inconceivable

/ˌɪnkənˈsiːvəbl̩//ˌɪnkənˈsiːvəbl̩/

معنی: باور نکردنی، غیر ممکن، تصور نکردنی، غیر قابل ادراک
معانی دیگر: غیرقابل تصور، فهم ناپذیر، نااندیشیدنی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inconceivably (adv.), inconceivability (n.), inconceivableness (n.)
(1) تعریف: incapable of being imagined or understood; unthinkable.
مترادف: unimaginable, unthinkable
متضاد: conceivable
مشابه: impossible, out of the question

(2) تعریف: difficult to believe or find credible.
مترادف: incredible, unbelievable
مشابه: doubtful, far-fetched, impossible, suspect

جمله های نمونه

1. color is inconceivable to those born blind
برای کسانی که کور به دنیا آمده اند رنگ قابل ادراک نیست.

2. It's almost inconceivable that a handicapped girl is very independent and lives all alone.
[ترجمه گوگل]تقریبا غیرقابل تصور است که یک دختر معلول بسیار مستقل باشد و تنها زندگی کند
[ترجمه ترگمان]بعید است که یک دختر معلول بسیار مستقل باشد و تنها زندگی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She found the idea quite inconceivable.
[ترجمه گوگل]او این ایده را کاملا غیرقابل تصور یافت
[ترجمه ترگمان]کاملا باور نکردنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Colour is inconceivable to people born blind.
[ترجمه گوگل]رنگ برای افراد نابینا قابل تصور نیست
[ترجمه ترگمان]رنگ برای افرادی که کور به دنیا می آیند غیرقابل تصور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The idea that they might not win was inconceivable to them.
[ترجمه گوگل]این تصور که آنها ممکن است برنده نشوند برای آنها غیرقابل تصور بود
[ترجمه ترگمان]این فکر که ممکن است آن ها پیروز شوند، غیرقابل تصور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It is inconceivable that the minister was not aware of the problem.
[ترجمه گوگل]نمی توان تصور کرد که وزیر از مشکل آگاه نبوده است
[ترجمه ترگمان]غیرقابل تصور است که وزیر از مشکل آگاه نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It would be inconceivable for her to change her mind.
[ترجمه گوگل]برای او غیرقابل تصور است که نظرش را تغییر دهد
[ترجمه ترگمان]برای او غیرقابل تصور بود که نظرش را عوض کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It was inconceivable to me that Toby could have been my attacker.
[ترجمه گوگل]برای من غیرقابل تصور بود که توبی بتواند مهاجم من باشد
[ترجمه ترگمان]برای من غیرقابل درک بود که تو \"توبی\" مهاجم من بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He can't go on holiday alone; it's inconceivable.
[ترجمه گوگل]او نمی تواند به تنهایی به تعطیلات برود غیر قابل تصور است
[ترجمه ترگمان]به تنهایی نمی تواند به تعطیلات برود؛ غیرقابل تصور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This sort of work would have been inconceivable before the advent of microprocessors.
[ترجمه گوگل]این نوع کار قبل از ظهور ریزپردازنده ها قابل تصور نبود
[ترجمه ترگمان]این نوع کار قبل از ظهور of غیرقابل تصور خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It once seemed inconceivable to everyone that men should travel to the moon.
[ترجمه گوگل]زمانی برای همه غیرقابل تصور به نظر می رسید که مردان باید به ماه سفر کنند
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که همه مردان باید به ماه بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Then the inconceivable happened-I lost my job.
[ترجمه گوگل]سپس اتفاق غیرقابل تصوری رخ داد - من شغلم را از دست دادم
[ترجمه ترگمان]پس این اتفاق غیر ممکن افتاد - من شغلم رو از دست دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It is inconceivable that a man in such a powerful position could act so unwisely.
[ترجمه گوگل]غیرقابل تصور است که مردی در چنین موقعیت قدرتمندی بتواند چنین نابخردانه عمل کند
[ترجمه ترگمان]باور کردنی نیست که مردی در چنین موقعیت قدرتمندی بتواند چنین عملی را انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The thought of leaving her family was inconceivable to her.
[ترجمه گوگل]فکر ترک خانواده برای او غیرقابل تصور بود
[ترجمه ترگمان]فکر رفتن به خانواده اش غیرقابل تصور بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باور نکردنی (صفت)
discreditable, incredible, unbelievable, inconceivable

غیر ممکن (صفت)
impossible, inconceivable

تصور نکردنی (صفت)
inconceivable

غیر قابل ادراک (صفت)
inconceivable

تخصصی

[ریاضیات] غیر قابل فهم، غیر قابل تصور

انگلیسی به انگلیسی

• hard to comprehend, unthinkable, difficult to imagine; unbelievable
if you describe something as inconceivable, you think it cannot possibly happen or be true.

پیشنهاد کاربران

ورای تصور
غیرقابل درک
adjective
: impossible to imagine or believe : not conceivable
It's inconceivable ( to me ) that anyone could have survived such◀️ a violent crash.
◀️The fire caused an inconceivable amount of damage.
◀️After coming this far, to quit now would be inconceivable

بپرس