incomplete

/ˌɪnkəmˈpliːt//ˌɪnkəmˈpliːt/

معنی: ناقص، نا تمام، غیر کافی، انجام نشده
معانی دیگر: پایان نیافته، به سر نرسیده، ناکامل، کاستی دار، با کاستی، ناهماد (واروی: complete)، پر نشده، معیوب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: not complete; unfinished.
متضاد: complete, full, whole
مشابه: careless, partial, rough

(2) تعریف: in football, not having been caught.
متضاد: complete

- an incomplete forward pass
[ترجمه گوگل] یک پاس رو به جلو ناقص
[ترجمه ترگمان] یک عبور ناقص و رو به جلو،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: incompletely (adv.), incompleteness (n.), incompletion (n.)
• : تعریف: a grade given temporarily until a student has completed the requirements of a course.

- I got an incomplete in History because I have not yet finished the term paper.
[ترجمه گوگل] من در تاریخ ناقص گرفتم چون هنوز ترم را تمام نکرده ام
[ترجمه ترگمان] من در تاریخ ناقص شده ام، چون هنوز حرفم را تمام نکرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. in his opinion, a dinner is incomplete without pickles
به نظر او شام بدون ترشی کامل نیست.

2. because of his death, the book has remained incomplete
به خاطر مرگ او کتاب ناتمام مانده است.

3. This is, of necessity, a brief and incomplete account.
[ترجمه گوگل]این لاجرم یک گزارش مختصر و ناقص است
[ترجمه ترگمان]این، از ضرورت است، یک شرح مختصر و ناقص
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The decision was based on incomplete or inaccurate information.
[ترجمه گوگل]این تصمیم بر اساس اطلاعات ناقص یا نادرست بود
[ترجمه ترگمان]این تصمیم براساس اطلاعات ناقص یا نادرست بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Her collection remained incomplete.
[ترجمه گوگل]مجموعه او ناقص ماند
[ترجمه ترگمان]مجموعه او ناقص باقی ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Our holiday would be incomplete without some time on the tennis courts.
[ترجمه گوگل]تعطیلات ما بدون حضور در زمین های تنیس ناقص خواهد بود
[ترجمه ترگمان]تعطیلات ما بدون آن که مدتی در زمین های تنیس برگزار شود، ناقص خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Your article is incomplete.
[ترجمه گوگل]مقاله شما ناقص است
[ترجمه ترگمان]مقاله شما ناقص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. That's an incomplete victory.
[ترجمه گوگل]این یک پیروزی ناقص است
[ترجمه ترگمان]این یک پیروزی کامل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The report is incomplete; it does not include sales in France, for example.
[ترجمه گوگل]گزارش ناقص است؛ مثلاً شامل فروش در فرانسه نمی شود
[ترجمه ترگمان]این گزارش ناقص است؛ برای مثال، این گزارش شامل فروش در فرانسه نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The clearing of rubbish and drains is still incomplete.
[ترجمه گوگل]پاکسازی زباله و زهکشی هنوز کامل نیست
[ترجمه ترگمان]پاک سازی زباله و فاضلاب هنوز ناقص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The report has been criticized as inaccurate and incomplete.
[ترجمه گوگل]این گزارش به عنوان نادرست و ناقص مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]این گزارش به عنوان ناقص و ناقص مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Any view of Shostakovich is seriously incomplete without knowledge of these recordings.
[ترجمه گوگل]هرگونه نمایی از شوستاکوویچ بدون اطلاع از این ضبط ها به طور جدی ناقص است
[ترجمه ترگمان]هر دیدگاه از Shostakovich بدون اطلاع از این نوارها به طور جدی ناقص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We begin with a brief and necessarily incomplete review of UK statistics.
[ترجمه گوگل]ما با بررسی مختصر و لزوما ناقص آمار بریتانیا شروع می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما با مروری کوتاه و ضرورتا ناقص آمار بریتانیا شروع می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His novel was incomplete when he died.
[ترجمه گوگل]رمان او هنگام مرگ ناقص بود
[ترجمه ترگمان]وقتی مرد، رمان او ناتمام ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She had given me an incomplete list. One name was missing from it.
[ترجمه گوگل]او یک لیست ناقص به من داده بود یک نام از آن گم شده بود
[ترجمه ترگمان]اون یه لیست کامل بهم داده بود یک اسم از آن گم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناقص (صفت)
rudimentary, malformed, incorrect, faulty, defective, fragmentary, mutilate, half-baked, imperfect, incomplete, sketchy, skimpy, half, imperfective, manque, roughcast

نا تمام (صفت)
inconclusive, defective, imperfect, incomplete, unfinished, partial, incompleted, imperfective, roughcast

غیر کافی (صفت)
short, inadequate, skimp, incomplete, scanty

انجام نشده (صفت)
incomplete, irredenta

تخصصی

[ریاضیات] نا کامل، ناقص، ناتمام

انگلیسی به انگلیسی

• not whole; unfinished; imperfect; lacking some part, deficient
something that is incomplete does not have all the parts that it should have or has not been finished.
you can also use incomplete to describe something that is not as great in extent or degree as it could be.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : incompleteness / incomplete
✅️ صفت ( adjective ) : incomplete
✅️ قید ( adverb ) : incompletely
یک معنی دیگه هم داره، زمانی که در کالج به هر دلیلی دانشجو نتونه ادامه ترم رو بیاد سر کلاس، در صورت امکان میتونه یک incomplete بگیره , به این شکل میگن ( take an incomplete )
و در صورت موافقت استاد علاوه بر اینکه میتونه دیگه نیاد سر کلاس، ، یک بازه ای هم بیشتر از زمان اصلی ترم بهش وقت میدن تا امتحان و تکالیفشو ارائه کنه
...
[مشاهده متن کامل]

نا تمام
تمام نشده
Something that is incomplete is not yet finished, or does not have all the parts or details that it needs.
چیزی که ناتمام است هنوز تمام نشده است یا تمام قسمت ها یا جزئیات مورد نیاز را ندارد.

بپرس