حقیقت داشتن
⁦✔️⁩علامت،
نشانه
General procedure to discharge and secure the vehicle for maintenance operations
For each cock perform the test as described in the specific paragraph, in general the following action are "applicable":
...
[مشاهده متن کامل]

- Clean externally the cock and check there are no signs of damage or "wear".
- If not otherwise specified, perform the test with pressurised system.
- During the manoeuvre, check that the cock works properly, without "seizure" or hard point, that the "knob"/handle turns free, that there are no leakages and that the micro switches, where present, are "operative" and give the proper "💥indication

توضیح
indications شواهد
indications suggest that شواهد نشان می دهد که . . .
[پزشکی] اندیکاسیون؛ ضرورت؛ مثال: جراحی در این نوع سوخته گی �اندیکاسیون � دارد. یعنی جراحی �کارآیی، منطق، و مجوز� لازم را بر اساس دانش و پروتکل های پزشکی برای درمان این نوع سوخته گی دارد.
در اصطلاحات پزشکی هنوز هیچ واژه ی فارسی که بتواند مفهوم اندیکاسیون را در تجویز دارو یا روش درمانی افاده کند رایج نشده است.
...
[مشاهده متن کامل]

[مهندسی] نشان داد؛ محل قرارگیریِ نوک عقربه در دست گاه های اندازه گیری

نشانه
نشان، نشان گری
اندیس
تشخیص

هو
اندیکاسیون در پزشکی به معنی کاربرد داشتن موردی مثلا:
این دارو در این مورداین بیماری اندیکاسیون ندارد چون مضرات ان بیشتر از منافع ان هست.
معنی ان در تمامی علوم کاربرد داشتن میباشد
یا برای این بیمار به علت کهولت سن و مشکلات قلبی عروقی اندیکاسیون جراحی وجود ندارد. و احتمال بالا دارد که بیمار سالم و زنده از عمل خارج نشود. متضاد لغت مانحن فیه کنترا اندیکاسیون میباشد یعنی این مورد در این خصوص کاربردی ندارد و نباید اعمال شود. و در کل لغت مذکور نوعی اکیدا ممنوع میباشد. در تمامی ابعاد پزشکی که در پرونده بیمار جهت اطلاع پرستار ثبت میشود تا در اتیه اگر مشکلی پیش آمد پزشک مربوطه به نوشته خود استناد کند که کاملا بجا و بر حق است . مسایل طبی شوخی بردار نیست و کادر پزشکی با ید در اعمال خود دقت کنندو حتی در گزارش نویسی اگر موردی غلط ثبت شد چه پزشک و چه پرستار مجاز نیستند اصطلاح یا دستور مربوطه را کاملا خط خطی و غیر قابل خواندن نمایند و یک ضربدر کشیدن روی ان کافی هست.
...
[مشاهده متن کامل]

در پزشکی: مورد استعمال ( برای نمونه: در مورد داروها )
هو العلیم
با سلام ، اندیکاسیون در طب به معنی کاربرد داشتن.
indication: ثبت تغییرات دما
اندیکاسیون ( پزشکی )
شاخص
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٣)

بپرس