incompatible

/ˌɪnkəmˈpætəbl̩//ˌɪnkəmˈpætəbl̩/

معنی: نا سازگار، نا موافق، ناجور، متناقض، نا مناسب، غیر قابل استعمال با یکدیگر
معانی دیگر: مغایر، ناهمساز، نامتوافق، (منطق - ریاضی: دو قضیه یا گزاره ای که نمی توانند در آن واحد هر دو درست باشند) متضاد، کیاگن، متناقص، (پزشکی - داروسازی: دو دارو یا چیز دیگر که نمی توان آنها را با هم آمیخت یا با هم خورد) ضد و نقیض، پادکار، طب غیر قابل استعمال با یکدیگر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: unable to coexist peacefully; incongruous.
متضاد: compatible
مشابه: incongruous, poles apart

- After a year of marriage, they felt they were truly incompatible as a couple.
[ترجمه گوگل] پس از یک سال ازدواج، آنها احساس کردند که واقعاً به عنوان یک زوج ناسازگار هستند
[ترجمه ترگمان] پس از یک سال ازدواج، آن ها احساس کردند که آن ها به عنوان یک زوج ناسازگار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: unable to be mixed without an unfavorable reaction.

- The two drugs are incompatible and will cause serious side effects if taken together.
[ترجمه گوگل] این دو دارو ناسازگار هستند و در صورت مصرف با هم عوارض جانبی جدی ایجاد خواهند کرد
[ترجمه ترگمان] این دو دارو ناسازگار هستند و اگر با هم ترکیب شوند اثرات جانبی جدی خواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not matching in character; discordant.
متضاد: complementary
مشابه: incongruous

- The orange carpet was incompatible with the blue couch.
[ترجمه گوگل] فرش نارنجی با کاناپه آبی ناسازگار بود
[ترجمه ترگمان] فرش نارنجی با مبل آبی ناسازگار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: not simultaneously valid; inconsistent.
متضاد: compatible, consistent
مشابه: exclusive, incongruous, inconsistent

- The two theories are incompatible.
[ترجمه گوگل] این دو نظریه با هم ناسازگار هستند
[ترجمه ترگمان] دو نظریه متناقض هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Your conclusion is incompatible with your earlier assertions.
[ترجمه گوگل] نتیجه گیری شما با اظهارات قبلی شما ناسازگار است
[ترجمه ترگمان] نتیجه گیری شما با assertions متناقض هم جور در نمیاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: unable to be fulfilled concurrently by one person.

- incompatible obligations
[ترجمه گوگل] تعهدات ناسازگار
[ترجمه ترگمان] الزامات ناسازگار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: incompatibly (adv.), incompatibility (n.), incompatibleness (n.)
• : تعریف: (usu. pl.) incompatible people or things.

جمله های نمونه

1. incompatible colors
رنگ های ناجور

2. an incompatible couple that were always arguing
زن و شوهر ناسازگاری که مرتب با هم محاجه می کردند

3. politically incompatible
از نظر سیاسی ناسازگار

4. behavior that is incompatible with the dignity of teaching
رفتاری که مغایر شاءن معلمی است

5. That freedom and order are not incompatible ;that reverence is the maid of knowledge; that free discussion is the life of truth, and of true unity in a nation.
[ترجمه گوگل]که آزادی و نظم با هم ناسازگار نیستند؛ که حرمت کنیز علم است که بحث آزاد زندگی حقیقت و وحدت واقعی در یک ملت است
[ترجمه ترگمان]آن آزادی و نظم ناسازگار نیست؛ آن احترام خدمتکار دانش است؛ آن بحث آزاد زندگی حقیقت و وحدت واقعی در یک ملت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His plan is incompatible with my intentions.
[ترجمه گوگل]نقشه او با نیت من ناسازگار است
[ترجمه ترگمان]نقشه اون با نیت من سازگار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. These two objectives are mutually incompatible.
[ترجمه گوگل]این دو هدف با یکدیگر ناسازگار هستند
[ترجمه ترگمان]این دو هدف متقابلا ناسازگار هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The hours of the job are incompatible with family life.
[ترجمه گوگل]ساعات کار با زندگی خانوادگی ناسازگار است
[ترجمه ترگمان]ساعات کار با زندگی خانوادگی ناسازگار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Scepticism and trust are not necessarily incompatible.
[ترجمه گوگل]تردید و اعتماد لزوماً ناسازگار نیستند
[ترجمه ترگمان]اعتماد و اعتماد ضرورتا ناسازگار نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I've never seen such an incompatible couple.
[ترجمه گوگل]من هرگز چنین زوج ناسازگاری ندیده بودم
[ترجمه ترگمان]تا حالا همچین زوج نا incompatible ندیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Democracy is incompatible with excessive, bureaucratic regimentation of social life.
[ترجمه گوگل]دموکراسی با گروه بندی بیش از حد و بوروکراتیک زندگی اجتماعی ناسازگار است
[ترجمه ترگمان]دموکراسی با جنبه های اداری و اداری زندگی اجتماعی ناسازگار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His plan is incompatible with my intent.
[ترجمه گوگل]نقشه او با قصد من ناسازگار است
[ترجمه ترگمان]نقشه اون با نیت من سازگار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The two accounts are incompatible.
[ترجمه گوگل]این دو حساب با هم ناسازگار هستند
[ترجمه ترگمان]دو حساب ناسازگار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. New computer software is often incompatible with older computers.
[ترجمه گوگل]نرم افزارهای رایانه ای جدید اغلب با رایانه های قدیمی ناسازگار هستند
[ترجمه ترگمان]نرم افزار رایانه ای جدید اغلب با کامپیوترهای قدیمی تر ناسازگار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. This made its mini-computers incompatible with its mainframes.
[ترجمه گوگل]این باعث می‌شود که مینی‌کامپیوترهای آن با مین‌فریم‌های آن سازگار نباشند
[ترجمه ترگمان]این امر کامپیوترهای کوچک خود را با پردازنده های مرکزی خود ناسازگار می ساخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ناسازگار (صفت)
abhorrent, adverse, incompatible, discordant, alien, disagreeable, poor, ill-sorted, insalubrious, insociable, irreconcilable, maladjusted

ناموافق (صفت)
incompatible, dissident, absonant, nonconformist

ناجور (صفت)
incompatible, dissonant, inept, foreign, incorrect, inappropriate, dissimilar, uneven, piebald, squally, sorry, cockeyed, inconvenient, disparate, inconsistent, misfit, heterogeneous, unfit, ill-sorted, inapplicable, inconsonant

متناقض (صفت)
contradictory, incompatible, opposite, inconsistent, conflicting, repugnant, discrepant

نا مناسب (صفت)
improper, malapropos, incompatible, foreign, inappropriate, inopportune, incommensurate, inapt, inutile, timeless, infelicitous, untoward, unfit, unsuitable, ill-sorted, unapt, inapplicable, incompetent, irrelative, maladapted, unrighteous, unhandsome, unmeet

غیر قابل استعمال با یکدیگر (صفت)
incompatible

تخصصی

[ریاضیات] نا همساز، ناسازگار، متناقض، متضاد

انگلیسی به انگلیسی

• incongruous, unsuitable; discordant; opposed, irreconcilable
two people or things that are incompatible cannot exist or work together.

پیشنهاد کاربران

✍ توضیح: Not able to exist or work together without conflict ⚔️❌
🔍 مترادف: Contradictory
✅ مثال: Their personalities were incompatible, leading to constant arguments.
adjective
[more incompatible; most incompatible] : not compatible: such as
a : not able to exist together without trouble or conflict : not going together well
incompatible people [=people who do not get along well with◀️ each other]
...
[مشاهده متن کامل]

◀️Their personalities were incompatible.
◀️incompatible colors
a policy that is incompatible with my beliefs [=that does not◀️ agree with my beliefs]
b : not able to be used together
◀️incompatible computer systems
◀️incompatible drugs
◀️This printer is incompatible with some PCs.
ناسازگار، ناموافق، ناجور، نامناسب، ( پزشکی ) غیرقابل کاربرد با یکدیگر
- An incompatible couple that were always arguing.
- زن و شوهر ناسازگاری که مرتب با هم بحث می کردند.
- Their incompatibility was obvious.
- ناسازگاری آن ها آشکار بود.
- behavior that is incompatible with the dignity of teaching
- رفتاری که مغایر شان معلمی است
- incompatible colors
- رنگ های ناجور
- politically incompatible
- از نظر سیاسی ناسازگار

ناساز
آشتی ناپذیر
مغایر
incompatible with
= مغایر با
دو چیزی که با هم نمی تواند وجود داشته باشند یا پذیرفته شوند.

غیر قابل تعویض با یکدیگر
غیر مناسب
not able to work or exist together because of basic differences
ناسازگار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس