incompetent

/ˌɪnˈkɑːmpətənt//ɪnˈkɒmpɪtənt/

معنی: نا شایسته، نا مناسب، بی کفایت، فاقد صلاحیت
معانی دیگر: بی عرضه، بی صلاحیت، بی جربزه، ناکارآمد، نالایق، ناشی، خامدست، بی مهارت، ناحاذق، (حقوق) فاقد اهلیت یا صلاحیت قانونی، (زمین شناسی - در مورد ساختارها و لایه های سنگی) فروریز، سست، آدم بی عرضه (به ویژه به واسطه ی کمبود عقلی)، غیر کافی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: lacking necessary knowledge or skills.
متضاد: able, adept, capable, competent, expert, proficient, virtuoso
مشابه: amateur, hopeless, inept

- The parents claimed that the teacher was incompetent and shouldn't be teaching.
[ترجمه m] والدین ادعا کردند که معلم فاقد صلاحیت بوده و نباید تدریس کند.
|
[ترجمه گوگل] والدین مدعی شدند که معلم بی کفایت است و نباید تدریس کند
[ترجمه ترگمان] والدین ادعا کردند که معلم بی کفایت است و نباید تدریس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was afraid that he would look incompetent if he tried out for the team.
[ترجمه محمد جواد] او می ترسید که بی لیاقت و بی کفایت به نظر برسد اگر سعی در ترک تیم کند
|
[ترجمه گوگل] او می ترسید که اگر برای تیم تلاش کند، ناتوان به نظر برسد
[ترجمه ترگمان] او می ترسید که اگر سعی کند تیم را ترک کند قابل اعتماد به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not legally able or qualified.
متضاد: competent
مشابه: irresponsible

- The man was found incompetent to stand trial.
[ترجمه roozbeh moradi] مرد برای حضور در دادگاه فاقد صلاحیت تشخیص داده شد.
|
[ترجمه گوگل] این مرد برای محاکمه ناتوان شناخته شد
[ترجمه ترگمان] اون مرد صلاحیت قضاوت کردن رو پیدا نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: incompetently (adv.)
(1) تعریف: someone who is incompetent.
متضاد: adept

(2) تعریف: someone who cannot legally be held responsible for his or her actions.

جمله های نمونه

1. an incompetent surgeon
جراح ناشی

2. the incompetent managers who made the company go bankrupt
مدیران نالایقی که شرکت را ورشکست کردند

3. the incompetent teacher turned the class into a circus
معلم بی عرضه کلاس را تبدیل به سیرک کرد.

4. a timorous, incompetent man
یک مرد کم جرئت و بی عرضه

5. usually husbands and wives are (considered) incompetent to testify in favor of each other
معمولا زن و شوهر صلاحیت گواهی دادن به سود یکدیگر را ندارند.

6. He wants the power to sack incompetent teachers.
[ترجمه گوگل]او قدرت اخراج معلمان نالایق را می خواهد
[ترجمه ترگمان]اون می خواد که این توانایی رو به دست بیاره که teachers رو گول بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He's incompetent, he'll have to go.
[ترجمه گوگل]او ناتوان است، باید برود
[ترجمه ترگمان]اون incompetent، باید بره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Lazy and incompetent police officers are letting the public down.
[ترجمه moldy] بی کفایتی و تنبلی افسران پلیس باعث سرافکندگی و نا امیدی مردم می شود
|
[ترجمه گوگل]افسران پلیس تنبل و بی کفایت مردم را ناامید می کنند
[ترجمه ترگمان]افراد تنبل و بی کفایت پلیس اجازه می دهند که مردم پایین بیایند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I know my boss considers me incompetent.
[ترجمه گوگل]می دانم که رئیسم مرا بی کفایت می داند
[ترجمه ترگمان] میدونم که رئیسم منو نالایق نشون میده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The employee was dismissed as incompetent.
[ترجمه گوگل]کارمند به عنوان بی کفایت اخراج شد
[ترجمه ترگمان]کارمند به عنوان نالایق مرخص شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He is incompetent at working with his hands.
[ترجمه گوگل]او در کار با دست ناتوان است
[ترجمه ترگمان] اون توی کار کردن با دستاش خیلی بی عرضه ست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is utterly incompetent at his job.
[ترجمه گوگل]او در کار خود کاملا بی کفایت است
[ترجمه ترگمان] اون به هیچ وجه تو کارش مهارت نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This whole sorry episode shows just how incompetent the government has become.
[ترجمه گوگل]تمام این قسمت متأسفانه نشان می دهد که دولت چقدر ناتوان شده است
[ترجمه ترگمان]این قسمت تاسف بار، نشان می دهد که دولت تا چه حد بی کفایت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. You may see yourself as useless, incompetent and blameworthy.
[ترجمه گوگل]ممکن است خود را بی فایده، بی کفایت و سرزنش کنید
[ترجمه ترگمان]ممکن است خودتان را به عنوان سرزنش و سزاوار سرزنش ببینید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He's an incompetent bungler.
[ترجمه گوگل]او یک سارق بی کفایت است
[ترجمه ترگمان]اون یه آدم بی عرضه به حساب میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He's incompetent and not worth keeping on.
[ترجمه گوگل]او ناتوان است و ارزش ادامه دادن ندارد
[ترجمه ترگمان]اون incompetent و ارزشش رو نداره که ادامه بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نا شایسته (صفت)
improper, indecent, unworthy, inapt, dishonorable, unbecoming, inapposite, unfit, unseemly, incompetent, unmeet

نا مناسب (صفت)
improper, malapropos, incompatible, foreign, inappropriate, inopportune, incommensurate, inapt, inutile, timeless, infelicitous, untoward, unfit, unsuitable, ill-sorted, unapt, inapplicable, incompetent, irrelative, maladapted, unrighteous, unhandsome, unmeet

بی کفایت (صفت)
incompetent, inefficient

فاقد صلاحیت (صفت)
incompetent, unqualified

تخصصی

[زمین شناسی] نامقاوم این اصطلاح برای یک لایه، سازند، سنگ یا ساختار سنگی به کار می رود که استحکام و انعطاف پذیری کافی برای حمل یک تراست و جا به جایی یک بار را ندارد
[حقوق] فاقد صلاحیت، فاقد اهلیت، محجور

انگلیسی به انگلیسی

• incapable person, incompetent person; one who is not legally qualified (law)
incapable; unfit, inadequate; inexpert; lacking power to act with legal effectiveness (law)
someone who is incompetent does their job badly.

پیشنهاد کاربران

بی لیاقت
“an incompetent fool آدم احمق و بی لیافت
ضغیف در سرویس دهی
نارس - نارسا
سرویکس نارس
incompetent cervix
ناشایست
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : incompetence / incompetent
✅️ صفت ( adjective ) : incompetent
✅️ قید ( adverb ) : incompetently
کم عقل
نا کار آمد
بی عرضه
فاقد مهارت ، فاید صلاحیت ، بی عرضه و ناشایست
درماندگی
suddenly, I feel incompetent
یه لحظه، احساس درماندگی کردم.
بی کفایت نالایق
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس