indescribably


بطور وصف ناپذیر، چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد

جمله های نمونه

1. It tasted indescribably bland and insipid, like warmed cardboard.
[ترجمه گوگل]طعم آن به طرز وصف ناپذیری ملایم و بی مزه مانند مقوای گرم شده بود
[ترجمه ترگمان]مزه ترش و بی مزه می داد، مثل یک تکه مقوا گرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I was indescribably tired all the time, and numb with cold.
[ترجمه گوگل]تمام مدت به طرز غیرقابل توصیفی خسته بودم و از سرما بی حس بودم
[ترجمه ترگمان]در تمام این مدت احساس خستگی می کردم و از سرما بی حس بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. There was something indescribably harmonious and striking about her entire dress.
[ترجمه گوگل]چیزی به طرز غیرقابل توصیفی هماهنگ و چشمگیر در کل لباس او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در تمام این لباس، چیزی نمی دانم و در مورد لباس او چه هماهنگی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Along the way, we bounce ah, indescribably more pleased.
[ترجمه گوگل]در طول راه، ما به طرز وصف ناپذیری خوشحال تر می شویم
[ترجمه ترگمان]در طول راه، آه، نمی دانم چه قدر خوشحال می شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The mood was light and defined by an indescribably strong air of unity.
[ترجمه گوگل]حال و هوا سبک بود و با هوای وحدت وصف ناپذیر قوی مشخص می شد
[ترجمه ترگمان]حال آن که خلق و خوی خود را به طرزی توصیف ناپذیر از وحدت مستحکم متمایز می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She had an indescribably magnetic attraction to her father's world.
[ترجمه گوگل]او جاذبه مغناطیسی وصف ناپذیری به دنیای پدرش داشت
[ترجمه ترگمان]او چه جاذبه مغناطیسی در جهان پدرش داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We are indescribably happy and look forward to see our baby for the first time.
[ترجمه گوگل]ما وصف ناپذیر خوشحالیم و مشتاقانه منتظریم تا برای اولین بار نوزادمان را ببینیم
[ترجمه ترگمان]نمی دانم برای اولین بار است که بچه را می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The scenery at Huangshan is indescribably beautiful. sentence dictionary
[ترجمه گوگل]مناظر هوانگشان به طرز غیرقابل توصیفی زیباست فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]مناظر at نمی دانم چه زیباست فرهنگ لغت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He feels indescribably happy looking at the new thriving species he cultivated himself.
[ترجمه گوگل]او با نگاه کردن به گونه های جدیدی که خودش پرورش داده است احساس خوشحالی وصف ناپذیری می کند
[ترجمه ترگمان]نمی دانم چه قدر به گونه های پر رونق تازه ای که خود پرورش می داد نگاه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She had an indescribably uneasy look.
[ترجمه گوگل]او قیافه ای غیرقابل توصیف ناآرام داشت
[ترجمه ترگمان]نگاه اضطراب آمیزی به او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They licked his back and he felt indescribably comfortable.
[ترجمه گوگل]پشتش را لیس زدند و او احساس راحتی وصف ناپذیری داشت
[ترجمه ترگمان]او پشتش را لیسید و احساس راحتی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She's indescribably blameless; a pathless desert of virtue; the only woman I know who never gives one a chance.
[ترجمه گوگل]او به طرز وصف ناپذیری بی تقصیر است صحرای فضیلت بی راه؛ تنها زنی که می شناسم که هرگز به او فرصت نمی دهد
[ترجمه ترگمان]او نمی دانم چه تقصیری دارد، یک صحرا بی pathless؛ تنها زنی که من می شناسم هرگز شانسی برای این کار نخواهد داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was indescribably happy.
[ترجمه گوگل]او به طرز وصف ناپذیری خوشحال بود
[ترجمه ترگمان]خیلی خوشحال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As I lay in the ditch I was suddenly conscious of a very strong indescribably sickly smell.
[ترجمه گوگل]همانطور که در خندق دراز کشیدم ناگهان متوجه بوی بسیار شدید و وصف ناپذیری بیمار شدم
[ترجمه ترگمان]همان طور که در جوی آب دراز کشیده بودم، ناگهان نمی دانم چه بویی احساس می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The fusing of mind and body in karate is indescribably beautiful.
[ترجمه گوگل]ادغام ذهن و بدن در کاراته زیباست
[ترجمه ترگمان]نور ذهن و جسم در کاراته نمی دانم چه زیباست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a manner which cannot be accurately described; in a way which is beyond description

پیشنهاد کاربران

بپرس