incorrupt

/ˌɪnkəˈrʌpt//ˌɪnkəˈrʌpt/

معنی: درست، درستکار کردن، فاسد نشده، صحیح و بی عیب، درستکار کردن
معانی دیگر: (مهجور) ناپوسیده، ناآلوده، (از نظر اخلاقی) نافاسد، پاک نهاد، رشوه نگیر، درستکار، (متن) بی اشتباه، پاک کردن، سالم کردن

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: free from corruption, taint, or error.
مشابه: immaculate

جمله های نمونه

1. These bodies can not be considered truly incorrupt since the tissues are transformed into another substance.
[ترجمه گوگل]این اجسام را نمی توان واقعاً فاسد در نظر گرفت زیرا بافت ها به ماده دیگری تبدیل می شوند
[ترجمه ترگمان]این اجساد را نمی توان واقعا incorrupt در نظر گرفت چون بافت ها به ماده ای دیگر تبدیل می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The qualities of loyalty, discipline, justice, incorrupt, civilization have the connection of the law.
[ترجمه گوگل]صفات وفاداری، انضباط، عدالت، فاسد، تمدن با قانون ارتباط دارد
[ترجمه ترگمان]ویژگی های وفاداری، نظم، عدالت، incorrupt، تمدن، ارتباط این قانون را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. School incorruption education is the main path that trains the incorrupt consciousness and fair justice character of teenager, can also result the social culture to be incorrupt.
[ترجمه گوگل]آموزش فساد در مدارس اصلی ترین مسیری است که شعور فاسد و منش عدالت خواهانه نوجوان را تربیت می کند و می تواند فرهنگ اجتماعی را نیز نافساد کند
[ترجمه ترگمان]تحصیل School مسیری اصلی است که هوشیاری کامل و شخصیت منصفانه نوجوانان را آموزش می دهد و می تواند به فرهنگ اجتماعی نیز تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The concept of public servant which treated incorrupt construction as its main point is the logical start of anti-corruption campaign theory.
[ترجمه گوگل]مفهوم کارمند دولتی که ساخت و سازهای نادرست را به عنوان نقطه اصلی خود در نظر می گرفت، شروع منطقی تئوری کمپین مبارزه با فساد است
[ترجمه ترگمان]مفهوم خدمتکار عمومی که با ساخت incorrupt به عنوان نقطه اصلی خود عمل می کند، شروع منطقی نظریه مبارزه با فساد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Incorrupt government; Incorrupt government culture; State-owned enterprise.
[ترجمه گوگل]دولت فاسد؛ فرهنگ نابسامان دولتی؛ شرکت دولتی
[ترجمه ترگمان]دولت Incorrupt؛ فرهنگ دولت Incorrupt؛ شرکت دولتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The object of incorrupt politics is defined in terms of the rights for exercising public powers according to law.
[ترجمه گوگل]موضوع سیاست فاسد بر حسب حقوق اعمال اختیارات عمومی طبق قانون تعریف می شود
[ترجمه ترگمان]هدف سیاست incorrupt از لحاظ حقوقی برای اعمال قدرت عمومی طبق قانون تعیین شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is very important to carry out incorrupt education among college students.
[ترجمه گوگل]انجام آموزش های نادرست در بین دانشجویان بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]این بسیار مهم است که آموزش incorrupt را در میان دانشجویان کالج انجام دهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. First, it is demand for building up incorrupt, hardworking and efficient government.
[ترجمه گوگل]اول، تقاضا برای ایجاد دولت فاسد، سخت کوش و کارآمد است
[ترجمه ترگمان]اول، تقاضا برای ساخت incorrupt، سخت کوش و کارآمد است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The construction of the incorrupt politics is a profound and extensive social activity, which is believed to base on the context of social motives.
[ترجمه گوگل]ساختن سیاست فاسد یک فعالیت اجتماعی عمیق و گسترده است که اعتقاد بر این است که بر بستر انگیزه های اجتماعی استوار است
[ترجمه ترگمان]ساختار سیاست incorrupt یک فعالیت اجتماعی عمیق و گسترده است که بر مبنای انگیزه های اجتماعی استوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Incorrupt government management: supervisors can not take part in any activity which may influence carrying out supervision tasks fairly.
[ترجمه گوگل]مدیریت دولتی فاسد: ناظران نمی توانند در هیچ فعالیتی که ممکن است بر انجام وظایف نظارتی به طور عادلانه تأثیر بگذارد شرکت کنند
[ترجمه ترگمان]مدیریت دولتی Incorrupt: ناظران نمی توانند در هر فعالیتی شرکت کنند که ممکن است به طور عادلانه وظایف نظارت را انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Augustine, which had been built upon his recommendations and which has for many centuries enshrined his incorrupt body.
[ترجمه گوگل]آگوستین، که بر اساس توصیه های او ساخته شده بود و برای قرن ها بدن فاسد او را حفظ کرده است
[ترجمه ترگمان]سنت آگوستین که بنا به توصیه های او بنا شده است و چندین قرن است که جسد incorrupt را از آن خود کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Osanna of Mantua, the marks became quite pronounced after her death, as verified by her incorrupt hands and feet.
[ترجمه گوگل]اوسانا از مانتوا، این علائم پس از مرگ او کاملاً مشخص شد، همانطور که توسط دست ها و پاهای فاسد او تأیید شد
[ترجمه ترگمان]پس از مرگ او، علائم آن پس از مرگش کاملا مشخص شد و با دست و پای her تایید شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Incorrupt cultural construction is the combination of cultural construction and incorrupt construction, and also a new-style cultural construction.
[ترجمه گوگل]فرهنگ سازی نافساد ترکیبی از فرهنگ سازی و ساخت و ساز فساد ناپذیر و همچنین ساخت فرهنگی به سبک جدید است
[ترجمه ترگمان]ساخت فرهنگی Incorrupt ترکیبی از ساخت فرهنگی و ساخت وساز ساز و همچنین یک ساخت فرهنگی سبک جدید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Zhou Enlai's anti-corruption campaign theory sets a good example of the incorrupt construction of modern society.
[ترجمه گوگل]تئوری کمپین ضد فساد ژو انلای نمونه خوبی از ساخت نابسامان جامعه مدرن است
[ترجمه ترگمان]تیوری مبارزه با فساد ژو Enlai نمونه خوبی از ساختار incorrupt جامعه مدرن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درست (صفت)
right, upright, straight, true, perfect, genuine, correct, out-and-out, accurate, exact, valid, just, authentic, even, whole, entire, trustworthy, straightforward, plumb, veracious, legitimate, conscionable, orthodox, incorrupt, indefectible, integral, leveling, well-advised

درست کار کردن (صفت)
incorrupt

فاسد نشده (صفت)
incorruptible, incorrupt

صحیح و بی عیب (صفت)
incorrupt

درست کار کردن (فعل)
incorrupt

انگلیسی به انگلیسی

• not corrupt, morally pure, honest; impossible to corrupt; perfect; pure, innocent

پیشنهاد کاربران

بپرس