1. they inculcate their childern with a suspicion for foreigners
آنان سو ظن نسبت به خارجی ها را در مغز بچه های خود می پرورانند.
2. to inculcate in the students a respect for the rights of others
احترام به حقوق دیگران را در فکر دانش آموزان پروراندن
3. We have tried to inculcate a feeling of citizenship in youngsters.
[ترجمه گوگل]ما سعی کرده ایم احساس شهروندی را در جوانان القا کنیم
[ترجمه ترگمان]ما تلاش کرده ایم که احساس شهروندی در جوانان را القا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I try to inculcate a sense of responsibility in my children.
[ترجمه گوگل]سعی می کنم احساس مسئولیت را در فرزندانم ایجاد کنم
[ترجمه ترگمان]سعی می کنم احساس مسیولیت در فرزندانم را القا کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Great care was taken to inculcate the values of nationhood and family.
[ترجمه گوگل]برای تلقین ارزش های ملیت و خانواده دقت زیادی صورت گرفت
[ترجمه ترگمان]مراقبت زیادی برای القای ارزش های خانواده و خانواده به کار گرفته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The aim is to inculcate business people with an appreciation of different cultures.
[ترجمه گوگل]هدف این است که افراد تجاری را با قدردانی از فرهنگ های مختلف پرورش دهیم
[ترجمه ترگمان]هدف این است که افراد کسب وکار را با قدردانی از فرهنگ های مختلف جا به جا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Our football coach has worked hard to inculcate a team spirit in/into the players.
[ترجمه گوگل]مربی فوتبال ما سخت کار کرده است تا روحیه تیمی را در بازیکنان القا کند
[ترجمه ترگمان]مربی فوتبال ما سخت تلاش کرده است تا روحیه تیمی را به بازیکنان تبدیل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I have tried to inculcate in my pupils an attitude of intelligent laziness.
[ترجمه گوگل]من سعی کرده ام نگرش تنبلی هوشمندانه را در دانش آموزانم ایجاد کنم
[ترجمه ترگمان]من سعی کرده ام که از تنبلی و تنبلی چشم بپوشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. However hard parents try to inculcate a sense of responsibility in their children, the habits of childhood die hard.
[ترجمه گوگل]هر چقدر والدین سخت کوشند که احساس مسئولیت را در فرزندان خود بیاورند، عادت های دوران کودکی به سختی از بین می روند
[ترجمه ترگمان]با این حال، والدین سخت تلاش می کنند احساس مسئولیت را در فرزندان خود ایجاد کنند، عادات دوران کودکی سخت می میرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The effort to inculcate ethical behavior without religious faith seems one of the great fiascoes of the modern age.
[ترجمه گوگل]تلاش برای القای رفتار اخلاقی بدون ایمان دینی یکی از شکست های بزرگ عصر مدرن به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]تلاش برای القای رفتار اخلاقی بدون ایمان مذهبی یکی از the بزرگ عصر مدرن به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. How does art develop individual potential and inculcate values?
[ترجمه گوگل]چگونه هنر پتانسیل فردی را توسعه می دهد و ارزش ها را تلقین می کند؟
[ترجمه ترگمان]چگونه هنر به رشد پتانسیل فردی و القای ارزش ها کمک می کند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. We name the actions which colleges administer and inculcate the students as restraint actions.
[ترجمه گوگل]ما اقداماتی را که کالج ها انجام می دهند و به دانش آموزان تلقین می کنند به عنوان اقدامات محدود کننده نام می بریم
[ترجمه ترگمان]ما اقداماتی را که دانشکده ها انجام می دهند را نام می بریم و دانش آموزان را به عنوان اعمال محدودیت جا به جا می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. First of all, inculcate the army ethos and values.
[ترجمه گوگل]اول از همه، اخلاق و ارزش های ارتش را تلقین کنید
[ترجمه ترگمان]اول از همه، اخلاق و ارزش های ارتش را جا به جا کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. In short, we should inculcate the young people with the spirit of communism.
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، ما باید روح کمونیسم را به جوانان تلقین کنیم
[ترجمه ترگمان]خلاصه، ما باید جوانان را با روح کمونیسم به جا بگذاریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. They fail to inculcate student with love of knowledge.
[ترجمه گوگل]آنها نمی توانند دانش آموز را با عشق به دانش تلقین کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها نمی توانند دانش آموزان را با عشق به دانش جا به جا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید