incongruous

/ˌɪŋˈkɒŋruːəs//ɪnˈkɒŋɡrʊəs/

ناهمخوان، ناهمساز، ناهماهنگ، نامتوافق، ناسازگار، ناهمگن، نامناسب، ناجور، ناشایسته، بی مناسبت، نامتجانس

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: incongruously (adv.), incongruousness (n.)
(1) تعریف: not suitable or fitting; out of place.
مترادف: inappropriate, incongruent, unfitting, unsuitable
متضاد: congruous
مشابه: improper, odd, out of place, outlandish, strange, unbecoming

- Shorts were incongruous attire for this formal occasion.
[ترجمه گوگل] شورت برای این مراسم رسمی لباس نامتناسب بود
[ترجمه ترگمان] پسر شلوارکی برای این مراسم رسمی لباس ناجور پوشیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not blending together harmoniously.
مترادف: disparate, incompatible, mismatched, motley
متضاد: harmonious
مشابه: clashing, discordant, dissonant, divergent, odd, strange

- To my ear, the piece is a collection of incongruous notes.
[ترجمه گوگل] برای گوش من، این قطعه مجموعه ای از نت های نامتجانس است
[ترجمه ترگمان] در گوش من، این قطعه مجموعه ای از نوشته های متناقض است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He and she had incongruous tastes, and deciding on furnishings was always a difficult business.
[ترجمه گوگل] او و او سلیقه های نامتجانس داشتند و تصمیم گیری در مورد مبلمان همیشه یک کار دشوار بود
[ترجمه ترگمان] او و او سلیقه عجیبی داشتند و تصمیم گرفتند که اثاثیه خانه همیشه کار دشواری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not consistent.
مترادف: conflicting, incompatible, inconsistent
متضاد: congruent
مشابه: ajar, contradictory

- This statement was incongruous with his previous remarks.
[ترجمه گوگل] این اظهارات با اظهارات قبلی وی مغایرت داشت
[ترجمه ترگمان] این جمله با سخنان قبلی او نامتناسب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. incongruous colors
رنگ های ناجور (به هم نخور)

2. incongruous desires
خواسته های ناهمخوان

3. an incongruous story
داستانی پرتناقص

4. The new computer looked incongruous in the dark book-filled library.
[ترجمه گوگل]کامپیوتر جدید در کتابخانه تاریک پر از کتاب نامتجانس به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر جدید در کتابخانه تاریک و پر جنب و جوش به نظر نامناسب می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was incongruous to see a thief sitting there cheek by jowl with the policeman.
[ترجمه گوگل]دیدن دزدی که در کنار پلیس نشسته بود، ناهماهنگ بود
[ترجمه ترگمان]از دیدن یک دزد که پهلو به پهلوی پلیس نشسته بود ناسازگار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I found the scene somewhat incongruous.
[ترجمه گوگل]صحنه را تا حدودی نامتناسب دیدم
[ترجمه ترگمان]من صحنه را تا اندازه ای ناسازگار یافتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The new theatre looks utterly incongruous in its setting.
[ترجمه گوگل]تئاتر جدید در فضای خود کاملاً نامتجانس به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]تئاتر جدید به نظر کاملا متناقض به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It seems incongruous to have a woman as the editor of a men's magazine.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد ناهماهنگ است که یک زن سردبیر مجله مردانه باشد
[ترجمه ترگمان]به نظر نامناسب میاد که زنی به نام سردبیر مجله مردان داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The modern huge building looks incongruous in that old-fashioned village.
[ترجمه گوگل]ساختمان عظیم مدرن در آن روستای قدیمی نامتجانس به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]ساختمان عظیم امروزی در آن روستای قدیمی نامناسب به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Their voices sounded shrill and incongruous, violating the silence that was appropriate in the great dome of the forest.
[ترجمه گوگل]صداهایشان خنده دار و نامتجانس به نظر می رسید و سکوتی را که در گنبد بزرگ جنگل مناسب بود، نقض می کرد
[ترجمه ترگمان]صدای آن ها خشن و ناسازگار به گوش می رسید که در گنبد عظیم جنگل جای مناسبی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Despite its subject, Menzel adopts an apparently incongruous lyricism and humanity, and a delicate and underplayed comedy.
[ترجمه گوگل]منزل علیرغم موضوعش، از غزل و انسانیت ظاهراً نامتجانس و کمدی ظریف و کم بازی استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]با وجود این موضوع، Menzel یک کمدی ظاهرا نامناسب و انسانی، و یک کمدی ظریف و underplayed را می پذیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. As I gazed on this incongruous tableau, however, the scene gradually took on a more sinister aspect.
[ترجمه گوگل]با این حال، وقتی به این تابلوی نامتجانس خیره شدم، صحنه به تدریج جنبه شوم تری به خود گرفت
[ترجمه ترگمان]با این حال، همچنان که به این تابلو عجیب نگاه می کردم، صحنه به تدریج جنبه هولناکی به خود گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Except that it seemed incongruous and yet traditional - we are overloaded with tradition.
[ترجمه گوگل]با این تفاوت که به نظر می رسید نامتجانس و در عین حال سنتی است - ما مملو از سنت هستیم
[ترجمه ترگمان]با این تفاوت که به نظر متناقض و هنوز سنتی به نظر می رسید - ما بیش از حد معمول سنت هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It seemed incongruous having a dance-band at the funeral.
[ترجمه گوگل]داشتن یک گروه رقص در مراسم تشییع جنازه نامتناسب به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]به نظر ناجور میومد که یه گروه رقص توی مراسم تدفین باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• inconsistent; inharmonious; unsuitable, inappropriate
something that is incongruous seems strange because it does not fit in with the rest of the situation.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
His loud laughter was incongruous with the solemn atmosphere.
In a discussion about fashion, someone might say, “Those bright shoes are incongruous with the rest of the outfit. ”
A person might comment, “The serious tone of the meeting was interrupted by an incongruous joke. ”
( از لغات کتاب 1100 واژه 📚 )
🖊 توضیح: unusual or different from what is around or from what is generally happening:
🔍 مترادف: inappropriate
💡 معادل فارسی: نامناسب، ناجور
✅ مثال: The new computer looked incongruous in the dark book - filled library.
incongruous
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : _
اسم ( noun ) : incongruity
صفت ( adjective ) : incongruous
قید ( adverb ) : incongruously
ناهمگن - نچسب ( غیررسمی )
بی تناسب

بپرس