صفت ( adjective )
• (1) تعریف: lacking necessary knowledge or skills.
• متضاد: able, adept, capable, competent, expert, proficient, virtuoso
• مشابه: amateur, hopeless, inept
• متضاد: able, adept, capable, competent, expert, proficient, virtuoso
• مشابه: amateur, hopeless, inept
- The parents claimed that the teacher was incompetent and shouldn't be teaching.
[ترجمه m] والدین ادعا کردند که معلم فاقد صلاحیت بوده و نباید تدریس کند.|
[ترجمه گوگل] والدین مدعی شدند که معلم بی کفایت است و نباید تدریس کند[ترجمه ترگمان] والدین ادعا کردند که معلم بی کفایت است و نباید تدریس کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was afraid that he would look incompetent if he tried out for the team.
[ترجمه محمد جواد] او می ترسید که بی لیاقت و بی کفایت به نظر برسد اگر سعی در ترک تیم کند|
[ترجمه گوگل] او می ترسید که اگر برای تیم تلاش کند، ناتوان به نظر برسد[ترجمه ترگمان] او می ترسید که اگر سعی کند تیم را ترک کند قابل اعتماد به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: not legally able or qualified.
• متضاد: competent
• مشابه: irresponsible
• متضاد: competent
• مشابه: irresponsible
- The man was found incompetent to stand trial.
[ترجمه roozbeh moradi] مرد برای حضور در دادگاه فاقد صلاحیت تشخیص داده شد.|
[ترجمه گوگل] این مرد برای محاکمه ناتوان شناخته شد[ترجمه ترگمان] اون مرد صلاحیت قضاوت کردن رو پیدا نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: incompetently (adv.)
مشتقات: incompetently (adv.)
• (1) تعریف: someone who is incompetent.
• متضاد: adept
• متضاد: adept
• (2) تعریف: someone who cannot legally be held responsible for his or her actions.