indeterminate

/ˌɪndəˈtɜːrmənət//ˌɪndɪˈtɜːmɪnət/

معنی: بی نتیجه، نا معین، سیال، معلق، نا مشخص، پادر هوا
معانی دیگر: تعیین نشده، نامعلوم، مقرر نشده، مبهم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: indeterminately (adv.), indeterminateness (n.)
(1) تعریف: not fixed, clear, or precise; indefinite or uncertain.
متضاد: certain, determinate
مشابه: amorphous, equivocal, general, indefinite, uncertain

- Each of the sons will receive an indeterminate amount of money.
[ترجمه گوگل] هر یک از پسران مبلغ نامشخصی دریافت خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] هر یک از پسرها مقدار نامعلومی از پول را دریافت خواهند کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They will stay for an indeterminate period of time.
[ترجمه گوگل] آنها برای مدت نامشخصی می مانند
[ترجمه ترگمان] آن ها برای مدتی نامعلوم خواهند ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not resolved or settled; undecided.
متضاد: determinate
مشابه: doubtful, indefinite, open

(3) تعریف: of a mathematical equation, not limited to one value for each unknown.

جمله های نمونه

1. an indeterminate amount
مبلغ نامعلوم

2. Her eyes were an indeterminate colour.
[ترجمه گوگل]چشمانش رنگ نامشخصی داشت
[ترجمه ترگمان]چشمانش به رنگ نامعلومی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. An indeterminate number of workers have already been exposed to the danger.
[ترجمه گوگل]تعداد نامشخصی از کارگران قبلاً در معرض خطر قرار گرفته اند
[ترجمه ترگمان]تعداد نامعلومی از کارگران در معرض خطر قرار گرفته اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Our holiday plans are still at an indeterminate stage.
[ترجمه گوگل]برنامه های تعطیلات ما هنوز در مرحله نامشخصی است
[ترجمه ترگمان]برنامه های تعطیلات ما هنوز در محل نامعلومی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I hope to carry on for an indeterminate period.
[ترجمه گوگل]امیدوارم برای یک دوره نامشخص ادامه دهم
[ترجمه ترگمان]امیدوارم برای مدت نامعلومی ادامه پیدا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She was a tall woman of indeterminate age.
[ترجمه گوگل]او یک زن بلند قد و سن نامشخص بود
[ترجمه ترگمان]او زن قد بلندی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It was indeterminate, the weather, not cold enough to warrant wearing my overcoat, not warm enough for a jacket.
[ترجمه گوگل]نامشخص بود، هوا، آنقدر سرد نبود که بخواهم کتم را بپوشم، به اندازه کافی برای یک ژاکت گرم نبود
[ترجمه ترگمان]هوا تاریک بود، هوا سرد بود، نه آنقدر سرد بود که بتواند پالتو خود را به تن کند، نه به اندازه کافی برای ژاکت گرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Of indeterminate age, he had moist grey eyes set in a pale, thin face.
[ترجمه گوگل]او با سن نامشخص، چشمان خاکستری مرطوبی داشت که در چهره ای رنگ پریده و لاغر بود
[ترجمه ترگمان]در سن و سال او چشم های خاکستری نمناک و رنگ پریده ای داشت که صورت لاغر و رنگ پریده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Translation here must be indeterminate because no amount of evidence will guarantee that the translation we offer will be uniquely correct.
[ترجمه گوگل]ترجمه در اینجا باید نامشخص باشد زیرا هیچ مدرکی تضمین نمی‌کند که ترجمه‌ای که ارائه می‌دهیم منحصراً درست باشد
[ترجمه ترگمان]ترجمه اینجا باید مشخص باشد چون هیچ مدرکی تضمین نمی کند که ترجمه ما به طور منحصر به فرد درست باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Black slabs of indeterminate material had been used to construct the ancient castle.
[ترجمه گوگل]برای ساخت قلعه باستانی از تخته های سیاه رنگ از مواد نامشخص استفاده شده است
[ترجمه ترگمان]سنگ های سیاه از جنس نامعلومی برای ساختن قلعه باستانی به کار برده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. I'd like to see indeterminate sentencing, so we can look at the risk they pose before we release them.
[ترجمه گوگل]من دوست دارم مجازات نامشخصی ببینم، بنابراین می‌توانیم قبل از آزادی آنها به خطراتی که آنها دارند نگاه کنیم
[ترجمه ترگمان]من دوست دارم که با محکوم شدن او را ببینم، تا قبل از اینکه آن ها را آزاد کنیم، به این ریسک نگاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The effect upon equilibrium quantity is again indeterminate, depending upon the relative size of the changes in supply and demand.
[ترجمه گوگل]بسته به اندازه نسبی تغییرات عرضه و تقاضا، تأثیر بر کمیت تعادل مجدداً نامشخص است
[ترجمه ترگمان]تاثیر روی مقدار تعادل دوباره نامعلوم است و به اندازه نسبی تغییرات در عرضه و تقاضا بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. And then for an indeterminate period of time he sat appraising the grazing cattle.
[ترجمه گوگل]و سپس برای مدت نامشخصی نشست و به ارزیابی گاوهای در حال چرا پرداخت
[ترجمه ترگمان]و سپس برای مدتی نامعلوم، در حالی که به چراگاه های grazing مشغول بود، نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Houses built of brick and flint, of indeterminate age but generally not of this century started to appear.
[ترجمه گوگل]خانه‌هایی که از آجر و سنگ چخماق ساخته شده‌اند، با قدمت نامشخص، اما عموماً نه در این قرن، ظاهر شدند
[ترجمه ترگمان]خانه ها از آجر و سنگ ساخته بودند اما به طور کلی این قرن به نظر نمی رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Miss Logan made indeterminate gestures to the priest, then set off in pursuit of her employer.
[ترجمه گوگل]دوشیزه لوگان حرکات نامشخصی به کشیش کرد، سپس در تعقیب کارفرمایش به راه افتاد
[ترجمه ترگمان]دوشیزه لوگان با نا مشخصی به کشیش اشاره کرد و بعد به تعقیب کارفرمای خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی نتیجه (صفت)
abortive, inconclusive, ineffective, indeterminate, ineffectual, resultless, inconsequent, inconsecutive

نا معین (صفت)
indeterminate, unlimited, insecure, indefinite, changeful, nondescript, undetermined

سیال (صفت)
indeterminate, current, vague, fluid, liquid, indefinite, undetermined, flowing

معلق (صفت)
indeterminate, uncertain, vague, indefinite, unclear, indistinct, hanging, suspended, hovering, overhung, inexplicit, suspended from service

نا مشخص (صفت)
indeterminate, unlimited, peddling, indistinctive

پادر هوا (صفت)
indeterminate

تخصصی

[عمران و معماری] نامعین
[برق و الکترونیک] نامعین
[ریاضیات] مجهول، نامشخص، نامعین، مبهم، متغیر

انگلیسی به انگلیسی

• uncertain, indefinite, unclear, ambiguous; indecisive, undecided, unsettled
if something is indeterminate, you cannot say exactly what it is.

پیشنهاد کاربران

مبهم. نامعین. نامشخص. نامعلوم
مثال:
an indeterminate period
یک دوره و عصر نامعلوم
نا متعین، تعین نیافته، بی تعین

بپرس