indefinite

/ˌɪnˈdefənət//ɪnˈdefɪnət/

معنی: نکره، نا معین، سیال، بی حد، معلق، بی اندازه، بیکران، غیر صریح، غیر قطعی، غیرقابل اندازهگیری
معانی دیگر: نامشخص، مبهم، نامعلوم، (دستور زبان) ناشناخته، نامحدود، بی حد و حصر، بی شمار، غیرمطمئن، فاقد اطمینان، بی استام، (گیاه شناسی - در مورد پرچم برخی گل ها) دارای تعداد نامعین، بطور صفت غیر صریح

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: indefinitely (adv.), indefiniteness (n.)
• : تعریف: lacking clear definition or limits; vague, undecided, or indeterminate.
مترادف: amorphous, imprecise, indeterminate, indistinct, uncertain, undecided, undetermined, vague
متضاد: certain, definite, distinct
مشابه: ambiguous, doubtful, everlasting, general, hazy, indecisive, nebulous, obscure, unclear, unsettled, up in the air

جمله های نمونه

1. indefinite boundaries
مرزهای نامشخص

2. indefinite integral
انتگرال نامعین،تابع اولیه

3. an indefinite period
زمان نامعین

4. an indefinite pronoun
ضمیر ناشناخته،ضمیر مبهم،ضمیرنامعین

5. what he really wanted to say remains indefinite
آنچه که واقعا می خواست بگوید مبهم باقی مانده است.

6. The store will be closed for an indefinite period.
[ترجمه x&y] فروشگاه برای مدت نامعلومی تعطیل خواهد شد
|
[ترجمه گوگل]فروشگاه برای مدت نامحدود تعطیل خواهد بود
[ترجمه ترگمان]این فروشگاه برای مدت نامعلومی تعطیل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The project has been postponed for an indefinite period.
[ترجمه گوگل]این پروژه برای مدت نامعلومی به تعویق افتاده است
[ترجمه ترگمان]این پروژه به مدت نامعلومی به تعویق افتاده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He has rather indefinite views on the question.
[ترجمه علی] او نسبت به این سئوال نظرات مبهمی دارد
|
[ترجمه گوگل]او نظرات نسبتاً نامشخصی در مورد این سؤال دارد
[ترجمه ترگمان]او نظرات نامحدودی در مورد این سوال دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She'll be away for an indefinite period.
[ترجمه گوگل]او برای مدت نامعلومی دور خواهد بود
[ترجمه ترگمان]برای مدت نامعلومی از اینجا دور خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Teachers find the report's terminology so indefinite that it is confusing.
[ترجمه گوگل]معلمان اصطلاحات گزارش را چنان نامشخص می دانند که گیج کننده است
[ترجمه ترگمان]معلمان این گزارش را آنقدر مبهم می یابند که گیج کننده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The picture has been loaned for an indefinite period to the National Gallery.
[ترجمه گوگل]این تصویر برای مدت نامحدود به گالری ملی امانت داده شده است
[ترجمه ترگمان]این تصویر برای مدت نامعلومی به گالری ملی اهدا شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Our plans for traveling are deliberately indefinite.
[ترجمه گوگل]برنامه های ما برای سفر عمدا نامشخص است
[ترجمه ترگمان]نقشه مسافرت ما به عمد نامحدود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The prospect of indefinite leave was anathema.
[ترجمه گوگل]دورنمای مرخصی نامحدود بی‌خبر بود
[ترجمه ترگمان]این تنها امید رفتن نامحدود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. See how indefinite are our shapes, see how tenuous our hold on this world grows?
[ترجمه گوگل]ببینید شکل‌های ما چقدر نامشخص است، ببینید چقدر تسلط ما بر این دنیا ضعیف می‌شود؟
[ترجمه ترگمان]ببینید اشکال ما چقدر نامحدود است، ببینید چگونه انبار ما در این دنیا رشد می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The boys received an indefinite prison sentence.
[ترجمه گوگل]این پسران به حبس نامحدود محکوم شدند
[ترجمه ترگمان]بچه ها حکم حبس زندانیان را صادر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نکره (صفت)
bearish, indefinite

نا معین (صفت)
indeterminate, unlimited, insecure, indefinite, changeful, nondescript, undetermined

سیال (صفت)
indeterminate, current, vague, fluid, liquid, indefinite, undetermined, flowing

بی حد (صفت)
endless, unlimited, illimitable, indefinite

معلق (صفت)
indeterminate, uncertain, vague, indefinite, unclear, indistinct, hanging, suspended, hovering, overhung, inexplicit, suspended from service

بی اندازه (صفت)
infinite, immense, indefinite, inordinate, immeasurable

بیکران (صفت)
infinite, unbounded, vast, immense, indefinite, immeasurable

غیر صریح (صفت)
indefinite, imprecise, non-committal, inexplicit, unintelligible

غیر قطعی (صفت)
insecure, indefinite, irresolute, indecisive

غیر قابل اندازه گیری (صفت)
indefinite

تخصصی

[برق و الکترونیک] نامعین
[ریاضیات] نامعین

انگلیسی به انگلیسی

• unclear, vague, indistinct; having no set limits; undefined; of a word or phrase which does not specifically define the word to which it refers (grammar)
if something is indefinite, people have not decided when it will end.
if something such as a plan is indefinite, it is not exact or clear.

پیشنهاد کاربران

معنی: نامحدود
مثال:
indefinite period = whose end has not been determined
indefinite period یعنی دوره ای که پایان آن مشخص نشده
دوره نامحدود
منبع : TPO تافل
نامتعین
adjective
[more indefinite; most indefinite] :
not definite: such as
🔴 a : not certain in amount or length
◀️ We're stuck here for an indefinite period of time
◀️ Their plans have been put on indefinite hold
...
[مشاهده متن کامل]

🔴 b : not clear or certain in meaning or details : vague
◀️an indefinite answer/boundary
◀️She is indefinite about her plans
◀️Our plans are indefinite
INDEFINITENESS
noun [noncount]
◀️ the indefiniteness of their plans
۱. نامعین - بی اندازه ( چیزیکه مقدار و اندازش مشخص نباشه )
۲. مبهم - غیرصریح و غیر آشکار ( چیزه که جزئیات و مفهوم و معنی اش مشخص و واضح نباشه )
دیکشنری گوگل :
adjective: indefinite
1. lasting for an unknown or unstated length of time
◀️ "they may face indefinite detention"
2. not clearly expressed or defined; vague
◀️ "an indefinite number of generations"
◀️ an indefinite period : زمان نامعین
◀️ What he really wanted to say remains indefinite : آنچه که واقعاً می خواست بگوید مبهم باقی مانده است.
◀️ indefinite boundaries : مرزهای نامشخص
◀️ an indefinite pronoun : ضمیر ناشناخته، ضمیر مبهم، ضمیرنامعین
مبهم - نامعین - نامشخص

نامعین
مبهم ، نامعلوم ، نامشخص ، غیرصریح ، غیرقطعی ، ناشناخته ، نامعین
( صفت ) نامعین، نا دقیق، نا واضح
نامحدود

بپرس