inconsiderable

/ˌɪnkənˈsɪdrəbl̩//ˌɪnkənˈsɪdrəbl̩/

معنی: عرضی، خرد، جزئی، ناچیز، بی اهمیت، نا قابل
معانی دیگر: غیرقابل ملاحظه، نادربایست

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inconsiderably (adv.), inconsiderableness (n.)
• : تعریف: too small or valueless to be worthy of attention; insignificant.
مشابه: insignificant

جمله های نمونه

1. We have spent a not inconsiderable amount of money on the project already.
[ترجمه گوگل]ما در حال حاضر مبلغ غیر قابل ملاحظه ای را برای این پروژه هزینه کرده ایم
[ترجمه ترگمان]ما در حال حاضر مقدار قابل توجهی از پول را صرف این پروژه کرده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He has built up a not inconsiderable business empire.
[ترجمه گوگل]او یک امپراتوری تجاری غیر قابل چشم پوشی ایجاد کرده است
[ترجمه ترگمان]او یک امپراطوری تجاری غیرقابل اعتنا ساخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The production costs are a not inconsiderable £8 million.
[ترجمه گوگل]هزینه تولید 8 میلیون پوند ناچیز است
[ترجمه ترگمان]هزینه های تولید کم تر از ۸ میلیون پوند نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In this study there was the not inconsiderable problem of a white researcher seeking out black people.
[ترجمه گوگل]در این مطالعه مشکل غیر قابل چشم پوشی یک محقق سفیدپوست که به دنبال سیاه پوستان بود وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در این تحقیق، یک مساله ناچیز از یک پژوهشگر سفید که به دنبال افراد سیاه پوست بود وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. In politics, this is no inconsiderable skill.
[ترجمه گوگل]در سیاست، این مهارت غیر قابل ملاحظه ای نیست
[ترجمه ترگمان]در سیاست، این یک مهارت ناچیز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Which was, she congratulated herself, a not inconsiderable amount of information.
[ترجمه گوگل]او به خودش تبریک گفت که حجم اطلاعات ناچیز بود
[ترجمه ترگمان]او به خودش تبریک گفت، مقدار قابل توجهی اطلاعات
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was a not inconsiderable artist, illustrating many of his own books.
[ترجمه گوگل]او هنرمندی غیر قابل چشم پوشی بود که بسیاری از کتاب های خودش را تصویرگری می کرد
[ترجمه ترگمان]او یک هنرمند inconsiderable بود که بسیاری از کتاب های خود را نشان می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Anyone in the region faces a not inconsiderable risk of getting the disease.
[ترجمه گوگل]هر کسی در منطقه با خطر غیر قابل ملاحظه ای برای ابتلا به این بیماری روبرو است
[ترجمه ترگمان]هر کسی که در این منطقه وجود داشته باشد در خطر ابتلا به این بیماری قرار ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Exporting may involve a not inconsiderable investment of resources.
[ترجمه گوگل]صادرات ممکن است مستلزم سرمایه گذاری غیر قابل ملاحظه ای از منابع باشد
[ترجمه ترگمان]صادر کنندگان ممکن است شامل یک سرمایه گذاری ناچیز از منابع شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. But that little ordinary inconsiderable moment of the whole process of the pursuit.
[ترجمه گوگل]اما آن لحظه معمولی کوچک و غیرقابل ملاحظه کل روند تعقیب
[ترجمه ترگمان]اما آن لحظه به نظر می رسید که آن لحظه جزیی از تمام روند تعقیب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He passed his life in an inconsiderable village.
[ترجمه گوگل]او در روستایی ناچیز زندگی خود را سپری کرد
[ترجمه ترگمان]زندگی خود را در یک روستای کوچک از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Yes, indeed, and received no inconsiderable pleasure from the sight.
[ترجمه گوگل]بله، در واقع، و هیچ لذت غیر قابل ملاحظه ای از دیدن دریافت نکردم
[ترجمه ترگمان]بله، واقعا و خیلی هم از این منظره لذت می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Her not inconsiderable talent is dwarfed by his.
[ترجمه گوگل]استعداد غیر قابل چشم پوشی او توسط او ضعیف شده است
[ترجمه ترگمان]او از این استعداد بی بهره است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Don't listen to his idea that is inconsiderable!
[ترجمه گوگل]به عقیده او که قابل ملاحظه نیست گوش نده!
[ترجمه ترگمان]به فکر اون گوش نده که خیلی inconsiderable
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عرضی (صفت)
accidental, transverse, lateral, transversal, latitudinal, dispensable, inconsiderable

خرد (صفت)
small, little, minim, tiny, pimping, minor, diminutive, petty, exiguous, inconsiderable, minuscule, minikin, pint-size, pint-sized

جزئی (صفت)
slight, small, little, immaterial, minute, inconspicuous, potty, paltry, partial, petty, remote, extrinsic, nominal, retail, negligible, fiddling, inappreciative, inconsiderable, peppercorn, imperceptible, inappreciable, peddling, snatchy, picayune, picayunish, piddling, rushy

ناچیز (صفت)
poor, little, vain, tiny, scrimp, trivial, straw, meager, potty, runty, negligible, fiddling, inconsiderable, insignificant, peppercorn, sparing, inconsequential, inappreciable, peddling, teeny, nugatory, picayune, piddling, pint-size, pint-sized, small-time

بی اهمیت (صفت)
immaterial, trifling, worthless, valueless, unmeaning, negligible, inconsiderable, unimportant, inconsequential, piddling, small-time, two-bit, weeny

نا قابل (صفت)
trifling, incapable, trivial, inconsiderable

تخصصی

[ریاضیات] ناچیز، بی اهمیت، جزئی

انگلیسی به انگلیسی

• small, not valuable, insignificant; unimportant, unworthy of attention, secondary
if you describe something as not inconsiderable, you mean that it is large.

پیشنهاد کاربران

💢 دوستان کلمات زیر همگی مترادف هم هستند:
🔘 Inconsequential
🔘 Unimportant
🔘 Insignificant
🔘 Trivial
🔘 Trifling
🔘 Nugatory
🔘 Inconsiderable
🔘 Inappreciable
🔘 Negligible
...
[مشاهده متن کامل]

🔘 Minor
🔘 Paltry
🔘 Petty
🔘 Immaterial
🔘 Slight
🔘 Lightweight
🔘 Worthless
✅ Definition:
👉 Describing something that is of little or no importance or value.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : _
✅️ صفت ( adjective ) : inconsiderate / inconsiderable
✅️ قید ( adverb ) : inconsiderately
افرادی که ملاحظه دیگران رو نمی کنند
مثلا
Our neighbors are inconsiderable and noisy

بپرس