معنی: ناپرهیزکار، ناخوددارمعانی دیگر: بی بند و بار، ناخوددار (به ویژه در امور جنسی)، ناخویشتن دار، شهوتران، (ناتوان در نگه داشتن چیزی درون خود) ناگنجا، (قدیمی) بی تاءخیر، فورا، بی درنگ
• (1)تعریف: incapable of controlling urination and defecation.
• (2)تعریف: not restrained or controlled. • متضاد: continent
جمله های نمونه
1. the incontinent man's stare at the girls
نگاه های خیره ی مرد شهوت پرست به دختران
2. he is incontinent of jealousy and hatred
او قادر به داشتن حسادت و کینه نیست.
3. People often become incontinent when they get very old.
[ترجمه شان] بیشتر مردم هنگامی که خیلی پیر می شوند، بی اختیار و ( ناتوان از نگهداشتن چیزی درون خود ) ، میشوند.
|
[ترجمه گوگل]افراد معمولاً وقتی خیلی پیر می شوند دچار بی اختیاری می شوند [ترجمه ترگمان]مردم اغلب وقتی که خیلی پیر می شوند، incontinent می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Many of our patients are incontinent.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیماران ما بی اختیار هستند [ترجمه ترگمان]بسیاری از بیماران ما incontinent هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Many of our elderly patients are incontinent.
[ترجمه گوگل]بسیاری از بیماران مسن ما بی اختیار هستند [ترجمه ترگمان]بسیاری از بیماران سالخورده ما incontinent هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. His diseased bladder left him incontinent.
[ترجمه گوگل]مثانه بیمار او را بی اختیار کرد [ترجمه ترگمان]مثانه بیمارش بیشتر بهش شلیک کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. A person who is constipated may also be incontinent of faeces because there is leaking around the hard mass.
[ترجمه گوگل]فردی که یبوست دارد نیز ممکن است مدفوع خود را بی اختیار کند زیرا در اطراف توده سفت نشتی وجود دارد [ترجمه ترگمان]کسی که constipated است ممکن است incontinent از مدفوع باشد، زیرا در اطراف توده hard چکه می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She would never wear rubber unless she became incontinent or was taking a course in scuba diving for women.
[ترجمه گوگل]او هرگز لاستیک نمی پوشید مگر اینکه بی اختیاری می کرد یا دوره غواصی زنان را می گذراند [ترجمه ترگمان]او هرگز نمی توانست از لاستیک استفاده کند مگر اینکه به incontinent تبدیل شود و یا در غواصی با آب غواصی کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Families with elderly, incontinent parents, may care to know that waterproof bedding can be purchased from this company.
[ترجمه گوگل]خانواده هایی که دارای والدین مسن و بی اختیاری هستند، ممکن است توجه داشته باشند که ملافه های ضد آب را می توان از این شرکت خریداری کرد [ترجمه ترگمان]خانواده هایی که دارای والدین مسن و incontinent هستند ممکن است از این موضوع آگاه باشند که بس تر ضد آب را می توان از این شرکت خریداری کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Inevitably, the incontinent patient needs cleaning and drying at very frequent intervals, to prevent infections such as cystitis.
[ترجمه گوگل]به ناچار، بیمار بی اختیار برای جلوگیری از عفونت هایی مانند سیستیت، نیاز به تمیز کردن و خشک کردن در فواصل زمانی بسیار زیاد دارد [ترجمه ترگمان]بیمار incontinent به طور قطع نیاز به تمیز کردن و خشک کردن در فواصل مکرر دارد تا از عفونت مانند cystitis جلوگیری کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The underground water was exhausted by incontinent use.
[ترجمه گوگل]آب زیرزمینی در اثر استفاده بی اختیار تمام شد [ترجمه ترگمان]آب زیرزمینی با استفاده incontinent خسته شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Is middleaged woman pee incontinent how be to return a responsibility? With what to medication?
[ترجمه گوگل]آیا زن میانسال بی اختیار ادرار می کند چگونه می توان مسئولیت را برگرداند؟ با چه دارویی [ترجمه ترگمان]زن میان میان، همیشه به این که مسئولیت رو به عهده بگیره چطور باید مسئولیت رو به عهده بگیره؟ با چی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Relieve oneself is not had in fit incontinent reach bite broken tongue, the body is extremely rare and traumatic.
[ترجمه گوگل]تسکین خود را در مناسب بی اختیاری دسترسی به گاز گرفتن زبان شکسته نداشت، بدن بسیار نادر و آسیب زا است [ترجمه ترگمان]تسکین دادن خود برای تسکین دادن به زبان شکسته، بدن به شدت نادر و آسیب دیده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Perhaps she didn't drink anything before she went to bed because she was worried she was getting incontinent.
[ترجمه گوگل]شاید قبل از رفتن به رختخواب چیزی ننوشیده بود زیرا نگران بی اختیاری بود [ترجمه ترگمان]شاید قبل از اینکه به رختخواب برود چیزی نمی نوشید، چون نگران بود که او را از بازی در بیاورند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ناپرهیزکار (صفت)
impious, incontinent
ناخوددار (صفت)
unrestrained, incontinent
انگلیسی به انگلیسی
• unrestrained, lacking self-control; unable to control urination or defecation (medicine) someone who is incontinent is unable to control their bladder or bowels.
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: Lacking self - restraint 💥 🔍 مترادف: Unrestrained ✅ مثال: His incontinent behavior at the party embarrassed his friends
[پزشکی] بی اختیار: ناتوان در نگهداری و کنترل ادرار و مدفوع
بی اختیاری ( ادرار )
1. عدم توانای در کنترل ادرار و مدفوع having no or insufficient voluntary control over urination or defecation. 2. ضعیف النفس lacking self - restraint; uncontrolled. "the incontinent hysteria of the fans