incurious

/ɪnˈkjʊərɪəs//ɪnˈkjʊərɪəs/

معنی: بی تفاوت، نا کنجکاو
معانی دیگر: بی علاقه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: incuriously (adv.), incuriosity (n.), incuriousness (n.)
• : تعریف: feeling or showing no curiosity or interest.
متضاد: curious, inquisitive

- a dull, incurious student
[ترجمه گوگل] یک دانش آموز کسل کننده و کنجکاو
[ترجمه ترگمان] دانش آموز بی اعتنا و بی توجه،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He's strangely incurious about what goes on around him.
[ترجمه گوگل]او به طرز عجیبی نسبت به آنچه در اطرافش می گذرد کنجکاو است
[ترجمه ترگمان]او به طرز عجیبی نگران چیزی است که در اطراف او می گذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Through the passage of time and their incurious nature, the townspeople had completely forgotten where the name came from.
[ترجمه گوگل]با گذشت زمان و طبیعت کنجکاو خود، مردم شهر کاملاً فراموش کرده بودند که این نام از کجا آمده است
[ترجمه ترگمان]اهالی شهر از میان گذر زمان و incurious به کلی فراموش کرده بودند که این اسم از کجا آمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Hood himself seems incurious where his arrows will strike, or at least unwilling to be specific.
[ترجمه گوگل]هود خود به نظر کنجکاو به نظر می رسد که تیرهایش به کجا خواهند خورد، یا حداقل تمایلی به این موضوع ندارد
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که شنل پوش او از جایی که تیره ای او حمله می کنند، یا حداقل بی میل باشند که خاص باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She is incurious after she had glanced at a few of these.
[ترجمه گوگل]او بعد از اینکه به چند مورد از آنها نگاه کرد کنجکاو شد
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه به چند تا از اینا نگاه کرد، اون بی incurious
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He conveys vividly the absurdity of a situation, but he is incurious about the underlying processes which shape it.
[ترجمه گوگل]او پوچ بودن یک موقعیت را به وضوح بیان می کند، اما در مورد فرآیندهای اساسی که آن را شکل می دهد کنجکاو است
[ترجمه ترگمان]او به وضوح پوچی یک موقعیت را منتقل می کند، اما بی توجه به فرآیندهایی که آن را شکل می دهند، بی توجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. My show is an exercise in will - fully ignorant, emotionally based, non intellectual, incurious passion about things.
[ترجمه گوگل]نمایش من تمرین اراده است - اشتیاق کاملاً ناآگاهانه، مبتنی بر احساسات، غیر عقلانی و کنجکاو در مورد چیزها
[ترجمه ترگمان]برنامه من تمرینی است که در آن به طور کامل از نظر احساسی، عاری از احساسات، غیر عقلانی، عاری از علاقه و بی توجه نسبت به چیزها انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. So we wound up being totally dependent on a system about which are terminally incurious.
[ترجمه گوگل]بنابراین ما به طور کامل به سیستمی وابسته هستیم که در مورد آن کاملاً کنجکاو هستند
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما کاملا وابسته به سیستمی هستیم که بدون توجه به سیستم مورد استفاده قرار می گیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. But you could just as easily argue that their are incurious because they're cowed.
[ترجمه گوگل]اما شما به همین راحتی می توانید استدلال کنید که آنها کنجکاو هستند زیرا آنها گاوبازی هستند
[ترجمه ترگمان]اما شما می توانید به سادگی استدلال کنید که آن ها بی توجه هستند، زیرا آن ها مرعوب شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In this regard East Asian students are among the most clueless: too often incurious and self-absorbed, they are notoriously out of touch with American society, and also slow to form advocacy groups.
[ترجمه گوگل]از این نظر، دانشجویان آسیای شرقی از بی‌فهم‌ترین دانش‌آموزان هستند: اغلب کنجکاو و خود شیفته، به‌طور بدنام با جامعه آمریکا ارتباط ندارند، و همچنین در تشکیل گروه‌های حمایتی کند هستند
[ترجمه ترگمان]در این رابطه، دانش آموزان آسیای شرقی در میان the هستند: بیش از حد بی توجه و خود مجذوب، آن ها به شدت از تماس با جامعه آمریکایی خارج هستند و همچنین به دنبال تشکیل گروه های حمایتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Their sad, Mongolian faces gazed out over the sides of the trucks utterly incurious.
[ترجمه گوگل]چهره‌های غمگین و مغولی آنها با کنجکاوی به کناره‌های کامیون‌ها خیره شده بود
[ترجمه ترگمان]چهره مغولی و مغولی آن ها از هر دو طرف کامیون ها به کام لا عاری از کنجکاوی می نگریستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی تفاوت (صفت)
apathetic, incurious, apathetical

نا کنجکاو (صفت)
incurious

انگلیسی به انگلیسی

• not curious, disinterested, uninquisitive, indifferent
someone who is incurious does not pay very much attention to what is happening, either near them or in the world in general; a formal word.

پیشنهاد کاربران

بپرس