inconstancy

/ˌɪnˈkɑːnstənsi//ɪnˈkɒnstənsi/

معنی: ناپایداری، تلون مزاج، بی ثباتی، عدم ثبات
معانی دیگر: عدم ثبات، ناپایداری، بی ثباتی، تلون مزاج

جمله های نمونه

1. It's inconstancy, but not inability, that's to be feared.
[ترجمه گوگل]این ناپایداری است، اما ناتوانی نیست، باید از آن ترسید
[ترجمه ترگمان]این inconstancy، اما نه از ناتوانی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His inconstancy infuriated liberals, who felt betrayed, and Republicans, whose positions he seemed to be stealing.
[ترجمه گوگل]بی ثباتی او باعث خشم لیبرال ها شد که احساس می کردند به آنها خیانت شده است و جمهوری خواهانی که به نظر می رسید مواضع آنها را می دزدد
[ترجمه ترگمان]بی ثباتی او، لیبرال ها را، که به خود خیانت کرده بودند، و جمهوری خواهان، که موقعیت او به نظر می رسید دزدی کرده است، برانگیخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. But maybe this ideal state of inconstancy we advocate only makes for fitter participants in capitalism.
[ترجمه گوگل]اما شاید این وضعیت ایده‌آل بی‌ثباتی که ما از آن دفاع می‌کنیم، فقط برای شرکت‌کنندگان مناسب‌تری در سرمایه‌داری ایجاد می‌کند
[ترجمه ترگمان]اما شاید این وضعیت ایده آل بی ثباتی و بی ثباتی است که ما فقط برای شرکت کنندگان مناسب تر در سرمایه داری فراهم می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It must be a confession of his inconstancy and confirm their separation forever.
[ترجمه گوگل]این باید اعتراف به عدم ثبات او باشد و جدایی آنها را برای همیشه تایید کند
[ترجمه ترگمان]این باید یک اعتراف از inconstancy باشد و برای همیشه separation را تایید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. There is nothing in this world constant, but inconstancy. —Jonathan Swift.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز در این دنیا ثابت نیست، جز بی ثباتی - جاناتان سویفت
[ترجمه ترگمان]در این دنیا هیچ چیز ثابت نیست، اما بی ثباتی! - جاناتان سویفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The Inconstancy of social thoughts in western urban planning gives some references for us.
[ترجمه گوگل]ناهماهنگی افکار اجتماعی در شهرسازی غرب، ارجاعاتی به ما می دهد
[ترجمه ترگمان]تمرکز افکار اجتماعی در برنامه ریزی شهری غربی برخی از منابع را به ما می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. On the other hand, inconstancy often results in failure.
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، عدم ثبات اغلب منجر به شکست می شود
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، بی ثباتی و تزلزل اغلب منجر به شکست می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Thus, just as earlier theories have explained the mobility of the continents. So hot spots may explain their mutability (inconstancy).
[ترجمه گوگل]بنابراین، همانطور که نظریه های قبلی تحرک قاره ها را توضیح داده اند بنابراین نقاط داغ ممکن است تغییرپذیری (ناپایداری) آنها را توضیح دهد
[ترجمه ترگمان]بنابراین، همان طور که نظریه های قبلی تحرک قاره ها را توضیح داده اند بنابراین، نقاط داغ ممکن است تغییرپذیری آن ها را توضیح دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Constancy is therefore inconstancy held in check and confined to the same object.
[ترجمه گوگل]بنابراین ثبات ناپایداری است که در کنترل و محدود به همان شی است
[ترجمه ترگمان]بنابراین بی ثباتی و بی ثباتی به خاطر همین است که به یک هدف محدود و منحصر به فرد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Inconstancy of life is the constant theme in Chinese and Japanese literary classics.
[ترجمه گوگل]بی ثباتی زندگی موضوع ثابت کلاسیک های ادبی چینی و ژاپنی است
[ترجمه ترگمان]Inconstancy زندگی یک موضوع ثابت در آثار کلاسیک ادبی چینی و ژاپنی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Inconstancy is the cause of disaster, which results in separation and death.
[ترجمه گوگل]بی ثباتی عامل فاجعه است که منجر به جدایی و مرگ می شود
[ترجمه ترگمان]Inconstancy علت فاجعه است که منجر به جدایی و مرگ می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Without this solid foundation, thinking about inconstancy, stress, or not - self can get really disorienting.
[ترجمه گوگل]بدون این پایه مستحکم، فکر کردن به بی ثباتی، استرس یا نبودن - خود می تواند واقعاً منحرف شود
[ترجمه ترگمان]بدون این پایه و اساس محکم، فکر کردن در مورد بی ثباتی، استرس، یا عدم اعتماد به نفس می تواند واقعا گمراه کننده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Thus just as earlier theories have explained the mobility of the continents, so hot spots may explain their mutability (inconstancy).
[ترجمه گوگل]بنابراین همانطور که تئوری های قبلی تحرک قاره ها را توضیح داده اند، نقاط داغ نیز ممکن است تغییرپذیری (ناپایداری) آنها را توضیح دهند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، همانطور که تیوریهای اولیه تحرک قاره ها را توضیح داده اند، بنابراین نقاط داغ ممکن است تغییرپذیری آن ها را توضیح دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Its inconstancy and low gain makes that it is only present in 50 % of the subjects.
[ترجمه گوگل]عدم ثبات و بهره کم آن باعث می شود که فقط در 50 درصد از افراد وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]بی ثباتی آن و سود پایین آن باعث می شود که تنها در ۵۰ % از سوژه ها حضور داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In contrast, inconstancy often results in failure.
[ترجمه گوگل]در مقابل، عدم ثبات اغلب منجر به شکست می شود
[ترجمه ترگمان]در مقابل، بی ثباتی و بی ثباتی اغلب منجر به شکست می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناپایداری (اسم)
transience, variation, evanescence, inconstancy

تلون مزاج (اسم)
whim, whimsy, flightiness, whimsey, inconstancy, whigmaleerie

بی ثباتی (اسم)
tergiversation, transience, variation, fluctuation, inconsistency, mutability, inconstancy, instability

عدم ثبات (اسم)
weakness, inconstancy

انگلیسی به انگلیسی

• lack of constancy, changeability, fickleness

پیشنهاد کاربران

بپرس