incumbency

/ˌɪnˈkəmbənsi//ɪnˈkʌmbənsi/

معنی: وظیفه، تصدی، عهده داری، وجوب، لزوم
معانی دیگر: خوابیدگی، درازکشیدگی، غنودگی، (وظیفه و غیره) الزام، بایستگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: incumbencies
(1) تعریف: the quality or condition of being incumbent.

(2) تعریف: that which is incumbent.

(3) تعریف: the office or term of an incumbent.

جمله های نمونه

1. during (the period of) reagan's incumbency
در دوران تصدی ریگان

2. During her incumbency, several changes were introduced.
[ترجمه گوگل]در دوران تصدی او تغییرات متعددی ایجاد شد
[ترجمه ترگمان]در طی دوران her چندین تغییر ایجاد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Frankly, this is where the power of the incumbency is strong.
[ترجمه گوگل]صادقانه بگویم، اینجاست که قدرت رئیس جمهور قوی است
[ترجمه ترگمان]صادقانه بگویم، این جایی است که قدرت of قوی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Bryan said gubernatorial incumbency can be both an advantage and liability when running for the Senate.
[ترجمه گوگل]برایان گفت که تصدی فرمانداری می تواند هم مزیت و هم یک مسئولیت در هنگام نامزدی برای مجلس سنا باشد
[ترجمه ترگمان]برایان می گوید که gubernatorial incumbency می تواند هم در زمان رقابت برای مجلس سنا هم یک امتیاز و هم برای مسئولیت باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In his present incumbency he takes a company into its twelfth season this spring looking remarkably solid and healthy.
[ترجمه گوگل]در سمت فعلی خود، او یک شرکت را وارد فصل دوازدهم خود در بهار امسال می کند که به طور قابل توجهی قوی و سالم به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر او یک شرکت را در فصل دوازدهم خود قرار می دهد که به طور قابل ملاحظه ای جامد و سالم به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Jonathan, with the advantages of presidential incumbency, has also announced that he will run.
[ترجمه گوگل]جاناتان نیز با امتیازات ریاست جمهوری اعلام کرده است که نامزد خواهد شد
[ترجمه ترگمان]جاناتان با مزایای of ریاست جمهوری اعلام کرده است که فرار خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Certificate of Incumbency and Authority.
[ترجمه گوگل]گواهی تصدی و اختیار
[ترجمه ترگمان]گواهی صلاحیت و مرجع
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This attitude is long-standing and transcends party lines, having more to do with incumbency than partisanship.
[ترجمه گوگل]این نگرش دیرینه است و از خطوط حزبی فراتر می‌رود و بیشتر به مقام‌داری مربوط می‌شود تا حزب‌گرایی
[ترجمه ترگمان]این نگرش بلند ایستادن و فراتر رفتن از خطوط حزبی است، که بیشتر با incumbency نسبت به هواداری تعصب آمیز به کار می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. This city is named the nation's finance centre, and its economic development relies on bank incumbency and foreign trade to a great extent.
[ترجمه گوگل]این شهر به عنوان مرکز مالی کشور نامگذاری شده است و توسعه اقتصادی آن تا حد زیادی متکی بر امور بانکی و تجارت خارجی است
[ترجمه ترگمان]این شهر مرکز مالی کشور نامیده می شود و توسعه اقتصادی آن تا حد زیادی متکی بر incumbency بانکی و تجارت خارجی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The dollar's attractions as a bolthole are partly a benefit of incumbency.
[ترجمه گوگل]جذابیت های دلار به عنوان یک پیچ و مهره تا حدودی از مزایای این سمت است
[ترجمه ترگمان]جاذبه های دلار به عنوان یک bolthole تا حدودی سود of هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Some say that Mr Maliki's Dawa will do badly, whatever the advantages of incumbency.
[ترجمه گوگل]برخی می گویند که حزب الدعوه مالکی، فارغ از مزیت های تصدی، بد عمل خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]برخی می گویند که دعوت آقای مالکی به شدت عمل خواهد کرد، صرف نظر از مزایای این کار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Conclusion The blood fat and blood sugar abnormal relevance ratio of the incumbency staff increases with the age.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری نسبت ارتباط غیرطبیعی چربی خون و قند خون کارکنان مستقر با افزایش سن افزایش می‌یابد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری نسبت تورم خون و میزان ارتباط غیر عادی قند خون، با گذشت زمان افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The vice - presider Zhuang Xiamiao read the club rules, which defined the right and incumbency of members.
[ترجمه گوگل]نایب رئیس ژوانگ شیامیائو قوانین باشگاه را خواند که حق و مسئولیت اعضا را مشخص می کرد
[ترجمه ترگمان]The - Xiamiao، قوانین باشگاه را که حق و مشروعیت اعضا را تعریف می کند، خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This has added to the already awesome power of incumbency .
[ترجمه گوگل]این به قدرت فوق‌العاده تصدی این سمت افزوده است
[ترجمه ترگمان]این مساله به قدرت عالی already افزوده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وظیفه (اسم)
assignment, service, function, office, task, work, duty, obligation, role, incumbency, taskwork

تصدی (اسم)
charge, leadership, authority, commission, tenure, incumbency, chairmanship, management

عهده داری (اسم)
charge, incumbency

وجوب (اسم)
incumbency

لزوم (اسم)
supply, incumbency, need, necessity, indigence, requisiteness

تخصصی

[حقوق] تصدی، دوره تصدی، حیطه اختیار، وجوب، لزوم

انگلیسی به انگلیسی

• quality of being incumbent; office or position of an incumbent; something which is incumbent

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : incumbency / incumbent
✅️ صفت ( adjective ) : incumbent
✅️ قید ( adverb ) : _

بپرس