incurve

/ɪnˈkɜːrv//ˈɪnˈkɜːv/

معنی: کج کردن
معانی دیگر: (خمیدگی به طرف داخل) درون خمیده، درون کژ، انحناء

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: incurves, incurving, incurved
• : تعریف: to curve inward.
اسم ( noun )
• : تعریف: an inward curve.

جمله های نمونه

1. Class 3 Regular Incurve: The florets smoothly incurve and form a ball.
[ترجمه گوگل]کلاس 3 منحنی منظم: گلچه ها به آرامی خم می شوند و یک توپ را تشکیل می دهند
[ترجمه ترگمان]کلاس شماره ۳: florets به آرامی حرکت می کند و توپ را شکل می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Class 1 Irregular Incurve: The florets ( petals ) loosely incurve and make fully closed centers. Lower florets skirted - like.
[ترجمه گوگل]انحنای نامنظم کلاس 1: گلچه ها (گلبرگ ها) به آرامی انحنا پیدا می کنند و مراکز کاملاً بسته ایجاد می کنند گلچه های پایین دامن دار - مانند
[ترجمه ترگمان]کلاس شماره ۱ نامنظم: The (گلبرگ)سست می شوند و مراکز کاملا بسته می شوند florets از کنارش گذشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The influences of the light beam drift, the light beam incurve, the light beam radom tremble and etc.
[ترجمه گوگل]تأثیرات رانش پرتو نور، انحنای پرتو نور، لرزش رادوم پرتو نور و غیره
[ترجمه ترگمان]تاثیرات نور پرتو نور، نور پرتو نور، پرتو نور لرزان و غیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Class Decorative : The upper florets tend to incurve, lower petals generally reflex.
[ترجمه گوگل]کلاس تزئینی: گلچه های بالایی تمایل به انحنا دارند، گلبرگ های پایینی معمولاً منعکس می شوند
[ترجمه ترگمان]هنرهای تزیینی: florets بالاتر تمایل دارند به incurve، گلبرگ پایین تر به طور کلی واکنش نشان دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The maesurement errors in the laser collimation are mainly caused by the light beam drift, the light beam incurve and the light beam random tremble.
[ترجمه گوگل]خطاهای اندازه گیری در موازی لیزر عمدتاً ناشی از رانش پرتو نور، انحنای پرتو نور و لرزش تصادفی پرتو نور است
[ترجمه ترگمان]خطاهای maesurement در the لیزری عمدتا ناشی از دریفت پرتو نور، پرتو نور incurve و پرتو نور تصادفی پرتو نور هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کج کردن (فعل)
top, tip, incline, deflect, bend, strain, slant, list, crook, tilt, contort, inflect, recurve, distort, hook, incurve

انگلیسی به انگلیسی

• curve inward, bend inward

پیشنهاد کاربران

بپرس