indicated

جمله های نمونه

1. her handshake indicated that she was strong and determined
دست دادن او نشان می داد که قوی و مصمم است.

2. bed rest is indicated
استراحت در بستر تجویز می شود.

3. the students' laughter indicated their happiness
خنده ی شاگردان شادی آنها را نشان می داد.

4. the smell of cooking indicated that dinner was also in the offing
بوی آشپزی نشان می داد که شام هم در کار بود.

5. a fabric for which dry cleaning is indicated
پارچه ای که باید خشک شویی شود.

6. he was more kind-hearted than his mask indicated
او از آنچه ظاهرش نشان می داد مهربان تر بود.

تخصصی

[ریاضیات] مربوطه، داده شده، زیر

انگلیسی به انگلیسی

• shown, pointed out; denoted; implied; adumbrated; limited; categorized; designated

پیشنهاد کاربران

( در بریتانیایی ) راهنما زدن در هنگام رانندگی
نمایان، پدیدار، هویدا، آشکار
اشاره شد
خاطر نشان شد
در حقوق به معنای کیفر خواست و صدور کیفر خواست
Indicate:
اثبات کردن، نشان دادن ودر علم پزشکی به معنای �تجویز کردن� می باشد.
منابع• http://sujasuja065@gmail.com
مشخص شده
نشان داده شده ، اشاره شده است ؛ نشان داد ؛ تفکیک شده؛ تعیین شده
نشان داده اند
اگه صفت باشه یعنی:
مشخص، نمایان
توصیه شدن
تجویز شدن
you have indicated that you are willing to receive email
شما ( قبلا ) مشخص کرده بودید که ایمیل ( بصورت دروه ای یا روزانه ) دریافت کنید.
مشخص میکند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس