incompetency

/ˌɪnˈkɑːmpətənsi//ɪnˈkɒmpɪtənsi/

معنی: نقص، نا درستی، نا شایستگی، عدم صلاحیت، نارسایی، بی کفایتی
معانی دیگر: incompetence ناشایستگی، حق

جمله های نمونه

1. The ruling of incompetency supported Costa Rica's interests in a way that a holding of material breach would not.
[ترجمه گوگل]حکم عدم صلاحیت از منافع کاستاریکا به گونه ای حمایت می کرد که نگهداری از نقض مادی نمی تواند
[ترجمه ترگمان]حاکم of منافع کاستاریکا را به گونه ای حمایت کرد که یک انبار مواد نقض شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The incompetency of the socialist society manifests itself in the fact that under prudent management the individual's interests do not agree with those of other individuals.
[ترجمه گوگل]بی کفایتی جامعه سوسیالیستی خود را در این واقعیت نشان می دهد که در مدیریت محتاطانه، منافع فرد با منافع افراد دیگر مطابقت ندارد
[ترجمه ترگمان]The جامعه سوسیالیستی، خود را در این واقعیت نشان می دهد که تحت مدیریت محتاطانه منافع فردی با افراد دیگر موافق نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The incompetency of the Articles of Confederation for the management of the affairs of the Union at home and abroad was demonstrated to them by the painful and mortifying experience of every day.
[ترجمه گوگل]بی کفایتی مواد کنفدراسیون برای اداره امور اتحادیه در داخل و خارج با تجربه دردناک و دردناک هر روز به آنها نشان داده شد
[ترجمه ترگمان]اصول چهارگانه اصول کنفدراسیون برای مدیریت امور مربوط به اتحادیه در خانه و خارج توسط تجربه دردناک و دردآور هر روز به آن ها نشان داده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Velopharyngeal incompetency defines as patients with essentially normal velopharyngeal structures, but they are unable to complete the velopharyngeal closure.
[ترجمه گوگل]ناکارآمدی ولوفارنکس به عنوان بیمارانی با ساختار ولوفارنکس اساساً طبیعی تعریف می شود، اما آنها قادر به تکمیل بسته شدن ولوفارنکس نیستند
[ترجمه ترگمان]Velopharyngeal incompetency، بیمارانی را که اساسا دارای ساختارهای velopharyngeal معمولی هستند، تعریف می کند، اما قادر نیستند بسته بودن velopharyngeal را تکمیل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I have suffered a martyrdom from their incompetency and caprice.
[ترجمه گوگل]من از ناتوانی و هوسبازی آنها به شهادت رسیده ام
[ترجمه ترگمان]من قربانی incompetency و هوس های آن ها شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. More recent cases demonstrate how the courts generally point to a number of factors in deeming incompetency.
[ترجمه گوگل]موارد اخیر نشان می دهد که چگونه دادگاه ها به طور کلی به تعدادی از عوامل در تشخیص عدم صلاحیت اشاره می کنند
[ترجمه ترگمان]موارد جدیدتر نشان می دهند که چگونه دادگاه ها به طور کلی به تعدادی از عوامل در deeming incompetency اشاره می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. To their sharpened minds it was easy to conjure pictures of all kinds of incompetency and blindness and indeed, cowardice.
[ترجمه گوگل]برای ذهن تیزبین آنها تجسم تصاویری از انواع بی کفایتی و کوری و در واقع بزدلی آسان بود
[ترجمه ترگمان]برای ذهن تیز آن ها این بود که تصاویر of و کورکورانه و در حقیقت بزدلی و بزدلی را بیان کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If you do not achieve on time, I cancel the job and hire a more competent guy, with no pay to you for incompetency.
[ترجمه گوگل]اگر به موقع به موفقیت نرسید، من کار را لغو می کنم و یک مرد شایسته تر را استخدام می کنم، بدون اینکه برای بی کفایتی به شما دستمزدی بدهم
[ترجمه ترگمان]اگر به زمان دست پیدا نمی کنید، شغل را لغو می کنم و یک فرد با صلاحیت بیشتری استخدام می کنم، بدون هیچ پرداختی به شما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The new secretary is still unthaudio-videoailable at could work single-handedly air conditioningquireitionfriend incompetency may cause her to lose the job.
[ترجمه گوگل]منشی جدید هنوز در دسترس نیست که بتواند به تنهایی کار کند تهویه مطبوع
[ترجمه ترگمان]این منشی جدید هنوز هم unthaudio است - videoailable می تواند به تنهایی می تواند باعث از دست دادن شغل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The authority of an agent may also be terminated by the mental incompetency of the principal or by his bankruptcy.
[ترجمه گوگل]صلاحیت نماینده ممکن است با عدم صلاحیت ذهنی اصیل یا ورشکستگی او نیز خاتمه یابد
[ترجمه ترگمان]قدرت یک نماینده همچنین ممکن است با the ذهنی مدیر یا ورشکستگی او فسخ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نقص (اسم)
defect, deficiency, weakness, blemish, mutilation, fault, handicap, imperfection, incompetence, incompetency

نا درستی (اسم)
cross, fault, improbity, dishonesty, inaccuracy, incompetence, incompetency, indecorum, inequity

ناشایستگی (اسم)
indecency, demerit, impropriety, inaptitude, incompetency, inconcinnity

عدم صلاحیت (اسم)
incompetence, incapacity, incompetency, disqualification, inexpedience, inexpediency

نارسایی (اسم)
incompetence, insufficiency, incompetency, inadequacy, insufficience

بی کفایتی (اسم)
incompetence, incompetency, inefficacy, inadequacy, inefficacity, inefficiency

تخصصی

[حقوق] عدم صلاحیت، عدم اهلیت، حجر

انگلیسی به انگلیسی

• inability; lack of skill or proficiency; not qualified according to the law (law)

پیشنهاد کاربران

بپرس