incompetence

/ˌɪnˈkɑːmpətəns//ɪnˈkɒmpɪtəns/

معنی: نقص، نا درستی، عدم صلاحیت، نارسایی، بی کفایتی، نااشنایی
معانی دیگر: incompetency نا شایستگی، حق

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the state or quality of being incompetent.
متضاد: capability, competence, proficiency, prowess, skill

جمله های نمونه

1. incompetence (or incompetency) n.
بی عرضگی،بی لیاقتی،ناکارایی

2. he accused the government of lethargy and incompetence
او دولت را متهم به کندی و بی عرضگی کرد.

3. I resent the charges of incompetence made against me.
[ترجمه گوگل]من از اتهامات بی صلاحیتی که علیه من مطرح شده است ناراحت هستم
[ترجمه ترگمان]من از اتهامات عدم صلاحیت بر علیه خودم متنفرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He displayed his incompetence by turning in a report that was full of errors.
[ترجمه گوگل]او با ارائه گزارشی پر از خطا، بی کفایتی خود را نشان داد
[ترجمه ترگمان]او بی کفایتی خود را با ورق زدن در گزارشی که پر از اشتباه بود، به نمایش گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The government is trying to whitewash the incompetence of the Treasury officials.
[ترجمه گوگل]دولت سعی دارد بی کفایتی مسئولان خزانه داری را سفید کند
[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا بی کفایتی مقامات خزانه داری را ماست مالی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Management have demonstrated almost unbelievable incompetence in their handling of the dispute.
[ترجمه گوگل]مدیریت بی کفایتی تقریباً باورنکردنی در رسیدگی به اختلافات خود نشان داده است
[ترجمه ترگمان]مدیریت تقریبا بی کفایتی غیرقابل باور خود را در برخورد با این اختلاف نشان داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Each successive revelation of incompetence is another nail in the chairman's coffin.
[ترجمه گوگل]هر افشاگری پی در پی از بی کفایتی میخ دیگری بر تابوت رئیس است
[ترجمه ترگمان]هر افشاگری پی درپی of یک میخ دیگر در تابوت رئیس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The government was accused of incompetence.
[ترجمه گوگل]دولت متهم به بی کفایتی شد
[ترجمه ترگمان]دولت به بی کفایتی متهم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Thousands of refugees are dying because of the incompetence and maladministration of local officials.
[ترجمه گوگل]هزاران پناهنده به دلیل بی کفایتی و سوء مدیریت مقامات محلی جان خود را از دست می دهند
[ترجمه ترگمان]هزاران پناهنده به دلیل بی کفایتی و maladministration مقامات محلی جان خود را از دست می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The doctor was struck off for incompetence.
[ترجمه گوگل]دکتر به دلیل بی کفایتی اخراج شد
[ترجمه ترگمان]دکتر به خاطر عدم صلاحیت از کار افتاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The report blamed police incompetence for the tragedy.
[ترجمه گوگل]این گزارش بی کفایتی پلیس را عامل این فاجعه عنوان کرده است
[ترجمه ترگمان]این گزارش بی کفایتی پلیس را برای این تراژدی مقصر دانست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He has been criticized for incompetence.
[ترجمه گوگل]او به دلیل بی کفایتی مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه ترگمان]او به خاطر عدم صلاحیت مورد انتقاد قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I've never seen such bumbling incompetence!
[ترجمه گوگل]من تا به حال چنین بی کفایتی هولناکی ندیده بودم!
[ترجمه ترگمان]تا حالا چنین bumbling را ندیده بودم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The inspector criticized the slackness and incompetence of the staff.
[ترجمه گوگل]بازرس از سستی و بی کفایتی کارکنان انتقاد کرد
[ترجمه ترگمان]بازرس از غفلت و عدم صلاحیت کارکنان انتقاد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She defended her department against accusations of incompetence.
[ترجمه گوگل]او از بخش خود در برابر اتهامات بی کفایتی دفاع کرد
[ترجمه ترگمان]او از اداره خود در برابر اتهامات عدم صلاحیت دفاع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نقص (اسم)
defect, deficiency, weakness, blemish, mutilation, fault, handicap, imperfection, incompetence, incompetency

نا درستی (اسم)
cross, fault, improbity, dishonesty, inaccuracy, incompetence, incompetency, indecorum, inequity

عدم صلاحیت (اسم)
incompetence, incapacity, incompetency, disqualification, inexpedience, inexpediency

نارسایی (اسم)
incompetence, insufficiency, incompetency, inadequacy, insufficience

بی کفایتی (اسم)
incompetence, incompetency, inefficacy, inadequacy, inefficacity, inefficiency

نااشنایی (اسم)
incompetence, unfamiliarity

انگلیسی به انگلیسی

• lack of ability; inadequacy; inability to act with legal effectiveness (law)
if you refer to someone's incompetence, you are referring to their inability to do a particular job or activity successfully.

پیشنهاد کاربران

medical incompetence
قصورات پزشکی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : incompetence / incompetent
✅️ صفت ( adjective ) : incompetent
✅️ قید ( adverb ) : incompetently
غم غربت
بی کفایتی , عدم صلاحیت
# The government was accused of incompetence
# He has been dismissed from his job for incompetence
# The report blamed police incompetence for the tragedy
بی لیاقتی
عدم لیاقت
عدم شایستگی
عدم ( وجود ) کفایت و صلاحیت

بی عرضگی
ناکارآمد
بی استعدادی

بپرس