صفت ( adjective )
مشتقات: inconveniently (adv.)
مشتقات: inconveniently (adv.)
• (1) تعریف: causing extra effort or time.
• مترادف: bothersome, discommodious, troublesome
• متضاد: convenient, handy
• مشابه: awkward, burdensome, difficult, irksome, pesky, tiresome, trying, unhandy, vexing
• مترادف: bothersome, discommodious, troublesome
• متضاد: convenient, handy
• مشابه: awkward, burdensome, difficult, irksome, pesky, tiresome, trying, unhandy, vexing
- There are no supermarkets near us, so shopping is somewhat inconvenient.
[ترجمه گوگل] هیچ سوپرمارکتی در نزدیکی ما وجود ندارد، بنابراین خرید تا حدودی ناخوشایند است
[ترجمه ترگمان] در نزدیکی ما سوپر مارکت وجود ندارد، بنابراین خرید کمی نامناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در نزدیکی ما سوپر مارکت وجود ندارد، بنابراین خرید کمی نامناسب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: not timely or appropriate.
• مترادف: ill-timed, inappropriate, inopportune, unfitting, unseasonable, unsuitable, untimely
• متضاد: convenient
• مشابه: out of place
• مترادف: ill-timed, inappropriate, inopportune, unfitting, unseasonable, unsuitable, untimely
• متضاد: convenient
• مشابه: out of place
- His arrival at dinner time was inconvenient.
[ترجمه گوگل] ورود او به وقت شام ناخوشایند بود
[ترجمه ترگمان] آمدن او به موقع شام نامناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آمدن او به موقع شام نامناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: not easily accessible.
• متضاد: convenient
• مشابه: distant, remote
• متضاد: convenient
• مشابه: distant, remote
- Being on a one-way street with little parking makes the restaurant somewhat inconvenient.
[ترجمه گوگل] قرار گرفتن در یک خیابان یک طرفه با پارکینگ کم، رستوران را تا حدودی ناخوشایند می کند
[ترجمه ترگمان] بودن در یک خیابان با یک خیابان کوچک باعث می شود که رستوران کمی نامناسب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بودن در یک خیابان با یک خیابان کوچک باعث می شود که رستوران کمی نامناسب باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید