صفت ( adjective )
• (1) تعریف: unable to coexist peacefully; incongruous.
• متضاد: compatible
• مشابه: incongruous, poles apart
• متضاد: compatible
• مشابه: incongruous, poles apart
- After a year of marriage, they felt they were truly incompatible as a couple.
[ترجمه گوگل] پس از یک سال ازدواج، آنها احساس کردند که واقعاً به عنوان یک زوج ناسازگار هستند
[ترجمه ترگمان] پس از یک سال ازدواج، آن ها احساس کردند که آن ها به عنوان یک زوج ناسازگار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پس از یک سال ازدواج، آن ها احساس کردند که آن ها به عنوان یک زوج ناسازگار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: unable to be mixed without an unfavorable reaction.
- The two drugs are incompatible and will cause serious side effects if taken together.
[ترجمه گوگل] این دو دارو ناسازگار هستند و در صورت مصرف با هم عوارض جانبی جدی ایجاد خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] این دو دارو ناسازگار هستند و اگر با هم ترکیب شوند اثرات جانبی جدی خواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این دو دارو ناسازگار هستند و اگر با هم ترکیب شوند اثرات جانبی جدی خواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: not matching in character; discordant.
• متضاد: complementary
• مشابه: incongruous
• متضاد: complementary
• مشابه: incongruous
- The orange carpet was incompatible with the blue couch.
[ترجمه گوگل] فرش نارنجی با کاناپه آبی ناسازگار بود
[ترجمه ترگمان] فرش نارنجی با مبل آبی ناسازگار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فرش نارنجی با مبل آبی ناسازگار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: not simultaneously valid; inconsistent.
• متضاد: compatible, consistent
• مشابه: exclusive, incongruous, inconsistent
• متضاد: compatible, consistent
• مشابه: exclusive, incongruous, inconsistent
- The two theories are incompatible.
[ترجمه گوگل] این دو نظریه با هم ناسازگار هستند
[ترجمه ترگمان] دو نظریه متناقض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دو نظریه متناقض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Your conclusion is incompatible with your earlier assertions.
[ترجمه گوگل] نتیجه گیری شما با اظهارات قبلی شما ناسازگار است
[ترجمه ترگمان] نتیجه گیری شما با assertions متناقض هم جور در نمیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نتیجه گیری شما با assertions متناقض هم جور در نمیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: unable to be fulfilled concurrently by one person.
- incompatible obligations
اسم ( noun )
مشتقات: incompatibly (adv.), incompatibility (n.), incompatibleness (n.)
مشتقات: incompatibly (adv.), incompatibility (n.), incompatibleness (n.)
• : تعریف: (usu. pl.) incompatible people or things.